#عقرب_جرار
ز بس جور و جفا دیدم ز یار از یار میترسم
ز پستیهای این موجود لاکردار میترسم
رفیقان حقیقی، نور چشمان مناند، آری
ز یاران دروغین ِ خیانتکار میترسم
ندارم باکی از چاهِ سر راهم که هشیارم
ازین یوسففروشان سر بازار میترسم
خیانت سایه افکنده چو اکنون بر سر کشور
ز نقش سایهی خود بر در و دیوار میترسم
ز شیران و پلنگان، جز ابهّت کس نمیبیند
ولی از پستی روباه و از کفتار میترسم
اَلا ای هموطن! مفروش خود را بر سیَهرویان
که آخر میبرندت آبرو ، بسیار میترسم
مشو ابزار دستِ دشمنانِ کشور از خواری!
از آن روزیکه از دستت نیاید کار میترسم
مزن زخم زبان مجروح منما قلب یاران را
که از نیش جفای عقربِ جرّار میترسم
اگر هستی مسلمان پس چرا بیهوده میگویی
از آن کفری که با فعلت کنی اقرار میترسم
لباس انبیا بر تن نمودی عاری از ایمان
ز تلبیس و ریاکاریات از دستار میترسم
ز یارانت ندیدم چون به غیر از کینه و نخوت
ازین رو هم ز یاران و هم از اغیار میترسم
چه زیبا گفت صائب ، از گزند دشمن پنهان
درین بیتی که یک دنیاست معنیدار میترسم :
«خطر در آبِ زیر کاه بیش از بحر میباشد
من از همواری این خلق ناهموار میترسم»
اگرچه دشمن انسان بُوَد شیطان، ولیکن من
ز شیطانم هراسی نیست از کفّار میترسم
دوباره فتنه و آشوب در سر دارد این دشمن
که نَه از دشمن و از فتنه، از پیکار میترسم
ز پیکاری که ویران مینماید کشور ما را
اگر روزی بیفتد دستِ استعمار میترسم
اگرچه بیمی از گردن فرازانم نمیباشد
ز دیوار شکسته، وَز زنِ بدکار میترسم
خیانت در دلت چون خانه کرده کن خراب آن را
کز آن وقتی که گردد بر سرت آوار میترسم
چو ریزی آب را در آسیایِ دشمنان دین
ازین نابِخرَدیهای عداوتوار میترسم
ز بس بر گِرد خود گردیدهای عمری عَبث غافل!
به رسمِ دور باطل چون خطِ پرگار ، میترسم
انَاالحقگو شدن سختاست و منصوری شدن آسان
ز حلّاجیّ تو ، نه! از سرت بر دار میترسم
به خود آی و دمی کن چاره تا فرصت تورا باقیست
کزآن روزی که گردد چارهات ناچار میترسم
اَلا یا ایّها الـ(سّاقی) تو خود ما را مدد فرما
کزین ناخورده مِی، مستان خلق آزار میترسم
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1388
eitaa.com/shamssaghi