.
شب دوم اسارت!
با طوفانی که امروز عمه توی کوفه به پاکرد، بساطِ تمام هلهلهها و جشن و پایکوبیها جمع شد.
بچهها تشنه و گرسنه هستند اما ترسیده، نَه!
عمه جایی برای ترس نذاشته.
خدا عمه رو برامون نگه داره، همه میدونن تا عمه هست، هیچ اتفاقی نمیافته!
چقدر خوب شد ما رو به عمه سپردی بابا جون💔
.
#خیالنوشت
#دخترِبابا
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
. شب دوم اسارت! با طوفانی که امروز عمه توی کوفه به پاکرد، بساطِ تمام هلهلهها و جشن و پایکوبیها ج
.
شب سوم اسارت
شب از نیمه گذشته، هر کی هر جا و با هر حالی که بوده خوابش برده، عمه اما هنوز بیداره!
رباب خاتون انگار قدرت تکلمش رو از دست داده و جز اسم تو هیچی یادش نمونده، کمتر حرف میزنه، بیشتر گریه میکنه و دائم اسم تو رو تکرار میکنه.
بچهها مرتب بهونهات رو میگیرن، کارواندارها گاه و بیگاه هجوم میارن و گاهی سرعت شلاق از سرعت دویدنِ عمه بیشتره و قبلِ رسیدنِ عمه، ضربه به بچهها اصابت میکنه!
ما حدود هشتاد نفریم و عمه فقط یک نفره!
شب از نیمه گذشته، همه با بدنهای مجروح و دلهای محزون، هر طور که بوده خوابشون برده، عمه ولی هنوز بیداره...
#خیالنوشت
#دخترِبابا
@sharaboabrisham