eitaa logo
شمیم یاس آبشینه
100 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
822 ویدیو
110 فایل
اطلاع رسانی مسابقه،مراسم و فعالیت های فرهنگی کانال ایتا و‌تلگرام ‌shamimyas_abshine@ مدیر کانال Yamahdieezahra@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃موعود جمعه دوست دارم یک بار به جمعه فرصت بدهی تا با تو حرف بزند و مرا هم بنشانی پای حرف‌هایتان. وقتی که جمعه می‌رود و تو نمی‌آیی، جمعه چه نجواهایی دارد برای تو و تو چه حرف‌هایی داری برای او؟ می‌شود بگویی چگونه جمعه را آرام می‌کنی؟ جمعه‌ای که با دنیایی از امید آمد و با کوله‌بازی از غم در حال رفتن است؟ بگذار حرف‌های تو و جمعه را بشنوم، شاید از میان آنها کلامی برای آرام کردن دل خودم یافتم. آقا! این چندمین جمعه بود که من بودم و تو نیامدی؟ نکند جمعه‌ها بیایند و بروند و من هم آخرین جمعۀ عمرم را طی کنم؛ ولی باز هم تو نیایی! شبت بخیر موعود جمعه! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
این روزها هوادارهای واقعی را که می‌بینم، از این که سال‌ها خودم را هوادار تو نامیدم، شرمنده می‌شوم. هوادار کسی است که سینه‌اش را سپر کند برای شنیدن هر طعنه و تهمتی. کسی که پشت تو پنهان می‌شود و فقط وقتی با تو بودن، دنیایش را می‌سازد، خودی نشان می‌دهد، هوادار نیست، او خودخواهی است که با نام هواداری می‌تواند نان بخورد. هوادار تو طوری رفتار می‌کند که هر کسی او را دید،‌ عاشق تو شود. کسی که رفتارهایش مردم را از تو دور می‌کند، هوادار تو نیست، مایۀ عار توست. هوادار تو جان می‌دهد تا نام تو بر زبان‌ها بیفتد. کسی که نام تو را از زبان‌ها می‌اندازد، چگونه نامش را هوادار می‌گذارد!؟ من هوادار تو نیستم؛ ولی دوست دارم هوادارت باشم. هوایم را داشته باش،‌ شاید روزی به دردت خوردم هوادارت شدم. شبت بخیر امام خوبی‌ها! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃مرد غریب امشب برای ما شام غریبان است امّا برای تو هر شب، شام غریبان است. ما خودمان غریب نیستیم تویی که غریب‌ترین مرد روزگار مایی. شام غریبان برای تو غربت مضاعف دارد. امروز و امشب را با چه کسانی به سر کرده و می‌کنی؟ چه کسی امروز برایت روضه خواند و تو برای چه کسانی روضه خواندی؟ وقت گریستن سرت روی دوش چه کسی بود و سر چه کسی را در حین گریه به دوش گرفتی؟ خوش به حال همۀ کسانی که امروزشان را با تو گذراندند! آنها همه کسانی بودند که تو با آنها دوست شده‌ای. آقا! دلم عاشورای با تو را می‌خواهد. روضه خواندن تو را و روضه خواندن برای تو را. دلم سر تو را می‌خواهد که به شانه بگذارد تو هق هق گریه کنی و شانه‌ام همراه سرت تکان بخورد. دوست دارم شانه‌ام با اشک‌های تو تر شود. دلم پاک کردن اشک‌هایت را می‌خواهد. دوست دارم سرم را روی شانه‌ات بگذارم و بر مصیبت حسین اشک بریزم. باید با من دوست شوی تا این آرزوها محقق شود. پس با من دوست شو تا آرزو به دل نمیرم. شبت بخیر مرد غریب! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃منجی تاریخ اگر عاشورا را مبدأ مجدد تاریخ بخوانیم، عیبی دارد؟ مگر غیر از این است که عاشورا تاریخ مرده را جانی دوباره بخشید؟ اگر عاشورا نبود، آدمیت را جز لابلای کتاب‌های تاریخی کجا می‌شد پیدا کرد؟ اگر حسین هر چه را که داشت فدا نمی‌کرد، چگونه می‌شد معنای بندگی را فهمید؟ مگر معنای بندگی به سرسپردن به دنیا تغییر نکرده بود؟ و آقا! پیش از آمدن تو هم حقایق در هجوم تندبادهای جهل و هوس رو به فراموشی می‌روند و دنیاپرست‌ها بندگی را به پرستش دنیا تفسیر می‌کنند. باز هم تاریخ نیاز دارد به مبدأ دیگری. ظهور تو تاریخ را از نو ورق خواهد زد. ما منتظر آغاز مجدد تاریخیم. بگو ۱/۱/۱ کی خواهد رسید؟ شبت بخیر منجی تاریخ! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
راه درک ظهور از درک کربلا می‌گذرد. فهم کربلا راز در مسیر ماندن ماست. کسی که کربلا را نمی‌فهمد، ظهور را هم نخواهد فهمید. کسی که نفهمد چرا کربلا اتفاق افتاد، دعای برای ظهور می‌کند اما بعید نیست اگر امامش ظهور کرد،‌ در صف دشمنانش قرار بگیرد. آقا! مدد کن ما را تا در کنار عزاداری برای حسین، فهم‌مان از عاشورا به قدری بالا برود و ایمانمان به امام به قدری عمیق شود که وقتی آمدی، برای لحظه‌ای و ذره‌ای در فدا شدن برای تو شک نکنیم؛ حتی اگر هزینۀ بودن در کنار تو، جان و مال و ناموسمان باشد. کربلا را که می‌خوانیم، دلمان می‌لرزد برای لحظه‌های ظهور! شبت بخیر غایب از نظر! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃امید بیچاره‌ها می‌شود مسلمان باشی و رو به قبلۀ‌ محمدی نماز بگذاری،‌ اما دلت بندۀ دنیا باشد و در آستانۀ پول و هوا و هوس سر به سجده بگذاری. می‌شود قرآن بخوانی و از تفسیر و تأویلش بگویی، اما معبودت شیطان باشد و فرمانبردار او باشی. می‌شود مسلمان باشی و با بندگی دنیا و سرسپردگی به شیطان، امام بر حقت را تنها بگذاری و حتی در مقابلش بایستی و بالاتر از آن، با او بجنگی و دستت را به خونش آلوده کنی و دقایقی بعد، خون را از دستت پاک کنی و وضو بگیری و به نماز بایستی. این «می‌شود»هایی که در کربلا به «شد»ها تبدیل شد، دغدغه‌هایی است که روز مرا به شب تبدیل کرده. آقا! اگر تو بیایی و این «می‌شود»ها دربارۀ ما محقق شود، چه خاکی باید به سر بریزیم؟ ما بیچارگان را از پرتگاه این «می‌شود»ها نجات بده. شبت بخیر امید بیچاره‌ها! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃فرزند حسین آقا! می‌ترسم به این فکر کنم که دشمنان حسین،‌ او را به نیت تقرب به خدا کشتند و به خونی که دستشان به آن آلوده شده بود، تبرک جستند. می‌ترسم به این فکر کنم که حسین، نوۀ پیامبری بود که آنها دینش را پذیرفته و قرآنش را می‌خواندند و همچون او حج می‌رفتند و همیشه در نمازشان برای او و آلش صلوات می‌فرستادند. چگونه باور کنم که آنها وقتی تیرها را به سوی حسین نشانه می‌گرفتند و شمشیرها را بر تن حسین و یارانش فرود می‌آوردند، مثل نماز نیت می‌کردند و منتش را سر خدا می‌گذاشتند و احساس می‌کردند که با هر تیر و ضربه‌ای یک قدم به خدا نزدیک می‌شوند؟ جهل بود یا هوس؟ کینه بود یا غفلت؟ حب مال بود یا حب جاه؟ هر چه بود به قدری مسلمان جماعت را در وهم فرو برده بود که امام می‌کشت و منتظر پاداش خدا بود؟ چقدر کنارِ هم گذاشتن عاشورا و ظهور، وحشت‌برانگیز است. آقا! یعنی وقتی تو هم بیایی، عده‌ای از مسلمانان به نیت قربة الی الله تشنۀ خونت می‌شوند؟! به دادمان برس! از این شرتر عاقبتی نیست. شبت بخیر فرزند حسین! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃ارباب من چقدر این روزها قصۀ حرّ، ذهن و دلم را فرا گرفته است. گویی او مأمور است تا مرا از افتادن در ورطۀ یأس نجات دهد. قشنگ‌ترین قسمت قصۀ حرّ برای من، آن جایی است که حسین بالای سرش حاضر شد. حرّ آخرین نفس‌ها را می‌زد که نگاهش به نگاه مولایش گره خورد. گرمای خونی که از حر می‌رفت به خنکایی بهشتی تبدیل شد وقتی که حسین دست بر صورتش کشید و خون‌ها را پاک کرد. وقتی هم که فرمانده سربازش را آزاده نامید، امضای عاقبت‌بخیری را پای عمر حرّ زد و چنان جان به جان آفرین تسلیم کرد که مرگش آرزوی هر عاشق شیدایی شد. از این زیباتر چه عاقبتی در این عالم وجود دارد؟ مرا اگر حبیب خودت نمی‌کنی، حرّ سپاهت کن آقا! شبت بخیر ارباب من! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃حضرت منجی فکر کردن به زُهیر طعم دیگری دارد. زهیرِ عثمانی مذهب از حسین فرار می‌کند و حسین به دنبالش می‌رود. او مسیرش را از جاده‌ای انتخاب می‌کند که به حسین برنخورد؛ اما خدا مسیرش را طوری تدبیر می‌کند که به حسین برسد. او به سراغ حسین نمی‌رود،‌ حسین به سراغ او می‌آید. حسین با او در خیمه خلوت می‌کند و یک خلوت با حسین، روزگار او را زیر و رو می‌کند. وای که زهیر چقدر حرف دارد برای ما! به ما بگو که آیا تو هم در لشکرت زهیر داری یا نه؟ من باور نمی‌کنم که تو دنبال کسانی که رایحه‌ای از خدا در وجودشان هست نروی. حسین منجی زهیر شد، تو هم منجی ما خواهی شد آقا! شبت بخیر حضرت منجی! @abbasivaladi
🍃محبوبم آقا! همسفران تو در سفر اربعین را می‌شود شناخت؟ ما داریم قرارهایمان را با همسفرانمان می‌گذاریم. قرار شما در چه روزی است؟ راستی از کدام مرز به کربلا می‌روید؟ اصلا اول می‌روید سامرا و کاظمین یا بعد از اربعین زائر آن دو کوی عشق می‌شوید؟ از کدام مسیر به کربلا می‌روید؟ از طریق الحسین یا طریق العلما یا از راه دیگری؟ ببخش یادم رفت که من همراه تو نیستم و این سؤال‌ها را کسی می‌پرسد که تو او را به همراهی خویش دعوت کرده‌ای. ولی اختیار خیالم دست خودم نیست. او قرار و مدارهایش را با تو می‌گذارد و با تو از ابتدا تا انتهای سفر همراه می‌شود. آخرش این همراهی خیالی مرا دیوانه می‌کند. کاش امسال اذن همراهی می‌دادی! شبت بخیر محبوبم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃جان و دلم یک روز می‌روم در مسیر زائران اربعین، خانه‌ای می‌خرم به این امید که شبی میزبان تو در آن خانه باشم. روی در و دیوار خانه‌ام پرچم یاحسین می‌زنم طوری که چشمت به هر کجا از خانه‌ام که افتاد، عکس نام حسین در آینه نگاهت منعکس شود. روضه‌خوان به خانه‌ام می‌آورم که هر وقت دلت گرفت،‌ برایت روضه بخواند؛‌ هر روضه‌ای که تو خواستی و هر طور که دلت خواست، بخواند. اما آقا!‌ صبح که شد، چگونه تو را بدرقه کنم؟ مگر می‌شود شبی میزبان تو بود و صبح از تو دل کَند؟ من آن شب تا به صبح می‌نشینم و رو به آسمان نگاه می‌کنم و التماس می‌کنم که آفتاب دیرتر از همیشه به آسمان بیاید. به او خواهم گفت خورشیدی در خانۀ من طلوع کرده و نیازی نیست که او به آسمان بیاید. اگر خورشید راضی نشد که دیرتر بیاید و نتوانستم تو را راضی کنم که دیرتر بروی،‌ وقتی که رفتی خودم از دنیا می‌روم. دل کندن تو، مساوی با جان کندن است، شک ندارم. شبت بخیر جان و دلم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
اربعین طعم ظهور تو را دارد و ما بی آن که زحمتی بکشیم، طعم ظهورت را می‌چشیم. ظهور تو طعم زندگی را دارد و ما در اربعین، زندگی را حس می‌کنیم. وقتی تو می‌آیی، شاید ما زنده نباشیم و بگو چطور باید شکر این نعمت بزرگ را به جا بیاوریم که در زمان غیبتت بویی از عطر ظهورت به مشام‌مان رسید و عطش آمدنت در دلمان دو چندان شد؟ شبت بخیر حقیقت زندگی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
کار اربعین از دنیا کندن میزبان و میهمان است. میزبان از هر چه دارد می‌گذرد تا به مهمان سخت نگذرد و میهمان از راحتی‌هایش می‌گذرد و رنج سفر را بر خویش هموار می‌کند تا از زیارت جا نماند. از دنیا کنده شدن تا وقتی تجربه نشده، مایۀ حسرت نیست؛ ولی وقتی چشیده می‌شود،‌ بانی دنیایی از حسرت می‌شود: کاش همیشه از دنیا دل کنده باشیم! آقا! می‌شود خودت بند دل ما را از دنیا بکَنی و برای عمری خیالمان را از هر چه محبت دنیاست آسوده کنی؟! آخرش ما را به قعر می‌برد حب دنیایی که سرسلسلۀ همۀ خطاهاست! ما را از حب دنیا نجات بده. شبت بخیر حضرت منجی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
اشتباه است اگر کسی بگوید تو لایق عشق ورزیدنی. عشق مگر معنایی جز محبت ورزیدن به تو دارد؟ تو حقیقت عشقی. هر حسی اگر رنگی از عشق تو نداشته باشد، همان ننگی است که روزی دامن انسان را خواهد گرفت و او را خوار خواهد کرد. من بیچاره‌ام که دلم را به هر کسی بند کردم، جز تو و بیچاره‌تر این که تو رشتۀ دلم را به دست گرفتی و من آن را از تو پس گرفتم و در جایی غیر از درگاه تو گره زدم. هیچ کسی از ما لایق عشق ورزیدن به تو نیست. تو لطف می‌کنی که اجازه می‌دهی ما عاشقت شویم. کسی اگر قیمت الماس عشق تو را بداند، می‌فهمد تو مهربان‌ترینی که گران‌ترین الماس عالم را بی‌منت به ما عطا می‌کنی و ما نالایق‌ترینیم که برای عاشق شدن، هزار اما و اگر می‌آوریم. چقدر مهربانی که با اما و اگرهای ما کنار می‌آیی! شبت بخیر مهربان‌ترین! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃شیرینی روزگار عاشقان صادق تو سختی‌های کمرشکن روزگار را به جان می‌خرند تا تو را به دست بیاورند ولی کسانی که از عشق جز ادعا بهره‌ای ندارند،‌ تو را می‌خواهند تا سختی‌ها را از آنها دور کنی. عاشقان صادقت، در مستی عشق تو شکرانۀ سختی‌های روزگار را به جا می‌آورند، مدعیان عشقت اما تو را به باد گلایه می‌گیرند اگر بار سختی‌هایشان سنگین شود. این عشق با صداقت چه متاع گرانبهایی است و ما بی‌بهره از آن! ما را بی‌نصیب رها نکن از این عشق بی‌مثال! شبت بخیر شیرینی روزگار! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
ما اعتقاد داریم تو حاضری و ناظر اما چنان زندگی می‌کنیم که گویی تو نه حاضری و نه ناظر. این تضاد ریشه در پای لنگ ایمانمان دارد. کاش حال ایمانمان زودتر خوب می‌شد. بار شرمندگی از تو حسابی رو دوشمان سنگینی می‌کند. دعا کن زودتر برسد آن روزی که حتی اگر غایب از نظرهایی اما چنان رفتار کنیم که گویی عیان‌تر از تو هیچ چیز و هیچ کسی را نمی‌بینیم. شبت بخیر حاضرتر از همه! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃حقیقت امید وقتی دلم را خیس می‌کنم با اشک‌هایی که در حسرت عاشق نبودن تو ریخته شده، امیدوار می‌شوم به این که روزی اشک‌هایم از شوق عاشق شدن، جاری شود روی گونه‌هایم. من اشک‌هایی که از درد عاشق نبودن می‌ریزم و آه‌هایی را که از این درد از سینه‌ام بر می‌خیزد، دوست دارم. این اشک‌های جاری و آه‌های برآمده، یعنی هنوز عشق مقصد اصلی زندگی است و یقیناً تو هستی که چشم و سینه‌ام را برای اشک و آه مهیا نگه می‌داری. تو معنای امیدی و ضامن امید هر کسی که امیدش رو به انتهاست. چشمۀ اشک را نگه می‌داری تا خشک نشود و سینه را گرم نگه می‌داری تا سرد نشود. خدا نکند که تا آخر عمر در زندان تنگ عاشق نبودن بمانم؛ اما اگر هم زبانم لال عاشق نشدم، التماس می‌کنم این اشک و آهی که از درد عاشق نبودن است، از من نگیر. شبت بخیر حقیقت امید! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
آقا! غزه تو را فریاد می‌زند. خانه‌های ویران شدۀ غزه نماد مظلومیت‌اند و کودکان یتیمش سند جنایت‌های دشمنان تو. زنانی که تازه طعم مادری را چشیده بودند و حالا به جای مادری باید طعم تلخ داغ فرزند را بچشند، با چشمان پر از اشک خویش به دنبال نور امیدی می‌گردند که دنیای پر از تاریکی را روشن کند. آن نور، جز نور وجود تو، نور کیست؟ آقا! ضاحیه تو را فریاد می‌زند. کوچه پس کوچه‌های ویران ضاحیه در غم سید مقاومت ضجه می‌زنند و درخت‌های سوخته، نام تو را صدا می‌زنند. پدران جوان از دست داده، با هق هق گریه‌های مردانه‌شان به تو التماس می‌کنند که زودتر بیایی و دخترانی که سر به دیوار خانۀ ویرانشان گذاشته و چشم انتظار پدر نشسته‌اند، به یاد تو خودشان را آرام می‌کنند. آقا! به خاطر ما نه، به خاطر کسانی که مظلومیت از سر و رویشان و از در و دیوار خانه‌شان و از کوچه پس کوچه‌های شهرشان می‌بارد، زودتر بیا! شبت بخیر موعود خدا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
دلم تنگ شده برایت، بیشتر از آنی که در وصف بگنجد. درست است که این روزها عریان شدن ظلم و ستم،‌ مرا بیشتر به یاد تو می‌اندازد، اما باور کن جنس دل‌تنگی‌های من، از جنس «به خاطر خودت»هاست. من نمی‌خواهم که بیایی و امنیت را جایگزین ناامنی کنی، می‌خواهم بیایی تا در کنارت باشم. کنار تو که باشم، ناامنی را نمی‌فهمم که بخواهم به دنبال امنیت بگردم. دلم تنگ شده برایت، برای خودت، برای در کنار تو بودن، در مقابل تو نشستن، با تو همکلام شدن، چشم در چشم تو دوختن و ... آقا! دلم تو را می‌خواهد. به فریاد دل بی‌تابم برس که کسی جز تو مایۀ آرامش این دل بیچاره نیست. شبت بخیر فریادرس بی‌کَسان! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃امام غریب همیشه می‌ترسیدم و می‌ترسم از این که به نبودنت عادت کنیم. از وقتی رفته‌ای تا همین امروز دهشتناک‌تر از نبودن تو اتّفاق دیگری افتاده است؟ هر چه قدر از نبودنت می‌گذرد، باید سخت‌تر جان بدهیم از غم فراقت؛ ولی چرا این قدر آسان شده نبودنت؟! کسی از ما اگر یک روز و حتی نصف روزی نباشد و ما از او بی‌خبر باشیم، از هم سراغش را می‌گیریم، به این امید که شاید دستمان به خبری از او برسد. آخرین باری که سراغ تو را از کسی گرفتم کی بود؟ نمی‌دانم. چه قدر بد! و چه اندازه مایۀ شرمندگی! کدام درد و کدام مصیبت بدتر از عادت کردن به نبودن توست؟! چرا برای رهایی از این درد، رو به آسمان فریاد نمی‌کشیم؟ التماس می‌کنم آقا که تو به نبودنت در میان ما عادت نکن. وای بر ما اگر روزی برسد که تو میل آمدن نداشته باشی! اگر چه حق داری اگر لحظه‌ای دلت برای ما تنگ نشود. ما را ببخش برای این همه عادت کردن و این قدر عاشق نبودن. شبت بخیر امام غریب! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌌 | شرمنـده‌ام که بـا همه درددل می‌کـنـم؛ بـا تو اما نه. شرمنده‌ام که بـه همه تکـیه می‌کنـم؛ بـه تـو امـا نـه. شـرمنـده‌ام کـه بــه فـکـر هـمـه هـسـتـم؛ بـه فـکـر تـو امـا نـه. شـرمـنـده‌ام کـه منتظر همه هستم؛ منتظر تو اما نه. شرمنده‌ام که برای همه خرج می‌کـنم؛ بـرای تـو امـا نـه. شـرمـنـده‌ام کـه خـودم را به همـه ثابت می‌کنم؛ به تو اما نه.شرمنده‌ام که دل به همه داده‌ام؛ به تو اما نه. شرمـنـده‌ام کـه از همه خجالت می‌کشم؛ از تو اما نه. شرمنده‌ام که‌حتی شرمندگی‌هایم نیز لقلقۀ زبان است؛ از ته دل اما نه. مرا ببخش برای این همه عاشق نبودن آقا! شبت بخیر امام غریب! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌌 | بـا تـو حـرف زدن وقـتـی آرامـم نـمی‌کند یعنی عـاشـق نـیـسـتـم. مـگـر مــی‌شــود عـــاشــق بـا معشوق خویش سخـن بـگوید و آرام نـگیـرد؟ بـه یـاد تـو بـودن وقـتـی مـرا از یـاد دنیا غافل نـمی‌کـنـد یعـنی عـاشق نیستم. مگر مـی‌شود عاشق به یاد معشوق باشد و باز به دنیا فکر کند؟ بـه اشـک تـو فـکـر کـردن وقتی مرا از گناه باز نـمی‌دارد یعنـی عـاشـق نیستم. مگر می‌شود عـاشق به اشــک معشوق فـکـر کند و بـاز هم بانی گریستنش شود؟ بـه دوری تـو فکر کردن وقتی مرا به آه و ناله نـمی‌اندازد یعنی عاشق نیستم. مگر می‌شود عـاشق به هجران معشوق فکر کند و باز هم مجالی برای لبخند داشته باشد؟ آقـا! می‌دانـم که عاشق نیستم؛ ولی می‌دانی که دوست دارم عـاشق بـاشم. کمکم کـن که نامم در دفتر عاشقان تو ثبت شود! شبت بخیر معنای عشق! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌃 | خـوب شـدن مـا اگـر قـیـمـت آمـدن تـو باشد، خوب نشـدن جرم بزرگی می‌شود این روزها. خـوب نـشـدن‌هـای مـا بـانی تـداوم ظلم‌هایی مـی‌شـود که دادمان از آن درآمده. وای بر ما اگـر دلـیـل تـأخـیـر ظـهورت، خوب نشدن‌مان باشد! خـوب شـدن مـا اگـر لـحـظـه‌ای آمدنت را جلو بـیـنـدازد؛ مـا در پـاداش عــدالــت‌گـسـتـری تـو شـریـک خـواهـیـم شـد. چـه عـمـلـی بـالاتـر از عـدالت گستری تو در خیال عالم می‌گنجد؟! بـایـد خـوب شـویم. راهی جز این نیست و تا نـگـاه لـطـف تـو نـبـاشـد، خـوب شـدن از ما بر نمی‌آید. کمکمان‌کن آقا که سخت‌محتاجیم! شبت بخیر دستگیر همه! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌃 | مـن ضـعـیـف‌تـر از آنـم کـه سـربـاز تـو بـاشـم. سـربـاز تـو بـایـد قـوی بـاشـد و در بـرابـر هـمـۀ نـامـلایـمـات روزگـار مـثـل کـوه بـایـستد. باد و طـوفـان حـریـفـش نباشند و جـز از اخـم تو از چـیـزی نـتـرسـد و جـز از آه تـو زیـر بــار هــیــچ مشکل دیگری خم نشود. مـن ایـن طور نیستم و تو هم سرباز ضعیف نـمـی‌خـواهـی. اگـر بـنـا نباشد کـه نـام من در دفـتـر سربــازان تـو نـوشـتـه شـود، زنــدگــی را مـی‌خـواهـم بـرای چـه؟ پـس یـک راه بـیـشـتر ندارم، باید قوی شوم. تو اگر عاشقم کنی، هر چه از قدرت که لازم باشد، به دست خواهم آورد. یک روز عاشقت می‌شوم می‌دانم. شبت بخیر فرمانده! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌃 | 🌱وسـیـلـه‌ای داشـتـم کـه خـراب شـده بـود. بـردم پـیـش مـرد تـعـمـیـرکـار. نگاهش کـرد و گـفـت: «بـه درد نـمـی‌خورد. نمی‌ارزد خرجش کـنـی. بـیـنـدازش دور.» گـفـتـم: «بمـانـد بـرای خودت». گفت: «من هم می‌اندازمش دور.» آمـدم بـیـرون و پـشـت سـرم صدایی شنیدم. صدای انداختن وسیله در زباله‌دان بود. 🌱آقـا! دلـم خـراب شـده. مـی‌تـرسم بیاورم پـیـش تـو. مـی‌تـرسم نگاهش کنی و بگویی: «به درد نمی‌خورد،‌ بیندازش دور»و می‌ترسم اگر دلم را پیش تو بگذارم و بروم ... . 🌱نـه، تو مثل آن مرد تعمیرکار نیستی، تو مــظــهــر خـــدای جــابــر الـعـظــم الـکـسـیـری و استخوان‌های شکسته را ترمیم می‌کنی. 🌱تـو اهـل نـاامـیـد کـردن نیـستی. اصـلا تـو خـود امـیـدی. دل‌هـای مـرده را هـم می‌توانی زنده‌کنی، چه‌برسد به دل‌های‌خراب و بیمار. 🌱آقـا! دلـم را مـی‌گـذارم پـیـش تـو به امید شفا! ناامیدم نکن امام مهربانم! 🌱شبت بخیر روح امید! @abbasivaladi