#غزه
در لحظه های خستهی این عصر
دلتنگ یک رویای دیرینم
من سرگذشت تلخ یک قومم
من رنج انسان نخستینم...
با من گلوی رودهای خشک
آواز اقیانوس میخواند
دریانوردی در دلم مردهست
من روح ماهیهای غمگینم
چون زائران کوچهی گیسو
آشفته و شبگرد آن شب بو
آه ای خیابانهای بیمجنون!
تصویری از دارالمجانیم
من نابلد
من ساده
من ناشی
روح فنا در کاسه و کاشی
رقص و تحیّر
رنگ و نقاشی
یک چشمه هندم
یک قلم چینم!
هم سندباد جستجو رفته است
هم شهرزاد قصّه گو خفته است
ویرانهای از من به جا مانده است
حس میکنم خاک فلسطینم
در لحظههای خستهی این عصر
دلتنگ رویائی که خود بودم
با من کبوترهای خونینی است
بیهوده خواب صلح میبینم
در لحظههای خستهی این عصر
یک شاخه از یاد تو میکارم
شاید که فصل دیگری آمد!
شاید نگارا با تو بنشینم
#عـــلــی داودی
#فاطمیه
« لِمَ سُمِّيَتْ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَفِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ؟
قَالَ: سُمِّيَتْ فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَفُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا وَهِيَ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ يَعْنِي نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّيهَا »
#یافاطمهالزهرا س
ما اسم آسمانی تان را فراموش نکرده ایم! مادرجان ..
شما نصرت ما هستی !
سپاه ِ #علی !
منصوره ی آسمان!
ما دست نصرت آسمانی تان را میخواهیم برای بال و پر گرفتن و تا همیشه زهرایی ماندن!
تمام عاشقانه های دنیا، توهم انــد!
وقتی
به خانه ی شما و حضرت امير می رسند!
#عشق را زندگی کردید...
و این،
تنها کارگاهِ عملیِ عشق است؛
که زمین، به چشم خود دیده است !
هزاران سجده بر من واجب
قربه الی الله...؛
که #فاطمه مـــادر من است!