#سبک_زندگی_شهدا
🌸به یاد #یک_مرد_بی_ادعا
توی جبهه، قسمت تعمیرگاه کار میکردم.🛠
چون هوای جنوب خیلی گرم ♨️بود صبح زود تا ظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.😴
یه روز ظهر تو هوای گرم ♨️ یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.🙏
گفتم مرد حسابی الان ظهره خسته ام برو فردا صبح بیا
با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم منم صدامو تند کردم😠 گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.
گفت: بیا یه کاری کنیم من لباسای شما رو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.🚗🛠
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود ، حتی مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور.🚿
ایشون هم ارام بادقت لباسارو می شست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد
گفت: اخوی ماشین ما درست شد⁉️
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد .
بعد پیاده شد و روبوسی کردن و هم دیگه رو بغل کردن اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱😱😱
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم🍛🍲 حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟حاجی گفت: چطور نشناختین❕❓❕
ایشون #مهدی_باکری فرمانده لشکر بودن.
راوی🎙رضا رمضانی
📚کتاب خداحافظ سردار
#شهید_مهدی_باکری🌷
#خاکی
✍ سجاد دهرویه
🕊شمیم رحمت🕊
•┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈•
http://eitaa.com/shamim