به دخترا گفتم شنیدید میگن اگه یکی نگاه گُل کنه و لبخند بزنه جوون میمونه؟
حالا منم نگاه شما گلهای خوشگل میکنم و لبخند میزنم تا جوون بمونم☺️💗
برای بچهها از امام هادی جان👈 این قصه رو تعریف کردم و البته با ظرافتهای بچهگانه و با سانسور خط آخر قصه، به تناسب فضای کودکانه.
و از حاج قاسم هم که قصهی آهوها رو تعریف کردم.
شراب و ابریشم...
این شیشه قلبیها رو از تهران خریدم. به دوستم که رفته بود کربلا سفارش دادم تربت اصل بیاره و واسه لیلة
کار ظریف و خوشگل بعدی واسه عروسا چیه؟
از این پلاستیکای زیپدار کوچیکترین سایزش رو خریدم، داخلش یه حبه نبات و چند تا پَرِ چایی و یه غنچهی محمدی میذارم.
چاییش از چاییهای روضهی حضرت زهراست
و نبات متبرک
اینا رو میذارم کنار نمک حرم امام رضا جان تو پک ادویههایی که هدیهی ویتالندِ عزیزم هست.
.
ظرافت و زیبایی را از شراب و ابریشم بخواهید.😌😅
..
خواهر بزرگم مریم و دوستش اکرم ورودیهای سال ۸۵ دانشگاه بودند؛ دو رفیقِ شیش.
به واسطهی دوستیِ مریم؛ من هم با اکرم دوست شدم و بعد بواسطهی دوستی با اکرم با خواهر کوچکترش اعظم هم رفیق شدم.
شدیم دو جفت خواهر؛ من و مریم؛ اکرم و اعظم.
کِی؟ سال ۸۵.
حالا اعظم با دستهای هنرمندش دستهگلهای عروسهای ما را ساخته و با همسر گرامیاش، گلها را آورده دمِ خانه تحویل داده و من به سابقهی دوستیمان که نگاه میکنم با شگفتی میگویم: خدا روزیِ این عروسها را از سال ۸۵ کنار گذاشته بود!
چقدر بزرگ است خدای رزاقِ کریم...
.
.
.
دستهگلهای عروس هدیه از طرف دوست ارزشمندم اعظم سادات.
سفارشات گل و اکسسوری عروس رو میتونید به ایشون بسپرید و یک کار درجه یک تحویل بگیرید.
آیدی جهت سفارش:
@Mahyas_F2025
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستهگل عروس
هدیه از طرف دوست گلم اعظم سادات به عروس خانومهای گلمون😍
جهت سفارش دستهگل و اکسسوری عروس میتونید به آیدی زیر پیام بدید:
@Mahyas_F2025
@sharaboabrisham
10M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تدارک مراسم ازدواج ۹ زوج جوان، به همت اعضای خوب کانال شراب و ابریشم:
@sharaboabrisham
.
قرار بود هشت عروس باشن به نیت امام رضا جان، ولی امام رضا جان خودشون نهمین عروس رو حواله کردند سمت ما و ظاهرا ارادهاشون بر این بود که ۹ عروس داشته باشیم به نیت نهمین امام، جوانترین امام و یگانه فرزندِ امام رضا جان: جوادِ جوان و کریمِ امام رضا جان💚
بعدا قصهی نهمین عروسو براتون تعریف میکنم انشاالله ☺️
.
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش واریزیهای شما رو تا یه جایی گذاشتم، از یه جایی به بعد دیگه صداشو در نیاوردم و یواشکی فقط هدایاتون رو جمع کردم؛ شاید باورتون نشه ولی مجموع واریزیهای شما برای هدیه به عروس و دومادها رسید به ۵۴ ملیون تومان!
یادتونه شروعِ کار چطور بود؟
یک تومن، یک تومن به نیت هر کدوم از ۱۴ معصوم جلو رفتیم، قرار بود ۱۴ ملیون تومن به نام اهلبیت جمع کنیم ولی شما مرام گذاشتید و به لطف خدا به جای ۱۴ تومن، ۵۴ ملیون تومن کمک کردید و اینجوری شد که من با خیال راحت برای عروسهامون طلا خریدم! (طلاها هنوز رونمایی نشدن😁)
خلاصه که شما رو با فیلم خلعتیهاتون تنها میذارم، برید تو اتاق درو ببینید، هی نگاه کنید، هی به خودتون دست مریزاد بدید، این شما بودید که ۵۴ ملیون تومن هدیه دادید واسه این عروسا.
شما شراب و ابریشمیهای جان 💚
با این موسیقی بنظرم قشنگتر شد☺️
نظر شما چیه؟
کدوم قشنگتره؟
این یا اون یکی؟
تدارک مراسم ازدواج ۹ زوج جوان، به همت اعضای خوب کانال شراب و ابریشم
@sharaboabrisham
.
.
چونکه سور و سات عروسی به راهه، یکی از دستنوشتههای قدیمیم که برای عقد پونه جانم نوشته بودم رو رونمایی میکنم تقدیم به ۹ عروس و دومادِ خوشبختِ شراب و ابریشم:
«قَالَ اهْبِطُوا» خدای تبارک این را که فرمود آدم و حوا هبوط کردند در زمین...
آدم روی کوه صفا، حوا روی کوه مروه.
آدم از حوایش دور افتاده بود،
حالا تنها روی صفا، مشغول ذکر بود و توبه و دعا...
اما دعایش انگار مستجاب نبود!
آدم همانطور که مشغول ذکر بود یکباره یک حسی افتاد میان دلش!
دلش انگار هوای حوا کرده بود...
دلش بی حوا آرام نبود!
آدم از صفا پایین آمد و افتاد دنبال گم شدهاش، دنبال حوا...
از همین جا بود که همه فهمیدند آدمها همیشه حوای گم شدهای دارند که باید بروند دنبالش...
آدم مسافر سفری سخت شده بود،
تمام زمین را دنبال حوایش گشت،
در مسیرش اتفاقا از کربلا هم گذشت،
همانجا بود که یکدفعه پایش لغزید و افتاد توی یک گودی، خون که از پایش چکید نالهاش بلند شد...
فرشته وحی نزد آدم آمد و گفت میدانی اینجا کجاست؟
و پاسخِ آدم: نه مگر کجاست؟!
- اینجا گودی قتلگاه است...
و بعد برای آدم روضه خواند، آدم آنقدر گریست که روحش شسته شد، حالا با نفسی تازه بلند شد و راه افتاد دوباره دنبال حوا...
از همین جا بود که همه فهمیدند، مسیر زندگی باید از کربلا بگذرد و گرنه راه خطاست...
آدم همانطور که دنبال حوا بود یکباره شمیمی در هوا وزید، بوی عطری پیچید و آدم گمان برد دوباره به بهشت رسیده!
اما آنجا اصلا شبیه بهشت نبود! یک صحرای پهن، بی آب و علف....
آدم پا گذاشت توی صحرا، کم کم دلهرهاش داشت آرام میگرفت، یکباره نگاهش افتاد به حوا...
آدم حوایش را پیدا کرده بود، توی یک صحرای بهشتی، توی عرفات...
.
.
.
حالا آدم و حوا نشسته بودند کنار هم، جبرئیل هم آمده بود رازِ قبولِ توبه را برملا کند و اسم پنج تن را یادشان داد...
آدم و حوا خدا را قسم دادند به پنج تن آل عبا، خدا هم خیلی زود توبهشان را پذیرفت،
حالا که اسم پنج تن آمده بود، حالا که شده بودند دو نفر، خدا خیلی زود توبهشان را قبول کرد.
خدا توبه آدم را نپذیرفت تا وقتی که حوا را پیدا کرد و شدند دو نفر!
از همین جا بود که همه فهمیدند خدا دو نفر را بیشتر از یک نفر دوست دارد.
از همین جا بود که همه فهمیدند خدا دونفری را که با آن پنج نفر باشند بیشتر از همه دوست دارد.
آدم تا حوایش را پیدا کرد خدا اسم پنج تن را یادش داد.
از همین جا بود که همه فهمیدند خدا دوست دارد آدمها و حواها با هم باشند و با آن پنج نفر...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
.
.
این دستنوشته برداشتی آزاد بود از آیات ۳۰ تا ۳۵ سوره بقره و ۲۴ اعراف و آیه ۲۱ روم و روایت حضرت امام صادق ذیل آیات سوره بقره
.
شراب و ابریشم...
نظرتونه براشون کارت عروسی هم بگیرم؟😅 چه نَنهی عروس خوبی هستم من؛ یعنی به فکر همه چیز هستم.😁
.
گرافیک صافات هم برای هر عروس و دومادی سه تا کارت عروسی هدیه داد.
یکی برای مامان بابای عروس، یکی هم برای مامان بابای دوماد، یکی هم یادگاری برای خودشون نگه دارن.
و خب متن داخل کارت رو هم که با قلم فاخر خودم مینویسم انشاالله ❤️😅