#هجمهی_تقدیر
بیرون بزن ز خود که دلت پیر میشود
دل پیر اگر شود، ز جهان سیر میشود
گوشه نشین شود ز غم روزگار سخت
در خود فرو، ز هجمهی تقدیر میشود
مقراض_حالتی شده از غصه، ناگزیر
با یار، در تعارض و درگیر میشود
مژگان چشم یار، که: گلزار آرزوست
بر این دل نشسته به غم تیر میشود
آن نغمهای که زمزمهی مهربانی اَست
از بد دلی، به تیزی شمشیر میشود
گوشی که درک عشق و وفا را نمیکند
فریاد و ناله، فاقد تأثیر میشود
آن دل که خالی اَست ز شادابی و نشاط
از بیخودی ز غصه زمینگیر میشود
چون سرو بیبری که فقط قد کشیده است
در تندباد حادثه، تقصیر میشود
در بیشه زار شیر و پلنگان اقتدار
چون روبهان خسته به نخجیر میشود
خود را اگر رها کند از دخمهی ملال
بُرنا دوباره گشته و تکثیر میشود
امّید و آرزو بشود گر قرین عشق
مس را طلا نموده و اکسیر میشود
با بال دل، به سینهی آفاق پر زند
وقتی که دل پرندهی تدبیر میشود
خوش گفت شاعری که ندارم از او نشان:
«بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود»
آواز دل اگر بدهی سر به بانگ عشق
نزدت خجل، نوای مزامیر میشود
هرکس نوای عشق تو با گوش جان شنید
بی عُجب گشته، قائل تکبیر میشود
سر میدهند خرد و کلان قصهی تو را
سرفصل عاشقی، ز تو تقریر میشود
(ساقی) به راه عشق اگر کوشی عاقبت
عالم به دست عشق تو تسخیر میشود
این عمر را به غفلت و حرمان ز کف مده
روزی رسد که «فرصتمان دیر میشود»
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi