🌹 #سبک_زندگی_شهدا
🌹 #کفاره_گناه_انجام_نداده
🔸شهردار ارومیه که بود
دو هزار و هشتصد تومان حقوق میگرفت.
یه روز بهم گفت بیا این ماه،
هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم،
تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد،
بدیم به یه فقیر.
🔹همه چیرو نوشتم از واکس کفش👞 گرفته
تا گوشت🍗 و نان 🍞و تخم مرغ🥚.
آخر ماه که حساب کردیم شد
دو هزار و ششصد و پنجاه تومان.
بقیه پول رو داد لوازم التحریر خرید 💸
و داد به یکی که میدونست احتیاج داره.
گفت: اینم کفارهی گناهان این ماهمون.
#شهید_مهدی_باکری
#شهردار_انقلابی
✍سجاد دهرویه @sajad_dehrooye
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
http://eitaa.com/shamimrahmat99
#سبک_زندگی_شهدا
🌸به یاد #یک_مرد_بی_ادعا
توی جبهه، قسمت تعمیرگاه کار میکردم.🛠
چون هوای جنوب خیلی گرم ♨️بود صبح زود تا ظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.😴
یه روز ظهر تو هوای گرم ♨️ یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.🙏
گفتم مرد حسابی الان ظهره خسته ام برو فردا صبح بیا
با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم منم صدامو تند کردم😠 گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.
گفت: بیا یه کاری کنیم من لباسای شما رو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.🚗🛠
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود ، حتی مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور.🚿
ایشون هم ارام بادقت لباسارو می شست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد
گفت: اخوی ماشین ما درست شد⁉️
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد .
بعد پیاده شد و روبوسی کردن و هم دیگه رو بغل کردن اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱😱😱
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم🍛🍲 حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟حاجی گفت: چطور نشناختین❕❓❕
ایشون #مهدی_باکری فرمانده لشکر بودن.
راوی🎙رضا رمضانی
📚کتاب خداحافظ سردار
#شهید_مهدی_باکری🌷
#خاکی
✍ سجاد دهرویه
🕊شمیم رحمت🕊
•┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈•
http://eitaa.com/shamim
#سبک_زندگی_شهدا
بهش گفتم برگشتنی یه خورده کاهو و سبزی بخر😊
گفتــــــ سرم شلوغه میترسم یادم بره روی یه تیکه کاغذ بنویس😇
همون موقع داشتــــــ جیبشو خالی میکرد دفترچه یادداشتــــــ و خودکار در آورد گذاشت زمین.
برداشتم آن چیزهایی که میخواستم براش بنویسم یه دفعه گفت ننویسیها...😕
جا خوردم نگاهش کردم به نظرم کمی عصبانی شده بود گفتم مگه چی شده؟؟☹️
گفتــــــ خودکاری که دستتِ مال بیت المال...😇
گفتم نمیخواهم باش کتاب بنویسم که دو سه تا کلمه بیشتر نیست..☹️
گفتــــــ نه😠
#شهید_مهدی_باکری🌹
#بیت_المال
#شهردار_نمونه_انقلابی
🎙همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه،صفحه ۳۵
✍ سجاد دهرویه
@sajad_dehrooye
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
http://eitaa.com/shamimrahmat99