eitaa logo
شمیم رحمت 🕊️
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
73 فایل
🌸گروه تبلیغی شمیم رحمت با همکاری گروه باران ولایت ✔️ تفسیر📖✔️سبک زندگی👨‍👩‍👧‍👧 ✔️ سیاسی و اجتماعی🌎✔️ احکام 📚 🏆مسابقات و جایزه🎁 ___ 📩ارتباط با مدیر @A_M_Z76 📩مشاوره @moshaver_majazi23 📩تبادل @yaqobi1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸به یاد توی جبهه، قسمت تعمیرگاه کار میکردم.🛠 چون هوای جنوب خیلی گرم ♨️بود صبح زود تا ظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.😴 یه روز ظهر تو هوای گرم ♨️ یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.🙏 گفتم مرد حسابی الان ظهره خسته ام برو فردا صبح بیا با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم منم صدامو تند کردم😠 گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم. گفت: بیا یه کاری کنیم من لباسای شما رو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.🚗🛠 منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود ، حتی مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور.🚿 ایشون هم ارام بادقت لباسارو می شست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت: اخوی ماشین ما درست شد⁉️ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد . بعد پیاده شد و روبوسی کردن و هم دیگه رو بغل کردن اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱😱😱 حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم🍛🍲 حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟حاجی گفت: چطور نشناختین❕❓❕ ایشون فرمانده لشکر بودن. راوی🎙رضا رمضانی 📚کتاب خداحافظ سردار 🌷 ✍ سجاد دهرویه 🕊شمیم رحمت🕊 •┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈• http://eitaa.com/shamim