.
یه مهمون داشتم این یکی دو روزه.
یکی از دوستام از راه دور اومده بود پیشم.
انقدررر ازش کارِ فرهنگی کشیدم که فکر میکنم الان داره با خودش تکرار میکنه: اگه مهمونی اینه، اگه میزبان همینه؛ دیگه چشمام نمیخواد دنیا رو ببینه😂
با خودم بردمش خرید واسه عروسا و تو بازار هر چی خریدم دادم دستش تا حمل کنه برام
آوردمش کمک کنه پکها و بستهبندیها رو درست کنیم
بعد نشوندمش سرِ کتابای اعتکاف حرم نشست دونه دونه اسم اهدا کنندهها رو نوشت
و الان احساس میکنم چه میزبان گرانقدری هستم من😂
تو پیکِ کارای فرهنگی من بلند شده اومده گناباد، ناچار ایشونم حل شد تو کارام😂
.
.
اما دربارهی آرایشگاه موچین واقع در باغ ملی گناباد باید یک مطلب اختصاصی بنویسم.
جناب آقای علیآبادی، آرایشگر محترمی که اصلاح دومادها رو تقبل کردند.
استقبال ایشون از برنامه، میزان همکاری و همراهیشون با زمانبندیای که من بهشون دادم، تنظیم برنامههای شخصیشون با برنامهی ما و از همه مهمتر اخلاق خوب و ادب و احترام ایشون حقیقتا تحسینبرانگیزه.
در مواجهه با چنین انسانهای شریفی امید به زندگی در من هزار برابر میشه و این دست افراد هستند که انگیزه و امیدم رو برای انجام کارهای خیر تقویت میکنند.
انشاالله خداوند این دست انسانها رو تکثیر کنه و دنیا رو پر کنه از وجودشون
.
شراب و ابریشم...
. اما دربارهی آرایشگاه موچین واقع در باغ ملی گناباد باید یک مطلب اختصاصی بنویسم. جناب آقای علیآباد
.
و سالن آرایشی یاس
خانم آخرتیِ عزیزم که آرایش عروسامون رو بعهده گرفتند.
یک بانوی آرایشگر مؤمن و متعهد و خوشاخلاق و همیشه همراه در کارهای خیر
این زیباییها رو باید بیان کنیم. گاهی خیال میکنیم دنیا پر از بدی شده و همه جا سیاهه؛ باید این حَبههای نور و مِهر رو که خدا تو دنیای اطرافمون پراکنده رو ببینیم و بابت وجودشون خدا رو شکر کنیم.
این آدمها دنیای ما رو روشن میکنند.
اینها خودشون معنیِ روشنی و امید هستن.
الحمدلله رب العالمین بخاطر وجود آدمهای خوب در اطرافمون
.
May 11
شراب و ابریشم...
منم تو جَوِ عروسا جوگیر شدم پروفایل کانالو عروسانه کردم😂
خاتون نماد زن اصیل ایرانی.
زنی آمیخته در شعر و کلمه و مِهر🌱
زنی با رخت ابریشم و سیراب از شراب طهور...
شراب و ابریشم
@sharaboabrisham
.
شراب و ابریشم...
ما در یک حرکت فرهنگی در روز ۱۷ دی، سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان؛ اومدیم واسه عرو
یه پارچه انتخاب کردیم که هم عروسانه باشه؛ هم شیک و مجلسی؛ هم یه جوری باشه که عروس تو مهمانی و مراسم دیگه هم بتونه سر کنه و اینجوری نباشه که چادر فقط به درد عقد و عروسی بخوره.
مبارکشون باشه 😍
113.4K
واکنش انیس به عکس و طرح چادرا:
قربون تو رفیق قشنگم با اون لهجهی جنوبی قشنگت ❤️😂
یکی بیاد پاسخ احساسات این دخترک رو بده😅
ببینم یکی بانی میشه انیسو بیاره مشهد😁😂
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به سیده فائزه گفتم بلند شو بریم ببینیم امام رضا جان توی چایخانه چی برایمان تدارک دیده؛ ببینیم امروز امام رئوف یک صبحانهی مَشتی مهمانمان میکند؟
اول رفتیم چایخانهی کوثر، چای بود و کیک، گفتم برویم چایخانههای دیگر سر بزنیم حتما چیز بهتری پیدا میشود، هر جا رفتیم فقط چای بود!
دست از پا درازتر از حرم آمدیم بیرون و داشتیم میخندیدیم که ظاهرا صبحانهی مَشتی در کار نبود که یک زنِ شیرینِ اصفهانی رسید جلویمان و خودش سرصحبت را باز کرد.
همسر یکی از شهدای دفاع مقدس بود و با کاروان همسران شهدا آمده بود زیارت.
کمی گپ و گفت کردیم و وقتی فهمید ما دو تا سیده هستیم گفت به سادات خیلی ارادت دارد و دستمان را گرفت برد هتل محل اقامتش و گفت صبحانه مهمان من!
امام رضا جان صبحانهی مَشتی را در هتلی چهارستاره برایمان تدارک دیده بود...
و ما قبل از رسیدن به میزی که میزبانِ رئوف برایمان چیده بود، داشتیم ریز ریز میخندیدیم که امام رضا حالمان را گرفته و چایخانه هیچی نداشته؛ بیخبر از اینکه امامِ سخاوتمند جای دیگری برایمان تدارک دیده!
ای به قربان امامی که سخاوتش هیچ جوره قابل انکار نیست...
✍ملیحه سادات مهدوی
فیلم از سلفسرویس صبحانهای که امام رئوف مهمانمان کرد تا دوباره یادمان بندازد با کریمان کارها دشوار نیست!
.
@sharaboabrisham
هدایت شده از مشهد نامه
۹ قوارهٔ سبز
امروز ۱۷ دی است. آخرین پیام صفحهٔ ملیحه سادات مهدوی، نویسندهٔ کتاب «من اگر روضه خوان بودم»؛ توجهم را جلب می کند: «اومدیم واسه عروسامون چادر بخریم. تا رضا خان در گور بلرزه و ببینه که ۸۹ سال بعد از اجرای طرحش ما نه تنها چادر رو کنار نذاشتیم که واسه عروسامون چادر هم می خریم. رضاخان روحت شاد!»
برای شنیدن روایتش با او تماس میگیرم. با دوستش فائزه هنوز توی بازار پارچهٔ مشهد است.
بعد از آن دوبار دیگر تماس می گیرم تا از خرید فارغ شود و بتوانیم گپی بزنیم.
در مورد عروس هایش می پرسم. حرکتی که الگویش را سنت پیامبر صلی الله علیه و آله می داند. عروس ها را شناسایی می کند و توی کانالش می نویسند: «هر کی هر کمکی می تونه به این زوجای جوان بکنه بسم الله». یکی اسکان رایگان در مشهد جور می کند، دیگری از تهران روسری می فرستد و آنیکی از اصفهان ادویه جات... .
امروز با فائزه برنامه داشتند به خرید چادر بروند. به طور اتفاقی متوجه می شود سالروز منع حجاب رضاخانی هم هست. پس نیتی جدید به کار خیرش اضافه می کند و توی کانالش می نویسد: «رضا خان روحت شاد!»
می گوید از گناباد آمدیم بازار پارچهٔ مشهد، تا بتوانیم با قیمت مناسب تری پارچه گیر بیاوریم. یک سفر نیم روزه با طعم امانت داری مبلغ خیرین. توی بازار با فائزه تصمیم گرفتیم رنگ سبز را انتخاب کنیم. گفتیم پارچهٔ چادر بهتر است طوری باشد که هم مناسب جشن ازدواج باشد و هم در موارد دیگری، قابل استفاده.
تماسم با ملیحه سادات مهدوی کوتاه است. حالا ۹ قواره چادر سبز روی میز او منتظر دوخته شدنند و من قلم به دست، به امتداد یک مبارزه فکر می کنم. مبارزه ای که از ۱۷ دی ۱۳۱۴ در برابر کشف حجاب اجباری شروع شد و امروز در نازک ترین و لطیف ترین مویرگ های جامعه کماکان در جریان است. حتی در موج چادر سبز عروس های ملیحه!
روایت آلا براتی از گفتگو با ملیحه سادات مهدوی
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @ma_rafiei