از اول هم قرار بر این بود که عاشقِ هم بمانیم...
سرد و گرم روزگار را با هم بچشیم
فراز و نشیب زندگی را کنار هم رد کنیم
با هم بخندیم
با هم اشک بریزیم
با هم دارا شویم با هم ندار شویم
با هم بسازیم
و با هم پسردار شویم...
آن وقت پسرها را با هم، غرق دوست داشتن کنیم،
لای پتوی خوشبختی بخوابانیم و در آغوش دلخوشی بیدارشان کنیم...
روی تخم چشم بزرگشان کنیم
و از قد کشیدنشان ذوق کنیم
اولین قدمها و اولین دندان درآوردنهایشان را شکرگزاری کنیم
سَرِ اینکه بابا را بیشتر دوست دارند یا مامان را، دعوا کنیم!
دویدنهایشان را به صد شوق تماشا کنیم
برای سبز شدن پشت لبهایشان از ذوق اشک بریزیم
پا به پای جوان شدنشان پیر شویم...
و دست آخر،
درست وقتی که خوشسیماترین و خوشقامتترین جوانِ شهر شدند،
بدهیمشان بروند تا شهید شوند!
از اول هم قرارمان بر این بود...
که پیش از جوانیشان یک عمر با هم بسازیم،
و بعد از فروریختنِ جوانیشان یک عمر با هم بسوزیم...
از اول هم قرارمان همین بود که عاشقِ هم و بیشتر از آن عاشقِ وطن بمانیم...
✍ملیحه سادات مهدوی
متن رو با الهام از تصویر نوشتم.
....
ما چقدر به شهدا مدیونیم؟
و چقدرتر به پدر و مادر شهدا؟!
#صلوات هدیه به شهدا و پدر و مادرهاشون
#هفته_دفاع_مقدس❤️
🌱 @sharaboabrisham