eitaa logo
شمیم رحمت 🕊️
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
73 فایل
🌸گروه تبلیغی شمیم رحمت با همکاری گروه باران ولایت ✔️ تفسیر📖✔️سبک زندگی👨‍👩‍👧‍👧 ✔️ سیاسی و اجتماعی🌎✔️ احکام 📚 🏆مسابقات و جایزه🎁 ___ 📩ارتباط با مدیر @A_M_Z76 📩مشاوره @moshaver_majazi23 📩تبادل @yaqobi1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 #سبک_زندگی_شهدا 🌹 #کفاره_گناه_انجام_نداده 🔸شهردار ارومیه که بود دو هزار و هشت‌صد تومان حقوق می‌گرفت. یه روز بهم گفت بیا این ماه، هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد، بدیم به یه فقیر. 🔹همه چی‌رو نوشتم از واکس کفش👞 گرفته تا گوشت🍗 و نان 🍞و تخم مرغ🥚. آخر ماه که حساب کردیم شد دو هزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه پول رو داد لوازم التحریر خرید 💸 و داد به یکی که می‌دونست احتیاج داره. گفت: اینم کفاره‌ی گناهان این ماهمون. #شهید_مهدی_باکری #شهردار_انقلابی ✍سجاد دهرویه @sajad_dehrooye :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:- http://eitaa.com/shamimrahmat99
🌸به یاد توی جبهه، قسمت تعمیرگاه کار میکردم.🛠 چون هوای جنوب خیلی گرم ♨️بود صبح زود تا ظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.😴 یه روز ظهر تو هوای گرم ♨️ یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.🙏 گفتم مرد حسابی الان ظهره خسته ام برو فردا صبح بیا با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم منم صدامو تند کردم😠 گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم. گفت: بیا یه کاری کنیم من لباسای شما رو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.🚗🛠 منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود ، حتی مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور.🚿 ایشون هم ارام بادقت لباسارو می شست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت: اخوی ماشین ما درست شد⁉️ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد . بعد پیاده شد و روبوسی کردن و هم دیگه رو بغل کردن اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱😱😱 حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم🍛🍲 حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟حاجی گفت: چطور نشناختین❕❓❕ ایشون فرمانده لشکر بودن. راوی🎙رضا رمضانی 📚کتاب خداحافظ سردار 🌷 ✍ سجاد دهرویه 🕊شمیم رحمت🕊 •┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈• http://eitaa.com/shamim
بهش گفتم برگشتنی یه خورده کاهو و سبزی بخر😊 گفتــــــ سرم شلوغه میترسم یادم بره روی یه تیکه کاغذ بنویس😇 همون موقع داشتــــــ جیبشو خالی میکرد دفترچه یادداشتــــــ و خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتم آن چیزهایی که می‌خواستم براش بنویسم یه دفعه گفت ننویسی‌ها...😕 جا خوردم نگاهش کردم به نظرم کمی عصبانی شده بود گفتم مگه چی شده؟؟☹️ گفتــــــ خودکاری که دستتِ مال بیت المال...😇 گفتم نمی‌خواهم باش کتاب بنویسم که دو سه تا کلمه بیشتر نیست..☹️ گفتــــــ نه😠 🌹 🎙همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه،صفحه ۳۵ ✍ سجاد دهرویه @sajad_dehrooye ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ http://eitaa.com/shamimrahmat99