eitaa logo
کانال اشعار شمس (ساقی)
564 دنبال‌کننده
267 عکس
9 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
(یـا ابـاصـــالــح المهـــدی ادرکنی) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (طبیب دردمندان) بیا پایان بده صبح امید این شام ظلمانی میفشان پردهٔ زلف و مکن رخسار، پنهانی چو آن روی دل افروزت، بُوَد ماهِ شبستانم چرا پنهان کنی خورشیدِ رخ ای يوسف ثانی به چاه عشقت افتادیم اما بی‌چراغ دل حجاب ما، بُوَد اعمال ما ای ماهِ کنعانی نوشتم نامه‌هایی تا شوی آگاه از رازم اگرچه نا‌نوشته قصه‌ی مارا تو می‌خوانی شدم بیمار هجرانت، بیا ای مونس جانم! تویی دارو تویی درمان، طبیب دردمندانی پی لیلای حسنت گشته‌ام مجنونِ سرگردان بیا ما را رها گردان از این وادی حیرانی بیا و یک نظر بر این دلِ شوریده‌ی ما کن که تا شاید بگیری از دل این اندوه طولانی بیا معنی بده بر زندگانی با ظهور خود که از سرگشتگی حاصل نگردد جز پریشانی بیا و این دل غمدیده را لختی مداوا کن که بی‌‌تو این جهان با وسعتش ماند به زندانی جهان از ظلم استبدادیان آشفته بازار است رها کی می‌کنی ما را ، ازین سر درگریبانی دلم می‌گیرد از این فرقه‌های بی سر و سامان سَرت گردم که در سرتاسر عالم، تو سامانی بیا با ذوالفقار حیدری، ای منجی عالم! جهان را پاک کن از شرّ استعمار شیطانی ز جام دلکشت (ساقی) به یمن روز میلادت خماران را کند مست از شرابِ ناب عرفانی . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1376 eitaa.com/shamssaghi
(یــا ابــا صـالـح المهــدی ادرکنـی) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (میعادگاه عاشقان) امشب که «قم» میعادگاه عاشقان است شور و شعف بر پا به مُلکِ جمکران است این مسجد عظما که در قم گشته بنیان حتیٰ مقام و منزل کرّوبیان است بر شیعیان تبریک می‌گویم که امشب میلاد مهدی حضرت صاحب‌زمان است تا شد شکوفا نوگل نرگس به بستان در حسرت دیدار او سروِ روان است از تابش ماهِ جمالش در سماوات خورشید چون شمعی میان آسمان است اکنون که عصر غیبت و چشم انتظاری‌ست دل‌ها ز سوز فرقتش آتش‌فشان است از پرده‌ی غیبت، اگر بیرون بیاید احیاگر فصل بهاران در خزان است برخیز و بشتاب و بزن از پرده بیرون هرچند عصر غیبت است و امتحان است از ظلم و بیداد و چپاول، خلق عالم بیچاره‌ی حکّام و ظالم پیشگان است از بار سنگین ریا و جهل و عِصیان دل‌ها پر از خون‌است و قامت‌ها کمان است هر کس که خورد از حق ملّت، گشت آباد وآنکس که خورد از رنج خود بی آشیان است ظالم همیشه سفره‌اش خوشرنگ و خوشبو مظلوم، دستش از فلاکت بر دهان است حق ضعیفان می‌شود پامال، اما... رونق‌فزا سرمایه‌ی مستکبران است یارب! رسان آن مظهر عدل و کرم را دنیای بی او از عدالت، بی‌نشان است گَرد فِراقش تیره کرده سینه‌ها را خاکِ قدومش توتیای دیدگان است هرچند باشد شایگان بعضی قوافی اما گمانم شایگان‌ها ، شایگان است (ساقی)! بده بر ما درین فرخنده میلاد از آن مِی گلگون که روح افزای جان است. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1381 eitaa.com/shamssaghi
(ألسّلامُ عَلَيكَ يا بقيةاللهِ فی أرضه) (شهسوار معدلت) در سماوات ولایت، اختری شد جلوه‌گر کز فروغش شد مشعشع، اختر و شمس و قمر عرشيان، مات رخ خورشید آن فرخنده‌روی فرشیان، در حسرت دیدار آن نیکو سِیَر عامل حکم الهی، مصدر احکام حق کز عدالت نیست مانندش به عالم سر به سر کیست این مولود کز فرّ جمالش کائنات در تب و تابند تا بینند او را یک نظر ؟ نوگل نرجس بُوَد، کز گلسِتان حیدری عِطر جانبخش‌اش کند سرمست، اَبنای بشر وارثِ دیهیم احمد، شهسوار معدلت خاتم انگشتری عدل ـ امامِ دادگر مَهدی آل محمّد، حجة بن العسکری منجی خلق جهان ـ آن پادشاه منتظَر شد تولّد نیمه‌ی شعبان که تا کامل شود آسمان شیعه، با منظومه‌ی ثانی عشَر لیک پنهان است پشت ابرِ هجران آن امام هست عصر غیبت و عالم فتاده در خطر ای امید شیعیان! جان‌ها ز غم بر لب رسید رفته طاقت، از تن درماندگان خونجگر خیز و بشتاب و بزن از پرده‌ی غیبت برون با فروغ روی خود کن شام هجران را سحر (ساقی) میخانه‌ی جودی و احسان و کرم می‌کنی سرمست، عالم را چو گردی جلوه‌گر سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
«یا اباصالح المهدی ادرکنی» (صبح وصال) بهارِ عشق به فصل خزان رسید بیا نهال عاطفه از شوق، بشکفید بیا بیا که وقت وصال ا‌ست کز طلیعهٔ صبح قمر به خواب گران رفت و آرمید بیا شب فراق گذشت و رسید صبح وصال ستاره خفت و فلَق، از افق دمید بیا بیا که گوش محبانت ای امام زمان! ز منکران ظهورت، چه‌ ها شنید بیا بیا که نخل دیانت، درین زمانهٔ شوم ز تندبادِ مخالف، قدش خمید بیا بیا که ای شجر عدل! بهر میوه ی تو ببین که عالمی از شوق صف کشید بیا چه روز و هفته و ماه و چه سالها که گذشت چه موی‌ها که شد از فرقتت سپید بیا به شوق دیدن رویت به بوستانِ جهان نهالِ یک شبه چون سرو، قد کشید بیا دهان ز بغض فراقت خموش گشته ولی تویی به قفل خموشی ما کلید بیا پرنده‌ی دلم از اشتیاقِ دیدن تو... چه جمعه ‌ها به هوای تو پر کشید بیا دلی که در همهٔ عمر در غیاب تو سوخت نیامدی و به شوق تو می‌تپید بیا ز بس‌که در غم هجرت گریستم چون ابر ز گریه، پای تماشا به گِل خَلید بیا دم از دعا بگرفتیم تا به عرش خدا بیا که ابر اجابت، به سر چکید بیا چقدر خیره در این انتظار بنشینیم ؟ که وصل روی تو از دل، امان برید بیا نگاه منتظرانِ ظهور در همه عمر به جز مذلت دورانِ غم ندید بیا بیا نگار فروزان! که از فروغ رخت سیاهی از دل شب‌های غم پرید بیا «بيا که سير غزالان دشت خاطره‌‏ها هزار شور غزل، در من آفريد بيا» ۱ در افتراق تو (ساقی) ز ساغر هجران شراب محنت و رنج و تعب چشید بیا سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1380 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ استاد مجاهدی
«یا اباصالح المهدی ادرکنی» همه شب به یاد رویت نظری به ماه دارم به جنون کشیده مانم چو به مَه نگاه دارم دل من به جستجویت همه شب بشوق رویت شده معتکف به کویت چو تو پادشاه دارم نه شب مرا سحرگه نه سحر ز سوزم آگه كه ز سوز هجرت ای مَه! دلِ پر ز آه دارم شده عشق روی دلبر اگرم گناه و کیفر به یقین هزار دفتر ، سیه از گناه دارم برو کاروان شتابان که منم در این بیابان به هوای ماه كنعان دل و دين به چاه دارم نه دلِ مرا قراری، نه اميدِ وصل ياری نه ز بخت انتظاری، نه به دوست راه دارم به در ِ سرای او سر ، بزدم به حلقه ی در كه به سر ز مهرش افسر عوض كلاه دارم شده‌ام اگر غزلخوان، به گل جمال جانان غم هجر او فراوان ، به دلم نگاه دارم بده (ساقی) آن پیاله که شده مرا حواله به امید استحاله دل و دین تباه دارم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1384 eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونــق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
( اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلٖیِّكَ الْفَرَج ) (سؤال بی‌جواب) بیـا که خــانـه‌ی جهان ، خــراب شد نیامدی! جهــان، بــدون روی تو ، عــذاب شد نیامدی نشـسـتـه‌‌ام بــه انتـظـــــار روی دل‌نـــواز تو کـه جــاده‌ی نگــاهِ مــا ، ســراب شد نیامدی شده‌ست گرگ و میش، آسمــان زنـدگـی‌مان سـتاره خفـت و مـاه، در نقـــاب شد نیامدی نقــابِ چهــره را فکن که طــاق شد تـوان ما اگرچـه کـــرده‌های مــا حجـــاب شد نیامدی به مــاهِ آسمــان نظـــر ـ نهـــاده‌ام به‌ یـاد تو که کــاســه‌ی نگـــاه ، غـــرق آب شد نیامدی چه می‌شـود اگر دمی نظــر کنـی به سائلـی؟ سـؤالِ مــا ، سـؤالِ بـی‌ جـــواب شد نیامدی چه جمعه‌‌ها ورق ورق به‌سر رسید و عاقبت در انتظــــار روی تــو ، کـتــــاب شد نیامدی شـرار بـی‌قـــراری‌‌ام زبــــانه می‌کشد ز جـان کــه دل در آتـش غمـت کـبــــاب شد نیامدی خمـــارِ بـــاده‌‌ام ولــی، ز ســاغــــر نگــــاهِ تو خمـــارِ مـــا خمـــارِ بـی‌حـســاب شد نیامدی بیـا کــه (ساقی) از شــرارِ انـتـظــــارِ روی تو به‌سان شمــع سـوختــه ، مـــذاب شد نیامدی سید محمدرضا شمس (ساقی) 1384 eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج) (شکیبِ جان) غزال چشم تو ای‌دوست! چون کُشد ما را چگونه دل نبَرد دلبران رعنا را ؟ به یک کرشمه، دلی را اسیر خود داری منیژه، لیلی و شیرین و ویس و عذرا را به چاهِ عشق، کِشی یوسف پیمبر را که زیر پا نهد از عاشقی، زلیخا را غبار کوی تو چون مُرده... زند می‌سازد چه حاجت است به عالم، دم مسیحا را ؟ به جمکران وصالت، نهاده‌ام چون دل... کجا نیاز به دیر است یا کلیسا را ؟ به کشف یار ندارد نظر به وادی طور اگر که جلوه نمایی به نظره موسا را رسد به پای تو گر دست انتظار امشب دهم به شوق وصالت تن و سر و پا را به تشت عشق بِبُرّند اگر سرم هرگز غمم مباد و کنم اقتدایْ، یحیا را شرار فتنه‌ی سودابه را به جان بخرم سیاوشانه بسوزند اگر مرا ، یارا به رهنِ می، دهم این خرقه‌ی ریا امشب که هیچ خرده نگیرند شیخ صنعا را بلندپایه‌تر از وهم و فهم و ادراکی... که بال اوج، بگیری ز عقل و عنقا را معادلات جهان، سخت می‌شود هر دم بیا و یک‌شبه خود حل کن این معما را بیا و بر دل شوریده‌ام، نگاهی کن! که وقت، تنگ و نشاید طلوع فردا را اگر به ماهِ جمالت نگاه من افتد ز شعشعات نگاهت شوم جهان آرا به انتظار نشینم چو جمعه های دگر خدا کند که بیایی به رسم دیدارا مپوش ما جمالت به پوشش گیسوی بزن کنار، کنون پرده‌ی چلیپا را «دلم قرار نمی‌گیرد از فغان، بی‌تو» شکیبِ جان! نظری... جان ناشکیبا را به حجله‌گاه وصالت نشسته‌ام یک عمر بزن به چنگ ترنّم، نت نکیسا را زمانه تلخی هجرت، از آن به کامم ریخت که عرضه مختصر افتاده این تقاضا را کنون که هست تقاضای جلوه‌گاه وصال تو هم به گوش کرامت، شنو تمنا را «نفس شمار به پیچاکِ» انتظار توایم بیا که جان به لب آمد قلوب شیدا را مَجال از تو نوشتن اگرچه بسیار است ولی بس است همین واژه های گویا را قلندرانه سرودم گر این غزل امشب تو هم به رسم سلیمان، نظر نما ما را قصیده‌وار اگر این غزل به شعر نشست به وصف تو طلبد، بلکه مثنوی ها را به کوی میکده آواره‌ایم و سرگردان بریز (ساقی) عشاق! جام مینا را... سید محمدرضا شمس (ساقی) 1394 eitaa.com/shamssaghi
(ستاره‌ی امید) ز دوری‌ات نمرده، دم ز مهر اگر که میزنم ولیکن از فراق تو ، در احتضار و مُردنم اگر نمرده‌ام مدان بوَد ز سخت جانی‌ام مرا بخوان جنازه‌ای که بی مزار و مدفنم بدون تو جهان من، کویر بی نشان بوَد که از نسیم روی تو بَدل شود به گلشنم بهار آرزوی من! خزان عمر من ببین که داغ دوری‌ات کنون شرر زده به خرمنم از آتش فُراق تو که سوخت زندگانی‌ام گهی به حال مُردنم گهی به حال شیونم چو شمع مُرده تا سحر، گریستم برای تو سرشک خون ز دیده‌ام چکیده روی دامنم ستاره‌ی امید من در آسمان چشم توست کرم کن ای فروغ دیده‌‌ام! بیا به دیدنم کبوتر نگاه من، به بام انتظار تو... نشست و تو نیامدی! بیا ببین پریدنم نظر نما به قامتم که چون الف‌ سِتاده‌ای به زیر بار هجر تو ، چو دال در خمیدنم چو قیس عامری به‌دشت سینه‌سوز عاشقی پی وصال لیلی‌ام هماره در دویدنم منیژه را بگو که رستم زمان خبر کند که از گزند دشمنان به چاه همچو بیژنم ز (ساقی) شکسته‌دل، شراب عاشقی طلب چنان که عالمی شود خراب مِی کشیدنم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1398/9/18 @shamssaghi
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمَ آلِ مُحَمّدِِ (عج) (صبح امید) اسیر زلف کمند تو گل‌عذارانند خراب نرگس مست تو هوشیارانند قرار برده نگاهت به غمزه از دل خلق که در مسیر عبور تو رهسپارانند بشوق آنکه کنی جلوه از کرانه‌ی غیب به رهگذار تماشا امیدوارانند چه چشم‌ها که به ‌در خیره ماند و در حسرت به گور رفته و اکنون خوراک مارانند غمی نشسته به دل‌های بی‌قراری که به جرم عزت مردانه در حصارانند چه سَروها که نشد خم شکوهِ قامت‌شان به نزد ظلم ، که تندیس شرمسارانند غرور و عزت و آزادگی نیالودند دریغ و درد که در خیل سربدارانند چه خانه‌‌ها که ز بیداد ظلم ویران شد چه مردمان که ز اندوه، سوگوارانند نمانده شوق به دل‌های خسته از تقدیر جماعتی که سیه بخت روزگارانند توان و توشه به یغما برفت و درماندیم از آن زمان که به تاراج ، نابکارانند ز کوهٍ درد که بر شانه‌ها نشسته کنون کمرشکسته‌ی تبعیض، بی‌شمارانند ز سفره‌‌های تهی از طعامِ فرزندان چه مادران و پدرها که شرمسارانند به کام خلق بوَد آه و غصه و حسرت اگرچه کامروا خیل ِ پاچه خارانند حدیث لاله ندانند ظالمان ز ظلیم که از مصائب انبوه، داغدارانند نوای نوحه ز هر خانه می‌رسد بر گوش که چشم‌های ستمدیده، اشکبارانند ز سردمهری حکّام غافل از تدبیر در انجماد، چو سرمای دی نگارانند به تنگ آمده دل‌ها ز موسم پاییز که خیل منتظران در پی بهارانند بهار فصل شکوفایی است و شادابی که نغمه ساز فلک، چهچه هَزارانند چو شام غم به سرآید به‌شوق صبح امید به کنج میکده‌ی عشق، می‌گسارانند ز شهریارِ غزل یاد می‌کنم که به حق گدای مَرتبتش نیز شهریارانند : «مرا به وعده‌ی دوزخ مساز ازو نومید که کافران به نعیمش امیدوارانند» بیا و پرده ز رخ گیر و دل‌ربایی کن که مضطرب ز ظهورت گناهکارانند قیام کن که بگیری تقاص مظلومان! که در رکاب تو آماده ، جان نثارانند پیاده‌ایم و حریفان سواره گرچه ولی ز عزم راسخ مان ـ مات، شهسوارانند اگرچه موجب بیداد و ظلم جباران قصور ماست که بر گُرده‌ها سوارانند بزن به تیغ عدالت تمام سرهایی که در مدارِ دیانت ز کجمدارانند امید نیست کسی را به غیر درگه تو «که بستگان کمند تو رستگارانند» بریز (ساقی) هجران‌‌کشیده جامی را که تشنگان وصالت چو من هِزارانند . سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونـق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(یا اباصالح المهدی ادرکنی) سمندِ عاطفه زین کن بهار می‌آید بهارِ عشق، درین شوره‌زار می‌آید بدان امید ، که آید امید منتظران نشسته‌ام به تماشا که: یار می‌آید سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi