eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
187 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) (مرآت تجلی) ای روشنی مِهر و مَه ای حجت یزدان ای مَظهر حق خسرو با حشمت دوران تا چند کنیم از غم هجران تو افغان دوری تو ما را کُشد ای یوسف کنعان یعقوب ولاییم و طلبکار وصالت ای شاهِ جهان! بهر چه غایب ز جهانی ای ماه جهان! تا به کی از دیده نهانی تو صاحب عصری و نگهدار زمانی بخشنده و گیرنده‌ی دیهیم شهانی هستند شهان معتکف صفّ ِ نعالت هستیم به دیدار رخت شایق و مایل جان‌ها شده از فرقت رخسار تو زایل بِین تو و ما پرده‌ی هجران شده حایل برقع فکن از روی خود ای ماه شمایل بینیم مگر چهره‌ی خورشید مثالت شاها به کسی غیر تو مارا نظری نیست جز در ره عشق تو دگر رهگذری نیست جز وصف کمالات تو ذکر دگری نیست افسوس که از وصف جمالت خبری نیست ای جان جهان جمله به قربانت جمالت ای شمع فروزنده‌ی دین خامشی‌ات چیست گویا که ز پروانه‌ی دلخون خبرت نیست آن کس که هوای تو نباشد به سرش کیست بی مِهر تو ای خسرو عالم! نتوان زیست رزق دوجهان خردلی از خوان نوالت جز مدحت ذات تو شها هیچ نخوانیم از هجر رخت ای مه تابان به فغانیم اندر همه جا طالب آن شاه زمانیم در کعبه و بتخانه و میخانه چنانیم یابیم مگر قامت بی شبه به همالت هرجا که برفتیم همانجا سخن از توست در محفل اعدا و احبّا سخن از توست در کعبه و در دیر و کلیسا سخن از توست آری همه جا ای شه والا ، سخن از توست بیهوده نگویم سخن از وصف خصالت شاهنشه مُلکِ کرم و جود تویی تو در برج ولا ، اختر مسعود تویی تو از خلق جهان مقصد و مقصود تویی تو ای ماه جهان! مهدی موعود تویی تو مخلوق دو عالم همه در قید عِقالت شاها تو بر این ملک، امیرالاُمرایی این میکده را پیر مغانی و سزایی هم ساقی و هم باده و هم جام ولایی باللَه ، که تو مرآت تجلّی خدایی ظاهر بوَد این نکته ز گفتار و مقالت نی ما شده مشتاق تو ای مظهر خلاق! شاهان جهان‌اند به دیدار تو مشتاق عشاق تو افزون بوَد از انجم نُه طاق شد طاقت و صبر همه از هجر رخت طاق مجنون صفتانیم به امّید وصالت ما را نبوَد بی مَه رویت به جهان تاب بنمای رخ انورت ای مهر جهانتاب! باز آی ز جوف صدف ای گوهر نایاب! اسلام فنا گشته و شیعه شده بی‌تاب بفکن به سر خلق ستمدیده، ظِلالت باز آی که کشتی جهان غرق فنا شد باز آی که دجّال زمان، چهره نما شد ابنای شریعت همه را عیش، عزا شد ارکان حقیقت ، همه در بحر ریا شد از پرده برون آی ، اگر هست مجالت شاها کنی ار نهضت و از پرده در آیی زنگ از دل این قوم گرفتار زدایی اسرار خداوند ، به یاران بنمایی ابواب سعادت به رخ ما بگشایی باشد که شویم از دل و جان عبد مثالت (شمس قمی) از قدر و جلال تو سراید تا آنکه شب هجر جمال تو سر آید جز از تو و آبای تو مدحی نسراید گر پای، شود خسته به کویت به سر آید تا غوطه خورد در یَم احسان و کمالت شادروان سید علیرضا شمس قمی 1342 https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) (فرشته ‌ی رحمت) ساقیا به جامم کن زآن شراب عرفانی تا برون کند از سر ، این خمار نفسانی مِی ، بریز در ساغر شاهد الست آمد آن فرشته خو دلبر، با جمال روحانی یک دو ساغرم پر کن زآن مِی خرد افزا درد ما مداوا کن ، زآن دوای نادانی کشتی دل ما را ، در یَم شراب افکن گرچه موج جام آن را کردہ اَست طوفانی حاجبا گشا در را چون به حالت مستی خوش بُوَد به سیر گل، گردش گلستانی مطربا بزن بر چنگ، چنگی و ز چنگ غم قلب خسته ی ما را وارهان به آسانی بلبلا از این شادی بر فراز شاخ گل با نوای داوودی خوش نما غزلخوانی طوطیا به شاخ سرو، سروری کن از عشرت وز بیان شیرینت کن تو شِکّرافشانی قمریا بزن چهچه ، کبک دل ، بزن قهقه سار عشق گو به به ، زین بساط مهمانی خادما به مجمر کن عود و کُندر و اسپند تا نبیند آن دلبر ، چشم زخم شیطانی آمد آن مَلک ‌دربان از سپهر مهر حق آن فرشته ی رحمت در لباس انسانی صبح نیمه ی شعبان از تفضل یزدان پا نهادہ در عالم، حجّت جهانبانی سبط عسکری یعنی ، هادی بشر آمد خاتم‌ الحجج یعنی ختم حکم یزدانی شد ز مولد پاکش قلب شیعیان روشن هم منوّر از رویش عرش پاک رحمانی زآن پدر بُود شایان کاین‌چنین پسر آرد زآن صدف سزد این‌سان درّ بحر قرآنی باید این‌چنین فرزند زآن نکو گهر اجداد ویژہ آنکه شد جدّش چون علی عِمرانی سوی مصر دین آمد تا به مسند شاهی رنج ما کند جبران ، آن عزیز کنعانی خضر چشمهٔ هستی رخ به کوی ظلمت تافت تا به تشنگان بخشد فیض آب حیوانی طور ایمن جانان ، کوی جانفزای او پرتوش شهاب حق بهر پور عمرانی اختر خداجویی بر جهان فروزان شد تا که محو خود سازد ژندہ کفر ظلمانی در مهالک گیتی، حرز جان بود ما را بر مظالم دشمن، عدل حیّ سبحانی تا کند سلیمانی جمله مور ناچیزیم بس سزای او باشد مسند سلیمانی شمع روی تابانش بزم دین کند روشن شد ز پرتوش باطل، ظلمت شبستانی ای شه فلک افسر برقع از جبین برگیر زآن جمال مه منظر کن جهان چراغانی از فلک فراتر نِه پای عزت و تمکین تا مَلک شود حیران زآن مقام ربّانی شد ز تیشه ی کفّار، کاخ دین حق ویران خیز و دِہ نجات آن را زانهدام و ویرانی از عناد و استبداد شیعه نابسامان شد خیز و کن ز عدل و داد رفع نابسامانی گلّه را رهایی دِہ ، از مظالم گرگان زآنکه خوب می‌دانی راہ و رسم چوپانی خسروا شهنشاها کن ظهور و یاری کن چونکه شد ز کف ما را معنی مسلمانی در مدیح او از شوق طبع (شمس قمّی) گفت ساقیا به جامم کن ، زآن شراب عرفانی شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) « دُرّ شاهوار » رسید مژده به بلبل ، که نوبهار آمد به صحن باغ و چمن یار گلعذار آمد صبا عبیرفشان کرده دشت و بستان را بدین نوید فرح‌زا ، که نوبهار آمد صباح لب به تبسّم گشود غنچه ز شوق چو عندلیب خوش‌الحان به شاخسار آمد به‌طرْف باغ به گلبانگِ عشق ، بلبل و سار به صد ترنم و شور و نوا ، هزار آمد روان به جوی، چو شهد خوشاب آب روان به پای گلبن ، چون درّ ِ شاهوار آمد کنارِ جوی، به شادابی و صفا سوسن به دَه زبان ِ رسا ، مژده داد : یار آمد چو لاله چهره‌ی این گل بدید در گلشن بسوخت چهره‌اش از رَشک و داغدار آمد سحرگه از شرف باغبان گلشن دین فرح‌فزا گل مختوم هشت و چار آمد به باغ عسکری آن گل دمید و باغ جنان ز رشک آن گل رخساره ، شرمسار آمد دمید نوگل نرگس ، به دامن نرجس که نرگس چمن از حسرتش خمار آمد شمیم دلکش آن گل ز عطر دین و خرد مشام اهل خِرد را ، شمامه بار آمد به گلشن علوی سرو سرفراز رسید به کشور نبوی ، شاه ِ تاجدار آمد به‌روز نیمه‌ی شعبان ز کِتم پرده‌ی غیب امام عصر و شَهِ غیب و آشکار آمد سلیل احمد مختار و ناسخ کفّار به انتقام نیاکان ، به اختیار آمد شَه سَریر امامت ، امیر کشور دین به تاج و تخت شریعت زمامدار آمد شهی که از قدمش شد بنای دین باقی مَهی که از کرمش عرش را قرار آمد امامِ هادی مطلق، ولی و حجّت حق به استعانت ِ اسلام حق شعار آمد نه خاکیان به سُرورند از ولادت وی که قدسیان همه را عیش پایدار آمد رسید خسرو عادل به دفع اهرمنان بگو به خصم که با حکم کردگار آمد امیر لشکر دین ، در نبرد مدعیان به رزمگاه ، مسلّح به ذوالفقار آمد خدیو عرصه‌ی ایمان ، زعیم مُلک ولا به شهر عشق ، مَلک‌جاه شهریار آمد پناه و حامی درماندگان به عدل و وداد به دادخواهی مظلوم ، دادخواه آمد نجات‌بخش بشر از میان بحر ستم مهینه جنّت یزدان ، سفینه‌وار آمد شدند مات رخ او صفوف شاه و وزیر چو میر عرصه‌ی شطرنج، شهسوار آمد نهاد مهره‌ی دشمن ، به ششدر توحید چو دل بباخت درین نرد و در قمار آمد شها ، مها ، ملکا ، خسروا ، جهاندارا ! بیا که بی‌‌تو به دین لطمه بی‌‌شمار آمد ریا و کید و جفا و عناد و کین و حسد به جای رحم و وفا و شرف به کار آمد به سوی منتظران ، خسروا نظر فرما که جان ما به لب از درد انتظار آمد به طبع (شمس قمی) کن عطا فروغ خِرد که بی فروغ و خرد ، دین و علم تار آمد . شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قَمَرِ بَنی هٰاشِم» (ماهِ بنی‌هاشم) بوَد روشنگر بزم جهان ، ماهِ بنی‌هاشم فروزان‌تر ز ماهِ آسمان ، ماهِ بنی‌هاشم نه تنها بزم عالم را کند رخشان رخ ماهش که روشن کرده ماهِ آسمان، ماهِ بنی‌هاشم بوَد عبّاس ، نام و کنیه‌اش باشد ابوفاضل اباالفضل است در عِلم و بیان، ماهِ بنی‌هاشم پدر، حیدر، برادر چون حسین، امّ البنین مادر سزد هاشم ببالد بر چنان ماهِ بنی‌هاشم بنی‌هاشم نجوم دین و شمس‌الدین حسین امّا درآن منظومه، عبّاس جوان، ماهِ بنی‌هاشم مَه از خورشید کسب نور می‌باید کند آری ز مولایش علی دارد نشان، ماهِ بنی‌هاشم فضیلت، معرفت، عزت، شهامت، حریّت، همت به دانشگاه دین داد امتحان، ماهِ بنی‌هاشم به جانبازی بسی فخریه بودش ورنه در خویشی ز شمرش بود سرخطّ امان، ماهِ بنی‌هاشم فتوّت بین که بهر کودکان تشنه کام شَه ننوشید آب از آن شطّ روان، ماهِ بنی‌هاشم جهانِ جان بُد و جانِ جهان کز راهِ جانبازی به راهِ عشقِ جانان داد جان، ماهِ بنی‌هاشم حسینش بود جانان و بدادش جان چو جانانه که در جان باختن شد شادمان، ماهِ بنی‌هاشم نباشد معرفت در مدح آن مَه (شمس قمّی) را که روشن کرد طبعش ناگهان، ماه ِ بنی‌هاشم شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
السّلامُ عَلیكَ یا اباالفضل العباس ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (مسمط) باد نوروزی، ز طرْف لاله‌‌زار آید همی وز گلستان نغمه‌ی نغز هزار آید همی گویی از شهرِ شتا ، پیک بهار آید همی مژده‌ی دیدار ، از مشکوی یار آید همی طبع من در این‌چنین وقتی به‌کار آید همی تا سُرایم وصف روح افزای آن فرخنده یار باغ فردوس‌است گويی كوه و صحرا و دمن هر طرف روييده اندر گلسِتان سرو و سمن سوسن و سيسنبر و نسرين و ياس و ياسمن عندليبان نغمه‌‌خوان در دشت و گلزار و چمن عاشقان را رفته صبر و تاب، از تن همچو من كز فراق دوست نبوَد در وجود من قرار لشكر اسپند و دی، از عرصه‌ی ميدان گريخت شهسوار فرودين ، شيرازه‌اش از هم گسيخت شاهد وصل آمد و با عقل ، طرح عشق ريخت باده‌ی پيروزی‌ام ، در ساغر ايام ريخت مُشک عزت بر سرم بر نظم اين اشعار بيخت گفت : بر گو مِدحت پور ولی نامدار آنكه بوفضل است زيبا كنيه‌‌ی جانپرورش آنكه اندر فضل ، صد جبريل نبوَد همپرش آنكه در جود و سخا حاتم، گدايی بر درش آنكه در تقوا بُوَد سلمان ، كهينه چاكرش آنكه چون ام‌‌ّالبنين ، باشد مهينه مادرش آنكه باشد پور سلطانِ سرير اقتدار چارم شعبان، جهان روشن شد از مولود او مُلک دين ، آباد شد از مقدم مسعود او شد زمين رشک برين از فضل و بذل و جود او حمد بی حد گفت حيدر در برِ معبود او زآنكه تابان كرد بر عالم ، رخ محمود او مكتب اسلام را افزوده بَر مجد و وقار شد مَه برج بنی‌هاشم فروغ چرخ دين كشتی بحر هدايت ، پيشتاز صالحين افسر عالی ‌مقام ارتش شرع مبين رهبر دانشور دين ، پور مير مؤمنين آنكه فضل و علم گيتی بودش اندر آستين ميوه‌ی قلب رسول و نور چشم هشت و چار مظهر لطف و صفا و مخزن مهر و وفا مخزن مهر و وفا ، فرماندهِ جيش هدا جيش ارباب هدا را پيشوای و مقتدا مقتدای اوليا و راهدار انبيا انبيا را غير خاتم ، رهنما و پيشوا پيشوای اتقيا ، عبد سليم كردگار بهر استقرار دين شد ياور و يار حسين در صف هيجا شدی از جان علمدار حسين لحظه‌‌ای غافل نشد از ماه رخسار حسين بود در هر وقعه‌ی جانسوز غمخوار حسين هيچكس چون او نشد يار فداكار حسين هيچكس چون او نكرده در رهش جان را نثار باغ دين را آبياری كرد ، با خون جگر تا نهال دين حق از همّتش شد بارور جانفشانی كرد در بستان دين همچون پدر زآن پدر ، بايد به بار آيد چنين رعنا پسر باغ دين را بايد این‌سان حاصل و این‌سان ثمر گلشن دين را سزد چون پور حيدر ، آبيار خُلق او خُلق علی و خوی او خوی علی در بيان ِ حكم حق ، لعل سخنگوی علی در صداقت ، پيرو دستور نيكوی علی در شجاعت ، همتراز و همترازوی علی نيروی بازوی او نيروی بازوی علی ماحصل زآن شمس دين این‌سان قمر شد آشكار (شمس قم) شد مكتسب از نور آن ماه عرب گرچه مَه ، از پرتوِ خورشيد باشد مكتسب شوكت دين را كمال و فضل او باشد سبب زآنكه در علم و ادب زآن شاه دين دارد نسب كيميای فضل آن شَه ، خاک را سازد ذهب داروی مهرش ، شفای دردمندان نزار شادروان سيد عليرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(السلامُ عَلَیكَ يا عَلی بِن الحُسَيِن السَجّاد) ا࿐❈❁❈❁࿐✿࿐❈❁❈❁࿐ا (سرحلقه‌ی عبّاد) آفرید از مِهر ، چون جان تو را جان آفرین گفت بر خود از کمالِ خَلق این جان آفرین آفرین جان آفرین را ، کآفرید این جان پاک هم بر این جان آفرین و هم برآن جان آفرین مرحبا بر خلق خالق باد و مصنوعی چنان حبّذا بر خلق خالق باد و مخلوقی چنین دست گوهر آفرین حق به دریای کمال در صدف ، پرودہ یکتا دُرّ اعلا و ثمین بحر فیض حق حسین و شهربانویش صدف گوهر اعلا على ، سجاد و زین الساجدین مفخر شرع نَبی و نصّ معنای نُبی است کُنیه و القاب آن شاهنشه دنیا و دین بومحمد ، بوالحسن ، سجادِ آل مصطفا... کز ذکاوت بُد ذکی و ، از امانت شد امین نشر احکام شریعت بود حکم آن امام گرچه بُد محدودِ دشمن از یسار و از یمین گر نمی‌بود اختناق دورہ ی مروانیان... مُلک دین می‌کرد خرم همچو فردوس برین پند و اندرزش بوَد مسطورہ در ارشاد خلق چون صحیفه ، کآن بوَد مفهوم قرآن مبین بر جبین زآن مُهر کز مِهر عبادت داشتی زینت عُبّاد حق شد ، مرحبا مُهر جبین در سجود او را هم‌آوا بود در تسبیح حق هم درخت و سنگ و ریگ و خار و خارا ماء و طین شغل نیکویش عبادت خواند چون عبدالملک گفت خوش بر حال و شغل این امیر مُلک دین دشمنش دشنام داد او کرد در حقش دعا کاین بوَد خُلق عظیم و خوی خیرالمرسلین خاتم و سرحلقه‌ی عبّاد حق بود و نوشت جمله‌ی "الحمدللهِ علیٰ" نقش نگین بیست و دو حج رفت با ناقه ولی هرگز نزد ناقه را ، یک تازیانه ، آن سوار بی قرین (شمس قم) را معرفت نبوَد به وصف آن امام آن قدَر دانم که او بوده‌ست زین العابدین. شادروان سید علیرضا شمس قمی 1361 https://t.me/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج) (منتقم) چو زد قدم به جهان صاحب الزمان مهدی غریو شوق برانگیخت در جهان مهدی به روز نیمه‌ی شعبان ز برج وحدت حق دمید مِهر جهان‌تابِ شیعیان مهدی شکفت نوگل نرگس به دامن نرجس فزود رونق گل را ، به گلسِتان مهدی برون شد از صدف عصمت و عفاف و شرف به بحر دین ، گهر عدل جاودان مهدی صبا ! بگوی به خصم ستمگر و باطل به عدل و داد شد از امر حق عیان مهدی بوَد معین بشر در قبال کفر و ستم ولیّ ِ ذاتِ خداوند مستعان مهدی ز یُمن مقدم مسعود خود رها سازد جهانیان همه از فتنه‌ ی زمان مهدی جهان بدون وجودش چو جسم بی‌جان است که هست جانِ جهان و جهانِ جان مهدی یگانه منتقم و دادخواهِ آل عبا... بُود ز فرقه ‌ی کفّار ، بی امان مهدی بنا به مصلحت حق بوَد چو مُصلح خلق چو حق به پرده‌ی غیبت بُود نهان مهدی عجب مدان که بُوَد لامکان و ناپیدا که هست مظهر خلّاق لامکان مهدی سرود، (شمس قمی) در مدیح حجّت حق امیر کشور دین ، شافع جنان مهدی شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج) (سِرّ نرگس) معنی ِ "وَالشّمس" را از پرتو ِ رویش بپرس قصّه‌ی "وَاللیل" را از شام گیسویش بپرس چون نباشی آگه از آیات حُسنش ای فقیه! شرح عشق ما به‌جای مصحف رویش بپرس وصف کوثر ، شرح زمزم ، معجز آب بقا این سه فصل از لعل جانبخش سخنگویش بپرس راز سوسن، سرّ نرگس، گر ندانی در چمن از زبان و نرگس چشمان جادویش بپرس مرغ دل گر شد اسیر دام و دانه باک نیست حال دل از بند زلف و خال هندویش بپرس مِهر و قهر شانه و مقراض ، درس زندگی‌ست رمز آن زآرایش و پیرایش مویش بپرس روزه‌ی هجران گذشت ای شیخ! یوم الشّک، خطاست عید وصل است از هلال شوخ ابرویش بپرس نا امیدان را امیدی جز ولای دوست نیست حکمت این نکته از گفتار دلجویش بپرس با قناعت می‌توان شد از سلیمان بی‌نیاز رمز این دولت، ز موران سرِ کویش بپرس خواهی ار گل در چمن مُشک از ختن عطر از سمن از گلِ رو ، مشکِ مو ، چهرِ سمن‌بویش بپرس (شمس قمّی) گر نشان از باغ رضوان بایدت وصف آن از گلشن روی چو مینویش بپرس   شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج) (آینه‌ی وجه الله) دوش هنگام سحر گفت مرا هاتف جان تا به کِی خفته‌ای و بی‌خبری از جانان باخبر باش که شد نیمه‌ی ماه شعبان خیز و بزمی ز سر شوق و شعف کن بنیان که جهان شد و شرف همسر فردوس و جنان خیز و گو مطرب ایمان بنوازد بر رود ساقی عشق کند باده‌ی وحدت موجود عاشقان را دهد از جام وصال معبود زآنکه آمد ز پس پرده شه غیب و شهود همچو خورشید که گردد ز پس ابر عیان گو به عشاق که آن مظهر یکتا آمد آن که صد مهر به نزدش به تماشا آمد ماه گردون به برش چون شب یلدا آمد بر سر خلق جهان ، ابر گهرزا آمد تا ببارد به زمین گوهر بحر ایمان در چنین روز ، مه برج سماوات هدا شد ز اوج فلک دین به جهان جلوه نما روشنی‌بخش جهان گشت به فرمان خدا بانگ شادی ز زمین خاست سوی عرش علا کآمد آن حجت حق مهدی موعود زمان قائم آل عبا ، قائد اسلام پناه ختم ارباب هدا ، آینه‌ی وجه الله وارث هشت و سه آن رهبر با حشمت و جاه پا نهادی به جهان تا که شود هادی راه رهنمون گشت بشر را سوی حی سبحان آن شهنشاه قدر قدرت مُلک بطحا قطب حساس زمین محور چرخ اعلا شاه دجال کُش و ریشه کن خصم دغا خاتم راهبران ، منتقم آل عبا که‌ابر رحمت بوَد و سایه‌ی فیض یزدان منبع علم و عمل مظهر یزدان به جلال اختر فیض کرم شمع شبستان به جمال دُر دریای شرف، گوهر رخشان به خصال طوطی دانش و دین بلبل دستان به کمال نکته آموز بسی عیسی و پور عِمران آن امامی که به فرمان خدا شد غائب عاصیان را ز معاصی بنماید تائب کز هزاران بشر صالح و عبد صائب آیت الله بروجردی‌اش آمد نائب تا کند رهبری اُمّت جدْش به عیان مَحرم و مظهر اسرار و رموز ازلی آیت درگه زی مرتبت لم یزلی وارث مکتب احمد ، خلف پاک علی آنکه بر عصر بوَد والی و مولای و ولی ناشر و مجری احکام شریف قرآن خسروا جلوه نما برفکن از چهره نقاب چند در پرده‌ی غیبت به ظهورت بشتاب دل ما گشته ز هجران جمال تو کباب تیشه‌ی کفر جهان را بنموده‌‌ست خراب تا به کِی غایب و از دیده‌ی احباب نهان؟ جلوه‌گر ساز به ما را حقیقت نه چنین حلّ ابهام کن از معنی صورت نه چنین نسخ اوهام کن از مُلک دیانت نه چنین قلع کن فاسق و ارباب شقاوت نه چنین قصر ویرانه‌ی دین را کُن از اول بنیان مُلک اسلام ز بیداد و ستم ویران شد کاخ بیدادگران در عوض آبادان شد ریب و تزویر و ریا دین مسلمانان شد عدل و انصاف و کرم محو ازین دوران شد نه نشانی بوَد از حاتم و نه نوشروان خسروا خیز و بکَش تیغ هدایت ز نیام سرنگون کن عَلَم کفر و سریر اوهام زنده کن نام مسلمانی و دین اسلام دفع کن از سرِ ما سایه‌ی کفار ظَلام تا ببینی همه جا بوذر و صدها سلمان (شمس قم) گفت چنین مدح تو ای شاه زمن بهتر از این نشود مدحت شاهانه ز من شاعری مبتدی‌ام پیرو ارباب کهن آرزو دارم اگر یار شود طبع سخن بسرایم صفت ذات تو با نظم و بیان شادروان سید علیرضا شمس قمی روزنامه استوار قم ـ 1337 https://eitaa.com/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج) ( فخرالاوصیا ) بهتر از جان دوست دارم ای بت جانان تو را برتر از آنی که من قربان کنم صد جان تو را ای عزیز مصر عزّت! بر سر بازار عشق... می‌بَرد حسرت هزاران یوسف کنعان تو را داده ایزد، عسکری را چون تو فخرالاوصیا زاده نرجس،‌ ناز نرگس، نیمه‌ی شعبان تو را در بیابان فراقت همچو مجنون روز و شب صد چو لیلی گشته در دشت جنون حیران تو را پرتو حسنت تجلّی کرده در کون و مکان مهر و مه باشند گویی دو سیَه دربان تو را چشم دیدار ار ندارد دشمن خفّاش خو گو بمیرد از حسد تا ننگرد یک آن تو را نیست در عالم به جز قوم حرامی سیرتان یک ‌نفر کز روی عقل و دین کند کتمان تو را مظهر حسنیّ و عشّاق جهان خرد و کلان عاشق شیدایی‌اند، ای عشق جاویدان تو را جای، داری در دل و جان، جان و دل قربان تو رخصتی فرما که عالم جان کند قربان تو را ز انتظار مقدمت جان جهان بر لب رسید خوانده حق بهر مداوا، داروی درمان تو را زامر حق بشتاب در امر ظهورت تا شود دشمن دجّال سیرت، تابع فرمان تو را بهر دفع جور و کین و فتنه و کفر و ستم هست در کف، ذوالفقار زادهٔ عِمران تو را بر نجات مسلمین از چنگ بیداد زمان نام منجی داده از روز ازل یزدان تو را (شمس قم) از فرقت آن شمس دین شد تیره روز تا که یابد روشنی، شد دست بر دامان تو را   شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
غزل موشح به نام حضرت (امام قائم) به النزام دل (شهسوار عادل) ا- ای مه لقا که شمع رخ خانه‌ی منی روشنگر دل من و کاشانه‌ی منی م- مهرت چو نقش بسته به مهر نگین دل گنج محبت ِ دل ِ ویرانه‌ی منی ا- از دام و دانه مرغکُ دل کی خورد فریب کز زلف و خال ، دام من و دانه‌ی منی م- مست از شراب نرگس مستت شده‌ست دل کآرام بخش نعره‌ی مستانه‌ی منی ق- قوت روان و قوّت تن ، دلنواز دل جان جهان و دلبر جانانه‌ی منی ا- از بحر عشق ، حاصل غواص دل مرا حسن و جمال توست که در خانه‌ی منی ا- از کوثر کمال تو دل گشته جرعه نوش زیرا تو پیر کامل میخانه‌ی منی م- مات رخت شها شده دل‌خسته (شمس قم) چون شهسوار عادل و فرزانه‌ی منی شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ) (چهارم اختر عصمت) بهـــار فیـض شـد و گـــل دمیـــد در گلــشن رسید موسم ساقی و جــام و طــرف چمـن شکــوفــه‌هـای مَســرّت شکفتــه‌اند به شـاخ چو کــودکــان که بیــاغشـته‌اند لـب به لبــن گرفته بــاج ز بــاغ بهشـت ، گلـشن و دشـت بهشـت ، تــاج بـه سـر ، بلبــل از کــلاه سمـن شکفـت تــازه گـلی رَشـک نـرگس و نسـریـن کـه بـُــرد رونـــق بـــــازار سـوری و سـوسـن صفـــای گلـــرخ او ، گلشـنی بــه بـــــار آورد که پیش جـلوه‌ی او گلشن است چون گلخن بـریـز ساقی مسـتان! به سـاغــرم مِـی نــاب به عشق شـاهـد این بـــزم و شـادکـامی مـن صــبا بگـو تو به گــل بعــد ازین مبــاهـی تو بـُــوَد ز نـــزهــت آن گلـعــــذار سـیمیـن تــن بگـو بـه بلبـــل شــیدا ، رسـید مـــرغ امیـــد که مــرغکــان چمــن نــزد وی شـونـد الکــن بگو به مطــرب، لحــن حجـــاز خوش بنـواز کـه شد نــوای عِــراق و بیــاتِ تــرک ، کهــن رســید مــوکــب آن شــاهِ ابطحــی منـصـب بــه خـاکِ پــاکِ حجــــاز از تفضــل ذوالمــن بـه روز نیمـــه‌ی مــاه صــیام شــد مــولــود سُــرور قـلـب امیـــر عـــرب ، امــــام حسـن صـیام ، مـــاه خـــدا شـد بـه یُمـن مقــدم او که کرده چهــرِ خـدامظهــرش جهــان روشن چهــارم اختـــر عصمـت ، دوم امــام هـــدیٰ به چرخ دانش و دین شد چو مِهــر نورافکن ز فـیـض مـــولــد مسعــودِ آن امـــامِ مبــیـن شده‌ست صحن جهان حسرت بهشت عــدن جهــان ز مَقـــدم او مُشک بیـز شد کز رشک میــان نـافـه بخشکیـــد مُشکِ دشـت ختــن چو ابــر رحمـت حـق از قـدوم وی بگریست بـه خنــده لب بگشودند ، غنچــه‌هـای چمــن سحــاب‌وار چو آن شـه گریست وقت ورود چو دشتِ گل همه خنـدان شدند خلقِ زَمـَـن صفــای عـــارض او از عطـــای حــق افــزود بـه رنـگ و بــوی گــل و فــرّ ِ نــزهـت گلشـن پدید گشت چو آن گــوهــر ثمیــن ز صــدف فتـــاد دُرّ و گهـــر ، از رواج و قــــدر و ثمــن زهی گهر که صدف ، فاطمــه شفیعه‌ی خلق ابـوالحسـن، یـم و جدش محیط علم و فنن بـه حسـن خلــق ، بُـــود ثـــانی پــــدر ، امــا به حلم و جود چو جدّش رسولِ نیک سخن هــزار شکــر کـه آن نخــل بـوســتان شــرف به مُلک دیـن خــدا شـد ز مِهــر سـایـه فکــن سرود (شمس قمی) ایـن چکــامــه‌ی شــیوا به یمـن مــولــد سلطــان دیــن ، امـام حسن شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi