eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
517 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
دِ مثلِ دلدادگی به زیباییِ یک گل به سادگیِ یک لبخند به پاکیِ یک آینه بند می‌شود دلی پشت ِ یک نگاه... و شروع می‌شود قصه‌ای ساده اما بی‌نهایت عاشقانه! جوانی سرشارِ احساس دل می‌بندد به زلالیِ یک دختر... نَه مثلِ لیلی و مجنون نَه مثلِ خسرو و شیرین و نَه مثلِ هیچ‌کدام از عشق‌های اسطوره‌ایِ دنیا! که یک عشقِ ساده اما پاک که شروعش فقط با یک حرف است: "بل‍ه" با همین شروعِ ساده یک دختر و یک جوان جان می‌شوند برای هم! جان می‌دهند برای هم! آرامش می‌بارد صداقت جاری می‌شود زندگی لبریز می‌شود از عطر و مهر! و جوان آرام می‌شود کنارِ دختر... دختر تمامِ هستی‌اش می‌شود زندگی‌اش می‌شود اصلا انگار خودش می‌شود! . عشق معنا می‌شود زندگی شور می‌گیرد خوشبختی نازل می‌شود... قصه هر روز عاشقانه‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود! . یک زن یک مرد فرقی نمی‌کند کِی و کجا! برهم عاشق می‌شوند بی‌آنکه کسی در مدحشان شعر بگوید یا برای عشق‌شان افسانه بسراید کنار هم خوشبخت می‌شوند تا بی‌نهایت... عشق مرد به همسرش شعری است که خدا سروده است! قصه‌ی عشق‌های پاک را خدا خودش تعریف می‌کند: وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً/ روم۲۱ ✍ملیحه سادات مهدوی تقدیم به زهرای عزیزم که امروز در آغوش امام مهربانی‌ها به مردی که دوستش داشت، بله گفت... همسفر باشید تا بهشت💚 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
چند قاب از عقدکنونِ زهرا خاتون🌱 عاقد که آیا وکیلم‌هاش رو گفت هی گفتن عروس رفته گل بچینه و گلاب بیاره و زیرلفظی بدید... بعد نوبت دوماد که شد عاقد گفت دیگه دوماد که ایشالا نمیخواد بره گل بچینه؟ من گفتم دوماد که دیگه خدا بهش یه همچین باغ گلی داده، گل چیدن نداره😌 حاج آقا هم دمش گرم حرفمو تأیید کرد.😁 خلاصه که اونجا انقد هی از پشت عروس دراومدم و هی از عروس گفتم، خانواده دوماد فکر کنم گفتن اه اه کی اینو دعوت کرده😂 . . آقا لب کلام اینکه پول بزنید به حساب دشتبانی ما بیایم عقدکنون ازتون تعریف کنیم. 😆 . ثبت‌نام ختم قرآنهای طرحِ "رمضان تا رمضان" آغاز شده👌 دشتبانی اینجاست: @Dashtebanii .
بعد عقد به پدر عروس گفتم دست عروسو بذارید تو دست دوماد؛ بعد خودم رفتم جلو گفتم اینکه پدر عروس دست دخترشو میذاره تو دست دوماد یعنی داره امانت میسپره دست دوماد، آقا دوماد مراقب این امانت باشن. خانواده عروسم که از قبل من رو بعنوان استاد دانشگاهِ عروس معرفی کرده بودن، هیچی دیگه کلا خانواده دوماد بندگان خدا نزد من حرفی برای گفتن نداشتن، منم تا تونستم برای دانشجوم امتیاز گرفتم😂 تا همیشه خوشبخت باشن الهی💚💚
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این متن رو که نوشتم یاد این کلیپ افتادم. چقدر قشنگه👌 ای کاش واقعا تو کشور اسلامیِ ما آدابِ اسلامی جاری بود، اینطوری قطعا مسیر زندگی‌ها به سمت و سوی بهتری می‌رفت، حتی اگه قرار بود به نقطه‌ی پایان برسه. .
کفترای حرم از این زاویه.😁 کلا سیستم حرم یه جوریه که همه چیزش قشنگه و به دل می‌شینه. از معماری و کاشی و سنگفرش و لوسترش گرفته تا بوی اسپند و گلاب و مزه‌ی چای و هوای صحن و حتی تصویرِ زیرِ کفتراش😂 همه‌ی این خوشگلیام فقط و فقط بخاطر صاحابِ خوشگلِ حرمه وگرنه معماری و سنگ و کاشی کم ندیدیم جاهای دیگه👌😌
فقط مونده گنبد، وگرنه همه چیز حرمو هدیه گرفتم. قرآن حرم گلاب حرم نبات حرم نمک حرم گل حرم تکه فرش حرم چای حرم. یه جا قبر تو حرم بهم بدن دیگه تمومه😂 و ما به جز از حرم پناه دیگری نداشتیم هرگز...💚 .
شراب و ابریشم...
از بین تمام تبریک‌هایی که برای روز معلم و روز استاد از دانشجوها و شاگردام و افراد مختلف دریافت کردم،
. فردا روز معمله و وقت یادآوریِ طلایی‌ترین تبریک روز معلمی که پارسال دریافت کردم. دقیقا یادمه کی و کجا بود که اس‌ام‌اس برام اومد. تو خیابون ولیعصر تهران بودم، داشتم با عجله می‌رفتم، کار اداری داشتم. همونطور که تند تند قدمهامو برمیداشتم صدای پیامک اومد، گوشی رو از کیفم درآوردم تا ببینم چیه؟ که با پیامِ حضرت بابا مواجه شدم. شتاب قدمهام گرفته شد. چشمهام پر از اشک شد‌. همونجا ایستادم گوشیم رو بوسیدم و چند قطره اشک ریختم. و بعد آروم راه افتادم سمت مقصدم. دیگه نتونستم تند تند راه برم. بشدت احساسی شده بودم. صحنه خیلی دراماتیک شد. عین تو فیلما😂 ولی ما احساسی‌های گریوی لعنتی واقعا آدمای عجیبی هستیم. قدرت این رو داریم که فقط با یک حرف تمام دنیا رو بی‌خیال شیم و چنان توی احساساتمون غرق بشیم که انگار هیچ چیزِ حائزِ اهمیتی پیرامونمون وجود نداره... من اون لحظه دیگه نه کار اداری برام اهمیتی داشت و نه ساعت و زمان اون لحظه تنها چیزی که برام مهم بود، عشقِ بابام بود.💚 . هوای آدمای عاطفی اطرافتون رو داشته باشید، اونا خیلی رقیق هستن... .
از این عکس بیشتر از بیست سال گذشته. خانم معلمِ فداکارِ توی عکس که دختر شیرخوارش رو به دوش کشیده و برای حاضر شدن در کلاس درس تا روستاهای دوردست رفته، اینجا احتمالا مشغول خوندنِ مطلبی برای مناسبتی خاصه. خانم معلمی که مناسبتها و ایام براش مهمه و روزهای ملّی و آئینی رو حتی اگه شده با یک شکلات یا حتی یک صلوات به دانش‌آموزاش یادآوری می‌کنه و تمام تلاشش رو می‌کنه تا دانش‌‌آموزاش رو با عِرقِ ملی و باورهای مذهبی تربیت کنه. خانم معلمی که همیشه شروع کلاسهاش با دعا برای امام زمانه و این کارش برای نشوندن یاد و محبت امام زمان توی قلب پاک و سفید بچه‌هاست. خانم معلمی که با تکریم دانش‌آموزا تلاشش رو می‌کنه تا به اونها هویت ببخشه و از اونها انسانهایی قابل ستایش بسازه. خانم معلمی که امسال بازنشسته شده و دیگه مدرسه نرفته ولی معلم‌تر از همیشه و هر زمان دیگریه. خانم معلمی که من و هر کی که تو خونمونه این اقبال رو داشتیم که مامان خانوم صداش کنیم و سهممون از این بهترین معلم، بیشتر از معلمی، مادری باشه.💚 روزتون مبارک مامان جانِ عزیزم، عشقم، قلبم، امیدم، پناهم، همه چیزم💚 ‌.
پدربزرگ عزیزی که توی عکس روی صندلی نشسته و نوه‌‌های قشنگش رو دور خودش جمع کرده تا براشون درباره‌ی امیرالمؤمنین صحبت کنه و از عید غدیر، سالهای سال، هم تو مدرسه، هم تو مسجد و هم تو خونه، تلاشش رو کرده تا ارزش‌های دینی و ملی رو به مخاطبهاش منتقل کنه و اونها رو انسانهایی ارزش‌مدار بار بیاره. من رفیقهایی دارم که بعد از سالهای سال هنوزم که هنوزه اول ماه رجب به من پیام می‌دن و می‌گن تو ما رو با ماه رجب آشنا کردی، دوستایی دارم که بهم میگن هر وقت مفاتیح دست می‌گیرن و دعای خمس‌عشر می‌خونن یا صحیفه سجادیه رو برمی‌دارن اول از همه برای من دعا می‌کنن چون من این دعاها رو یادشون دادم، رفیقایی دارم که میگن هر جا اسم نهج‌البلاغه بیاد اول از همه یاد من می‌افتن، دوستایی دارم که می‌گن تکریم عید غدیر و ولایت رو از من یاد گرفتن... من دوست و رفیقای زیادی دارم که از این دست حرفها بهم گفتن و میگن و خب همه‌ی اونها باید بدونن که من همه‌ی این چیزها رو از پدرم یاد گرفتم و یادشون دادم. بابای عزیز و نازنینم که هم در مدرسه و برای دانش‌آموزا معلمِ خوبیها بوده و هم در خانه و برای فرزندها... روزتون مبارک بابای عزیز و نازنینم، بهترین معلمم، نبض زندگی، امید خونواده، چراغ روشن خونه💚
و روز معلم مبارکِ خودم که وقتی ظرفیت کلاسم ۳۵ نفر تعریف می‌شه، توی ده دقیقه‌ی اولِ انتخاب واحد کلاسم پر میشه و ۸۶ نفر رزروی میزنن😂 واقعا چقدر خوش می‌گذره بهشون مگه که اینجوری انتخاب واحد می‌کنن؟😁 روز معلم مبارکِ خودم نه برای کلاسهای درسم توی دانشگاه و مدرسه و موسسه و مسجد. بلکه برای تمام حوادثی که از سر گذروندم و هیچ کس حتی نفهمید که چه بر من یا در من گذشته و با همه‌ی وجود تبدیل شدم به استاد صبر و بردباری و شکرگزاری. .