eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
271 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
طیب حاج‌رضایی" فرزند "حسینعلی ، انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی‌گری بود و کارش بارفروشی بود.  طیب بارها به دلیل دعوا و درگیری‌های جاهلانه دستگیر شده بود و به زندان رفته بود. ‌وی در سال‌های جوانی سابقه خوبی نداشت. او در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود . اما در اثر یک تحول روحی طیب به نهضت اسلامی پیوست. ‌ مرحوم طیب حاج‌رضایی به اتهام مشارکت و همکاری در قیام ۱۵ خرداد در تهران دستگیر و سپس محکوم به اعدام شد.
وفاداری طیب به امام خمینی(ره) مرحوم عسگراولادی درباره روحیه شهید طیب‌ در زندان می‌گوید: « چند شب قبل از اعدام طیب یک هیئتی آمدند در زندان به طیب گفتند: « کارت تمام شد. اعدام می‌شوی، مگر یکی از این سه تا کار را بکنی: یا به شاه نامه بنویسی و بگویی در مقابل کاری که در 28 مرداد کردی تو را ببخشد؛ یا شاه را به ولیعهد قسم بدهی، یا اینکه از خمینی تبری بجویی!» طیب دستش را روی شکمش زد و گفت: سه ماه است این شکم من از حرام پاک است، دیگر نمی‌خواهم آلوده بشوم. اما اینکه می‌گویید از خمینی تبری بجویم. اگر این کار را بکنم خمینی بسیار خوشحال می‌شود تا اینکه من آلوده با او نسبت داشته باشم و در این باره خیلی گریه کرد و گفت من حاضر نیستم چنین کاری بکنم.» .
آن روز در دادگاه ، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتی‌گری، با بچه های حضرت زهرا در نمی‌افتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم. شادی روح اسماعیل و طیب حاج رضایی .
سید ابوالفضل کاظمی ره: امام[خمینی] فرمود، وظیفه به جای خود، من به حوزه علمیه قم، نجف و مشهد اعلام کردم، سه شبانه‌روز برای ایشان نماز قضا بخوانند و روزه قضا بگیرند. ۱۵۰ هزار تومان هم، برایش رد مظالم دادند. 📚«طیب خان» جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. استاد فاطمی نیا ره: آقا! همین کسی که حضرت امام به او لقب حُرّ نهضت را دادند، همین جناب طیب حاج رضایی. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا و با حاجات روا شده باز می‌گشتند. خود بنده وقتی از خدا چیزی بخواهم به زیارت مزار این بزرگوار می‌روم. از ایشان می‌خواهم که واسطه شوند تا مشکلات ما برطرف شود و خدا شاهد است هر بار که می‌روم با حاجات روا شده برمی‌گردم! 📚التجاء، ج ١، ص ٣٩٣.
آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی ره: 🔸لوطی های سابق با لوطی های فعلی فرق می کنند ، مرحوم حاج طیب رضایی و برادرش حاج طاهر و همچنین حاج اسماعیل خوب از سران داش مشتی های تهران بودند . 🔹یکی از محسنات اینها این بود که تمام برنامه های خلافشان را در دو موقع کنار می گذاشتند یکی محرم و صفر بود و یکی دیگر هم ماه رمضان، در این سه ماه هیچ عمل خلافی را اینها مرتکب نمی شدند . 🔸از خصوصیات مرحوم حاج طیب این بود به اینکه ماه رمضان که می آمد ایشون و جمعیتش تماما روزه می گرفتند... و حتی من یادم هست که ایشون روز 21 ماه رمضان که جمعیت زیادی می آمدند به حدی که صحن حیاط را هم پر می کردند، بلند می شد برای تعمیر مسجد و کاهگل پشت بام مسجد و پول خادم و ... پول جمع می کرد. یک دستمال ابریشمی بزرگ داشت خودش اون موقع یک پانصد تومان می انداخت توی دستمال و می گفت یا لا و تمام مخارج سال این مسجد تقریبا به وسیله مرحوم حاج طیب تأمین میشد. 🔹در محله هایی که این لوطی ها بودند خیلی امن و امان بود، خانواده ها در امان بودند، چون یکی از صفاتی که اینها داشتند خیلی غیرت ناموسی داشتند، یعنی واقعاً به ناموس افراد نظر هیچ نداشتند. کسی هم جرأت نداشت به نوامیس افراد در منطقه خیانت بکند ، منتهی دیگر لات بازی و اینها را داشتند. 🔸 ولی اساس و ریشه آن ایمان و اعتقادی بود که اینها داشتند، حتی در قضیه مرحوم امام اگر مرحوم طیب دو تا کلمه می گفت جان سالم در می رفت، گفتن فقط بگو به اینکه به تو پول دادن و این بساط را راه انداختی ـ جواب واقعا عجیبی داد ـ گفت : من پیش خدا گناه خیلی کردم ولی کاری نمی کنم که دیگر در مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها شرمنده بشوم و بچه و نسل او را متهم کنم! گفتند :می کشیمت! گفت: کشتن را آماده هستم ولی این اتهام را به هیچ وجه حاضر نیستم بزنم. و این خیلی ارزشمند بود ، و لذا یکی از دوستان من که با مرحوم طیب رفیق بود گفت بارها من او را خواب دیدم گفت: هر کی سراغ من را گرفت بگو من مشهد خدمت امام رضا هستم هر که می خواهد مرا ببیند بیاید آنجا !! .
👆 سندی از ساواک در رابطه با دستور امام خمینی (ره) برای به جا آوردن 60 سال نماز و روزه برای حر انقلاب شهید طیب حاج‌رضایی @shamimemalakut
اونقدر شیک و قشنگ و باورنکردنی میشه که حوزه درس بخونی ، واجبات و محرمات رعایت کنی ، بسیج و هیئت بری ، تظاهرات و راه پیمایی بری و .... ولی اینها برای خدا نباشه !!! نفس اژدهای هفت سر است !! می گوید : خیالت راحت باشه تو داری برای خدا زندگی می کنی !! ولی اینطور نیست !! مدام باید اخلاصت امتحان بشه ! با چی ؟! با ابتلا !!!
یک دوست یهودی دارم. چند سالی از خودم بزرگتر. اصطلاحاً از طلاب حوزه های علمیه یهودیان است. قبلا ساکن سرزمین های اشغالی بود. اما حالا فرار کرده و تبدیل به ناتوری کارتا شده! به من می‌گوید: رفیقِ دیوانه خودم! البته که محبت دارد. دیشب که زنگ زد، باب درد دل باز شد. جملاتش مهمترین مانیفست انگیزشی زندگی ام شد، چون زنده، واقعی و از روی دغدغه بود. گفت: برای مقاومت علیه اسرائیلی ها، باید ابتدا مقابل دشمن های کوچکتری مقاومت کنیم. مثل مقاومت علیه نیمه شب خوابیدن و ظهر بیدار شدن! مقاومت علیه صبحانه نخوردن و بدنی نحیف و بدون زور و بیمار داشتن! مبارزه با غریزه گرایی هایمان که همیشه محرک های بیخودی بودند برای ادامه زندگی! برای مقاومت علیه اسرائیل، باید مقابل غریزه ها ایستاد و آنها را در خلوتمان خاک مال کنیم. نه یکبار و دوبار، بلکه این مبارزه باید تبدیل به عادتی معقول شود. مقاومت علیه باتلاق اینستاگرام، تلوزیون و اخبار گوش دادن! علیه شهوتِ خریدن و خوردن، و راحت گرایی بیش از حد! مقاومت علیه بی دردی مقابل دردمندان! اصلا ما باید مقاومت کنیم مقابل آدم های رهزن و بیخودی که تمام دقیقه های زندگی شان پوچ و بیفایده است و ما را هم همینطور می‌خواهند. علیه دزد های عاطفه و قلب! محمدعلی؛ چرا شماها مثل داوید نیستید؟ رفیق سابقم داوید، که این روزها در تل آویو مشغول شیعه شناسی است، پنج زبان بلد است. تمام دروس طلبه های ایرانی را به زبان فارسی از سایت «شیعه درس» در طول ده سال خوانده و حاضر است تک تک جملات آن درس ها را امتحان بدهد. و حالا اینروزها متخصص آموزش زبان فارسی و بینش و تفکر ایرانی ها و شیعیان شده در حالی که تنها سی سال سن دارد! مبارزه را باید از اینجا شروع کنیم که چرا تا به الان حداقل دو زبان دیگر بلد نیستیم تا با آنها شعر بگوییم؟ چرا دشمنتان اسرائیل است ولی هنوز عبری بلد نیستید؟ گور پدر عبری! چرا فارسی را یاد نمی‌گیرید؟ تا حرفی بزنید که آنقدر ارزش داشته باشد که ترجمه اش کنند؟ چند دقیقه در سال مطالعه می‌کنید؟ چقدر نوشته اید؟ چقدر برای رشد روحی خود و خانواده و دوستانتان تلاش کردید؟ آیا آنقدر ارزشمند شده‌اید که بدنبال ترور شما باشند؟ جوابش را من نمی‌دانم. اما باید مقاومت کنید، علیه خودتان! علیه اینهمه بیخود بودگی! که اگر مقاومت می‌کردید، تا به الان اسرائیل تبدیل شده بود به خاطره ای غیر قابل تکرار! تمام شده بود. نیست و نابود شده بود. خاکستر… ✍️محمدعلی محمدی .
طارق میتری (وزیر فرهنگ سابق لبنان) می گوید: «در مارس 2010 با سعد حریری به تهران رفتم. با حضرت آیت الله خامنه ای دیدار داشتیم. من و سعد حریری قبل از جلسه با هم نشستیم. حریری به من گفت که ما باید سلاح های حزب را موضوع اصلی قرار دهیم. من چیزی نگفتم ولی بقیه قبول کردند. وقتی وارد دفتر آقای خامنه‌ای شدیم، او با سعد بسیار گرم و صمیمانه برخورد کرد. سعد حریری درباره لبنان و موضوع سلاح های حزب صحبت کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به او نگاه کردند و گفتند: «گوژپشت نوتردام» را خوانده‌ای؟ معلوم بود که سعد حریری رمان را نخوانده بود. حضرت آیت الله خامنه ای ادامه دادند: این داستانِ یک زن بسیار زیبا و شاید زیباترین زنان پاریس است و طبیعی است که همه صاحبان قدرت به دنبال او بودند، افراد صاحب نفوذ و ثروت. آیت الله خامنه ای سپس پرسید: نام این زن چه بود؟ میتری پاسخ داد: اسمرالدا. آقای خامنه ای به من (طارک میتری) نگاه کرد و با لبخند گفت: آفرین. آقای خامنه‌ای سپس گفت: همه کسانی که ویژگی‌های این زن را در زیبایی و لطافت می‌دانستند می‌خواستند از او سوء استفاده کنند. این زن (اسمرالدا) یک خنجر زیبا و تیز برای دفاع از خود در برابر متجاوزان داشت. آقای نخست وزیر! مانند این زن زیباست. عروس دریای مدیترانه است، همه کشورها آن را می خواهند و اسرائیل تهدیدی برای آن است، اما سلاحهای حزب الله مانند خنجر اسمرلدا است!!
. به دست و پای تو بارِ چه قفل ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد... مرتضی امیری اسفندقه @telkalayyam
من به همه یاران مخلص رسول اکرم ص ، ارادت دارم ودینداری خودم را مدیون فداکاری آنها می دانم : مثل عبداللّه بن عباس ، معاذبن جبل، مقداد، بلال حبشى، مصعب بن عمیر، سعد بن معاذ، محمد بن مسلمه، زید بن ارقم، ابو ایوب انصارى، حذیفة بن یمان و ... ولی یقینا آنها غصه های ما را نداشتند! جراحت و زخم های سینه ی ما را مثل ، باقی ماندن یک دست از سردار سلیمانی ساعتها بی خبری از شهید رئیسی، ترور شدن هنیه در حالی که مهمان بود، گودال قتلگاه سید حسن نصرالله، مقاومت یحیی سنوار تنها و غریب با دست قطع شده ! پشت ما خم است از ۱۴۰۰ سال غصه مقاومت !
رسانه‌های رژیم اشغالگر اعتراف کردند که پس از کالبدشکافی پیکر شهید یحیی سنوار مشخص شد که او از سه روز قبل از شهادت، غذایی نخورده بود! قلب ستمدیدگان ، در داستان مقاومت، چقدر بزرگ شد ! به وسعت زمین و آسمان !
🔴 اعتیاد به پست و مقام! دکتر گودرز صادقی، رییس سابق دانشگاه‌های ارومیه و مقدس اردبیلی مطلبی نوشته هم برای آن‌هایی که هنوز در رأس قدرتند و هم کسانی که از قدرت پایین کشیده شده‌اند! و خواندنش را واجب ولازم دانسته. مطلبی که از جهات مختلف کمک می‌کند بفهمیم برخی از مدیران مسئله‌ها را چگونه می‌بینند! ... بخوانید؛ ------------------ من دو دوره ریاست دانشگاه‌های دولتی را جمعا به مدت ۸ سال به عهده داشته‌ام. هیچ امتیاز مادی به معنای واقعی از محل ریاست عایدم نشد. حتی موقعی که در اردبیل مأمور بودم، حق مدیریتم صرف اجاره‌ی خانه و هزینه‌ی رفت و آمد به تهران می‌شد. با این حال، بخواهی نخواهی از دو امتیاز برخوردار بودم: داشتن راننده‌ی اختصاصی و نیز یک دفتر کار بزرگ با سرویس بهداشتی مستقل! در هر دو بار، وقتی که دوره‌ام با استعفا به سر آمد، از بعضی نظرها دچار مشکل جدی شدم. اگر چه از اتومبیل دولتی برای مقاصد شخصی استفاده نمی‌کردم، لیکن راننده‌ها برای من نه یک کارمند بلکه دوست و برادر بودند و بعضی کارهای شخصی مرا برای این که بتوانم به کارهای دانشگاه برسم انجام می‌دادند که از جمله‌ی آن‌ها این موارد را می‌توانم نام ببرم: خرید نان و بعضی ملزومات دیگر، گرفتن وقت از دکتر، انجام کارهای اداری و بانکی، برداشتن و گذاشتن من درست در مقابل جایی که کار داشتم (بدون این که نگران جای پارک باشم!)، رسیدگی به ماشین خودم (مانند کارواش و تعویض روغن)، پیدا کردن واحدهای صنفی مورد نیاز (مانند خرازی و تعمیرگاه و اینجور جاها) و … (چیز دیگری یادم نمی‌آید). ضمنا همه با من مهربان بودند و تقریبا تمام کارکنان و اساتید دانشگاه را افرادی کار راه‌انداز و مؤدب و وظیفه‌شناس می‌دیدم، چرا که هیچکدام از کارهای خود من به تأخیر نمی‌افتاد و همه چیز رو به راه بود. وقتی که از ریاست کنار رفتم، زندگی برایم بسیار سخت شد. چند سال تنبلی باعث شده بود از انجام کارهای ساده‌ی شخصی و اداری و خرید نان و اینجور چیزها عاجز بشوم. بعلاوه، جسته گریخته متوجه شدم که برخورد کارکنان و همکاران با من بسیار با برخوردشان با سایر افراد و ارباب رجوع متفاوت بوده است. کسی که برایم مظهر مدارا و احساس مسئولیت بود، به زعم دیگران آدمی عصبی و تندمزاج و بدخواه به شمار می‌آمد. تازه فهمیدم که بدترین همکاران هم به من که می‌رسیدند جور دیگری رفتار می‌کردند. الان چند سالی است که دوباره به زندگی عادی خو کرده‌ام. نه تنها از انجام کارهای شخصی‌ام طفره نمی‌روم، بلکه از دست و پا چلفتی بودنم رها شده‌ام. از پیاده رفتن و سوار اتوبوس و مترو شدن لذت هم می‌برم و از این که با آدم‌های متفاوت و معمولی معاشرت می‌کنم بسیار خوشحالم. تصور این که یک بار دیگر به پست مشابه یا بالاتری گمارده شوم برایم نه تنها لذت‌بخش نیست بلکه دلهره‌آور است. دیدن بعضی چهره‌های عبوس، تندرو و کج‌فهم و اجبار به جلیس شدن با آن‌ها و قانع کردن‌شان در امور بدیهی شکنجه‌ی بزرگی است. احاطه شدن توسط آدم‌هایی که بدون اینکه ته دلشان با تو باشد اظهار ارادت می‌کنند، چندش‌آور است. این که نفهمم زندگی واقعی چیست احساس خنگی و نفهمی به من می‌دهد. در این مملکت آدم‌هایی هستند که ده‌ها سال در مسند کارهایی به مراتب مهم‌تر از مسئولیت‌های من هستند. آن‌ها نمی‌فهمند دور و برشان چه خبر است. آنها هرگز سوار اتوبوس شهری یا مترو نشده‌اند. هیچگاه کارمندی مدارکشان را به سمتشان پرت نکرده است. در صف بنزین نبوده‌اند. آن‌ها نمی‌فهمند صف نان چیست. هرگز مهمان یا میزبان کارگر یک کوره‌پزخانه نبوده‌اند. در مطب پزشک در حالی که گفته‌اند ساعت ۴ آنجا باشند تا ساعت ۱۱ شب معطل نشده‌اند. این آدم‌ها اصلا نمی‌فهمند رانندگی در ترافیک بزرگراه همت یعنی، چون راننده دارند. آن‌ها فکر می‌کنند همه‌ی مردم پشتیبان‌شان هستند و مرتب برای موفقیت‌شان دعا می‌کنند. تا حالا کسی به خاطر مالیدن ماشین با قفل فرمان به آن‌ها حمله نکرده است و هرگز احدی عمه‌ی محترم‌شان را مورد تفقد قرار نداده است! آن‌ها معتاد ریاست هستند و اگر پس از این همه سال، مثل من و تو به یک آدم عادی تبدیل بشوند درجا سکته می‌کنند! اگر بخواهید زمین زراعی از باروری نیفتد آن را هر از گاهی به آیش(۱) می‌گذارید. دو سال می‌کارید و یک سال نمی‌کارید. مدیرها هم نیازمند آیش هستند. هر از گاهی باید به زیر بیایند و بفهمند که مردم چگونه زندگی می‌کنند، چگونه فکر می‌کنند، چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. آنهایی که ۴۰ سال در برج عاج نشسته‌اند آدم‌هایی هستند که نمی‌توانند مثل آدم زندگی کنند. ------------------ ۱: آیش تکنیک کشاورزی است که در آن زمین قابل کشت، بدون کشت برای یک چرخه یا بیشتر رها می‌شود. ۲: طبیعی است در این کشور مدیرانی هستند که به هیچ روی زیست‌شان اینگونه نیست و بارها نیز به واسطه آن‌ها برداشته می‌شود، هر چند تعدادشان بسیار اندک باشد. @hamidkasiri_ir
بزرگی می فرمود : بیداری سحر ، خاصیتی دارد که اگر یک کافر هم نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار باشد ، بهتر از هم کیشان خود زندگی می کند.
يا زينب كبری(س) غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است ارزش عبد در افتادن در سجاده است سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است خانه ای هست در اینجا که کریم اند همه سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت هر که این گونه نباشد ضررش بیشتر است بی سبب نیست که آواره ی هر دشت شدیم هر که عاشق شود اصلاً سفرش بیشتر است هر گدایی برسد لطف که دارد امّا به گدایان برادر نظرش بیشتر است گرچه گفتند خدیجه است ولی ما دیدیم در جمالش که جلال پدرش بیشتر است وسعت روح بدن را به بلا می گیرد غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است استاد علی اکبر لطیفیان
چهل روز از داغ فراق تو گذشت، هنوز مزاری برایت نیافته‌ایم‌ که در کنارش آرام بگیریم…
آن کاخ که نزدیک شده صبح زوالش فرقی نبود بین سگ زرد و شغالش
هدیه ویژه سید حسن نصرالله به رهبر انقلاب مهر منسوب به نایب خاص امام زمان(ج) اهدایی دبیرکل شهید حزب الله لبنان به رهبر معظم انقلاب در موزه قرآن و هدایای رهبری حرم مطهر رضوی رونمایی شد. این انگشتر را سید حسن نصرالله دبیرکل شهید حزب الله لبنان در سال 1393 به رهبر معظم انقلاب اهدا کرد و ایشان نیز در سال 1395 به موزه آستان قدس رضوی اهدا نمودند.
تو کل تاریخ تنها یک دختر بود که با خواستگارش شرط کرد هرجا برادرم برود، من هم همراهش بروم !
‏"أتیتُکَ بما تبقَّى منَّی ‏فأعِنَّی یا رب !" با آنچه که از من باقی مانده، به سویت آمده ام، پس مرا یاری کن یارب !