eitaa logo
شمس (ساقی)
485 دنبال‌کننده
183 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد‌. شهری که اسیر دشمنان شد یکجا در اول جنــگِ نـابـــرابـــر بــا مــا بعد از نوزده ماه ، ز الطاف خــدا در سـوم خـرداد شد از بنــد، رهـا سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادبخانه دانشخانه ادبیات و آیین نشانی دعوت👇 https://eitaa.com/adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamssaghi
✅ به‌مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت پدر گرانقدرم، شاعر اهل‌بیت علیهم‌السلام "شادروان سید علیرضا شمس قمی" که در غروب هفتم تیرماه 1382 چشم از جهان فروبست و به لقای حضرت معبود پیوست. بیست سال است که با حسرت و اندوه گذشت‌ ‌گرچه مــانـده به دلــم غصــه‌ی انبـوه ، گذشت “7 تیر 1402“ دلبـــر بــرفــت و بـــر رخِ زردم نظــــر نکرد بــا ایـن خــــزان رســیده وداعِ سفـــر نکرد نــاگــه ز مــن بـــریـــد کمنـــــد وصــــال را حتـی مـرا ز لحظـــه ی رفتـــن خبــــر نکرد دسـتِ دعــــا همیـشه بـرایـش بلنـــد بـــود واحسرتـا که ذکــر و دعــــایـــم اثــــر نکرد در آن غـــروبِ تیـره که از ما بــرید و رفـت چشم از جهان ببست و شبش را سحر نکرد ابــروی چون هـــلالِ وی از دیده شد نهــان چون مــاهِ یک شــبه، نظــری در گـــذر نکرد او رفت و رفت مهــــر و وفــــا از میان مــا دیگر صفــای سایه ی مهـــرش به سـر نکرد از چشمه ی دو چشم، فشاندم سرشک غــم آن دم کـه از شــتاب گسـسـتن حــــذر نکرد زآن زخمـــه ‌ای که بـر دل من چنــگ می‌زند زخمــی بــزد که بــر دلِ چنــگی دگـــر نکرد یـک ســال جــان‌گـــداز گـذشـت از وداع او گــویــی که قرن‌هــاست نظــر بر پسـر نکرد هـــرگــز ز جــــورِ چــــرخ ندارم شکــایتــی هر چند اجــــل گذشـت ز مــرگ پـــدر نکرد عمری به راه شعر و ادب شمع جان بسوخت روشــنگری نمـــود و به ظلمــت نظــــر نکرد آزاده‌ای چـــو ســروِ ســرافــــراز بــوســـتان چون تــاک، خَـــم به نزد لئــیمان کمـــر نکرد با خنجـــر زبـــان و قـــلم در مصــافِ ظــلم رسـوا نمود ظــالم و خــوف از خطــــر نکرد در پیـــچ و تـاب پــر تـنـش کار و زنــدگـــی یـک لحظــه خسـتگی تـنـش را بـــه در نکرد "شمس قمی" رهــا شـد ازین دهــر پـرمــلال یــادی دگــر ، ز زنــدگــی فـتـــنـه گــــر نکرد از هجـــر جــانگـــداز تو ای نـــازنیــن پـــدر هـــرگــز نبـود آنکه ز غـــم دیــده تــــر نکرد رفتی و از فـــراق تو جـــانـم به لـب رســید دردی چــو داغ تو بـه جهــــانـم پَکــــر نکرد‌ ‌ ‌(ساقی) چو ریخت باده ی محنت به جام ما دیگـــر خیـــال میکـــده در سـر گــــذر نکرد. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi به‌مناسبت یکمین سال در تاریخ 1383/04/07 سروده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر بیست سال از غــم مــرگ پـــدر گذشت در آه و حسرتش چه بگــویــم ز سرگذشت دست ستم ببست اگر بال و پر، مرا مرگ پدر شکست ز غصه ، کمر، مرا ای تیرماه شوم! چه دانی چه می‌کشم زآندم که بُرد اجل ز عجولی ، پدر، مرا خاموش گشته شمع شبستان من دریغ مَه‌طلعتی که بود چو شمس و قمر مرا شد سال‌ ها اگرچه ز روز وداع او اما برون نمی‌رود این غم ز سر، مرا من کودکی نحیف که آن نازنین پدر... آموخت درس عشق و امید و هنر، مرا در مدح اهل‌بیت سروده چکامه ها کرده محب آل علی (ع) بیشتر مرا در بحر علم و عشق، اگر غوطه‌ور شدم داد او نشان به بحر معانی ، گهر، مرا کرد آگهم ز پیچ و خم راه زندگی از خوب و بد نمود چو خود باخبر مرا از مکر روبهانِ نهانِ جهان فریب داد آگهی به تجربه آن شیرِ نر، مرا گفت از مرام ظالم و از مَسلک ریا واقف نمود، از غم و رنج بشر، مرا زنهار داد بر من آشفته حالِ عشق روشن نمود تیره شب پرخطر، مرا در دست من نهاد قلم را که نزد ظلم هم باشدم سِلاح و گهی هم سپر مرا دل بر متاع دهر ، نبستم به لطف حق چون نیست حاجتی که کند عبد زر مرا دستم اگر تهی‌ست به بازار روزگار اما ز یُمن اوست دکان ، معتبر، مرا کالای این دکان چو بوَد صدق و راستی چشمی ندیده است کنون در ضرر، مرا تلخ است کام اهل دِرم ، از طمع ولی از طبع قانع است دهان چون شکر، مرا در جنگ عقل و عشق چو مجنون خسته‌دل دل باختم به لیلی و باشد ظفر، مرا دارم به کف چو کِلک هنر از عطای او هم در حضر نتیجه دهد هم سفر، مرا امروز اگر که شهره‌ی شهرم به شعرِ تر فخرم بوَد که کرده پدر ، مفتخر، مرا او رفت و روز روشن من شام تار شد دردا که کرد اجل به جهان در‌به‌در مرا ای روزگار ، اُف به تو کز داغ افتراق هر دم زبانه می‌کشد از دل شرر، مرا اکنون اگر اسیر سیاهی شب شدم باشد امیدِ صبح رها ، هر سحر، مرا (ساقی) بریز باده‌ی عیشی به ساغرم شاید که غم ز دل ببرد مختصر، مرا هرچند جای عیش، در این روزگار نیست دنیای ماتم است و بجز شوره‌ زار نیست. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi