هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 کسانی که کم معاشرتند، بعد از مدتی عقلشان تحلیل می رود🔸
یک نفر #تجارت را رها کرده بود. حضرت احوالش را پرسیدند. گفتند ایشان عاقبت به خیر شده! فرمودند چه جوری عاقبت به خیر شده؟ گفتند که طلب هایش را وصول کرده، بدهیهایش را پرداخته،با همه تسویه حساب کرده و الآن دیگر به عبادت رو آورده است. حضرت فرمودند: «بئس ما صنع»: بسیار کار بدی کرده! سپس فرمودند «الیَّ به». (بیاوریدش پیش من). او را آوردند. حضرت فرمودند: چه کار کردی؟ گفت: خدا عاقبتمان را به خیر کرده، حالا دیگر استخوان سبک میکنیم، دیگر از کسی طلب نداریم، به کسی بدهی نداریم و حالا فارغ البال به عبادت مشغولیم. حضرت فرمودند: بد کاری کردی. گفت: چرا؟
فرمودند: نمیدانستی که «أنّ عقل الرجل بالتجاره»؟ (عقل انسان با تجارت رشد میکند) و ارزش عبادت انسان به مقدار عقل اوست؟
حضرت چرا تجارت را میفرمایند؟ زیرا تجارت، اصطکاکِ انسان به انسان است، آنهم نه اصطکاک یک انسان به یک انسان، بلکه اصطکاک یک انسان به هزار انسان. آدمی که تاجر است باید صد تا تاجری که رقیب هست از وسط دست اینها توپ را در بیاورد. اگر در بازی ها ۱۱ تا هستند، در اینجا ۳۰۰-۲۰۰ تا هستند. چه جوری بخرد از وسط اینها، چه جوری بفروشد، چه جوری مشتری جذب کند. پس مرتباً باید تدبیر کند. این حضور و فعالیت و رشد میدهد به عقل. زمینه رشد عقل، #اصطکاک_دائم است. یعنی انسان به مجردی که تعطیل کند اصطکاک را، تحلیل میدهد عقل و فهمش را.
کسانی که کم معاشرتند بعد از مدتی انسان احساس میکند عقلشان تحلیل رفته. هر چه که میزان #معاشرت انسان کمتر میشود میزان حضور انسان در مسائل هم کمتر میشود. چرا؟ چون باید بیاید در میدان تا ورزیده شود. چگونه است که وقتی انسان ورزش میکند قوه میگیرد؟ یعنی اضطرار پیدا میکند به نیرو داشتن. وقتی نیرو خرج نکند نیرو کسب نمیکند. باید «خرج» کند تا بتواند «کسب» کند. پس عقلش را باید به کار بیندازد، «خرج» کند. این میشود #ورزش_عقل. پس تکلیف شرعی ورزش کردن و ورزیده کردن عقل است. یعنی انسان عقلش را همیشه ورزیده نگه بدارد.
@haerishirazi
بالاخره در نبرد بین امام هادی (علیهالسّلام) و خلفایی كه در زمان ایشان بودند، آن كس كه ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیهالسّلام) بود؛ این باید در همهی بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.
در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یكی پس از دیگری، آمدند و به درك واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود كه حضرت را شهید كرد و خودش هم به فاصلهی كوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یكی بهدست پسرش كشته شد، دیگری به دست برادرزادهاش و به همین ترتیب بنیعباس تارومار شدند؛ به عكسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام)و در آن شدت عمل روزبهروز وسعت پیدا كرد؛ قویتر شد.
حضرت هادی (علیه السلام) چهل و دو سال عمر كردند كه بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگی میكردند. سامرا در واقع مثل یك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تركِ نزدیك به خود را - با تركهای خودمان؛ تركهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - كه از تركستان و سمرقند و از همین منطقهی مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمیشناختند و از اسلام سر در نمیآوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم میشدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا كردند. در همین شهر سامرا عدهی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی (علیه السلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسیلهی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامهنگاری و... - برساند. این شبكههای شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همهی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادی را كه مؤمن به این مكتب هستند، زیادتر كنند. امام هادی همهی این كارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علیرغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی دربارهی وفات حضرت هادی (علیه السلام) هست كه از عبارت آن معلوم میشود كه عدهی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ بهگونهای كه دستگاه خلافت هم آنها را نمیشناخت؛ چون اگر میشناخت، همهشان را تارومار میكرد؛ اما این عده چون شبكهی قویای بهوجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمیتوانست به آنها دسترسی پیدا كند.
یك روزِ مجاهدت این بزرگوارها – ائمه (علیهم السلام) به قدر سالها اثر میگذاشت؛ یك روز از زندگی مبارك اینها مثل جماعتی كه سالها كار كنند، در جامعه اثر میگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ كردند، والّا دینی كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحییبناكثم كه با آنكه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یكِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بكل كلكِ آن كنده میشد؛ تمام میشد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم السلام) نه فقط تشیع بلكه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ كرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا.۱۳۸۳/۰۵/۳۰
بیانات رهبری بعد از مراسم روضهخوانی در سالروز شهادت امام علی النقی علیهالسلام
✍️ مردن خلاقیت در یک مثال...
در مباحث علمی حوزه بحثی است به عنوان تقدیم اظهر بر ظاهر، یعنی اگر جایی تعارضی بود و به کمک قرائنی یک طرف اظهر بود، بر آن طرفی که ظاهر است مقدم میشود. این یک قاعده عقلایی در جمع عرفی بین تعارضهای اولیه در دو کلام است.
برخی برای ضابطهمند کردن این بحث، ملاکهایی دادهاند مثلا یکی از ملاکها که گفته شده است اظهر بودن عام نسبت به مطلق است. برای آن نیز مثال شایعی میزنند و میگویند «جمع محلی به الف و لام» عام است و «مفرد محلی به الف و لام» مطلق است یعنی مثلا العُلماء عام است و ظهور در همه علما دارد ولی الفاسق مطلق است و به کمک مقدمات حکمت ظهور آن در همه فاسقها ثابت میشود.
حالا اگر کسی گفت: «أکرم العُلماء» و بعد همان کس گفت: «لاتُکرم الفاسق» در مواردی که عالمی فاسق باشد این دو حکم تعارض بدوی میکنند و چون العلماء عام است، حکم آن، بر حکم مربوط به الفاسق مقدم میشود چون عام اظهر از مطلق در شمولیت است.
این مثال را مکرر در متون آموزشی برای تقدیم عام بر مطلق میزنند اما خب نتیجه این تقدیم و مثال چیست؟ «اکرم العلماء» را در مورد عالم فاسق بر «لا تکرم الفاسق» مقدم کن. یعنی اینکه عالم فاسق را اکرام کن!
خب ما که میدانیم در مورد عالم فاسق ادله خارجی میگوید علم او کمال او نیست بلکه منقصت اوست و او از بدترین مخلوقات عالم است و دیگر وجهی برای اکرام او نیست، پس این چه مثالی است؟ چرا تعصب داریم حتی از مثال هم دست نکشیم و تغییری انجام ندهیم.
کافی بود در مثال میگفتیم: «الفُساق» و «العالم» یعنی برای فاسق مثال عام میآوردیم و برای عالم مثال مطلق تا نتیجه شود که عالم فاسق را اکرام نکن و این در ذهن طلبه بماند.
من در اوایل طلبگی همیشه اینجا هنگ میکردم که الان نتیجه این بحث یعنی ما عالم فاسق را اکرام کنیم؟ اینکه نشد و خلاصه مطلب به خاطر همین اشتباه در مثال، برایم جا نمیافتاد، زمان میگذرد و متاسفانه عزیزان همیشه همین مثال را باز برای طلاب تکرار میکنند و کسی جرأت نمیکند یک مثال ساده را اندکی تغییر دهد تا مطلب حل شود.
این مثال خودش یک مصداق خوب است که ما در دوران حفظ تراث و اصلاح هرچه بهتر متون کاملا بر یک طرف غش کردهایم و جرات حرف زدن و خلاقیت نشان دادن از ما گرفته شده است.
https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
شرح حال
✍️ مردن خلاقیت در یک مثال... در مباحث علمی حوزه بحثی است به عنوان تقدیم اظهر بر ظاهر، یعنی اگر جایی
با توجه به اینکه این کانال عمومی است و برخی بحثهای علمی حوزوی تخصصی است، گذاشتن مطالب از این دست در کانال عمومی مناسب نیست.
به همین خاطر یک کانال با عنوان شرح حال حوزوی درست کردم تا یاداشتهای تخصصی مربوط به مباحث حوزویام را در آنجا بگذارم.👇
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸باور کن!🔸
یک مالک بزرگی، از افراد روستاهای مختلف طلبکار بود و خیلی هم در مطالباتش سختگیر بود. یک وقتی اعلام کرد من فلان ساعت در دفترم هستم، هرکس بیاید صورت بدهی اش را بیاورد، در این فاصلۀ زمانی، بدهی هایش را قلم می گیرم. افراد مختلفی این اطلاعیه را دیدند اما گفتند که او می خواهد ببیند چه کسی در توهم است و حرفش را باور می کند. یک روستایی که بدهی سنگینی به آن مالک داشت گفت تا حالا دروغی از این مالک نشنیده ام؛ به دفترش می روم و رفت و آن مالک، صورت بدهی هایش را صفر کرد و بخشید. وقتی افراد دیگر فهمیدند به مالک گفتند چرا این کار را کردی؟ او گفت می خواستم قدرت ایمان را به شما نشان دهم. این روستایی به من ایمان آورد، باورم کرد و این نتیجه را گرفت. کسان دیگر که این حرف مرا باور نکردند این نتیجه را نگرفتند.
در #لیله_الرغائب خداوند می فرماید شما را به آرزوهایتان می رسانم. آنهایی که به خدا ایمان دارند آرزوهایشان را از خدا می گیرند و کسانی که باور ندارند نتیجه نمی گیرند. امیدوارم خدای متعال این باور را به ما بدهد که از این شبها نهایت استفاده را بکنیم.
📌 بازنشر با فوروارد یا درج لینک 👈
@haerishirazi
شرح حال
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸باور کن!🔸 یک مالک بزرگی، از افراد روستاهای مختلف طلبکار بود و خیلی هم در
در باب توصیه به مردم در این موارد دو نکته را اساتید میفرمایند:
۱. دعا کنیم زیاد هم دعا کنیم و اشکال ندارد الحاح (اصرار) هم کنیم ولی پایان دعا را باز بگذاریم و بگوییم من گفتم اما خدا هرچه تو بخواهی و صلاح بدانی همان خوب است و واقعا در نفسمان به آنچه خدا بخواهد راضی باشیم.
۲. از خداوند با حالت طلبکارانه نخواهیم.
«وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِٓ» از فضل خداوند بخواهیم و امید داشته باشیم.
✍️ مدل «امام و آقا» و مدل «آیتالله خوئی و آیتالله سیستانی»...
✅ بنده خدایی میگفت ما دیگر خمسمان را به آقای خامنهای نمیدهیم، منتظر بود بگویم: نه، چرا؟ اما گفتم: شما خمست را بده، به هرکس دوست داشتی بده. گفت: به نظرم آقای سیستانی خوب است. گفتم: بله آقای سیستانی خیلی خوب هستند ولی من نسبت به آقای خامنهای هم ذرهای شک در دلم نیست.
✅ آقای سیستانی خیلی خوب و متقی و عالم هستند ولی مشرب ایشان با آقای خامنهای متفاوت است، آقای خامنهای وسط اجراء و مدیریت یک کشور است و طبیعتا اتهامها و شکها و تخریبها هم به سمت ایشان میآید. خروجی مدل آقای سیستانی همین عراقی است که میبینید، البته شاید اقتضای ترکیب جمعیتی و شرایط عراق همان عملکرد آقای سیستانی باشد ولی به هرحال ما با دو فقیه عالم و عادل مواجه هستیم با دو مشرب مختلف.
✅ آیتالله سیستانی از مبرزترین شاگردان آیتالله خوئی هستند و همان سیره استاد خود را هم ادامه میدهند و اتفاقا در دوره حضور امام در نجف هم این اختلاف منش بین امام و آیتالله خوئی در پیشآمدهای مختلف خود را نشان میداد.
در سال ۱۳۵۰ دولت عراق به ریاست حسن البکر از حزب بعث در جریان اختلافات خود با ایران تصمیم میگیرد ایرانیان مقیم عراق را با وضع بسیار بدی اخراج کند، امام بعد از اعلام اخراج ایرانیان از این کشور گذرنامه خود را برای تایید خروج برای مسئولان عراقی میفرستند و تهدید میکنند که هم من و همه بقیه علما از عراق هجرت میکنیم و لکه ننگ تعطیل کردن حوزه علمیه نجف و کربلا را تا ابد بر پیشانی حزب بعث میگذاریم. اما در همان زمان علمای نجف با امام همراهی نکردند و برخی مانند آیتالله خوئی که بزرگ علمای نجف بودند صرفا با دادن لیستهای چند نفره از حزب بعث خواستند که برخی افراد را از حکم خود استثناء کنند.
✅ در آن ماجرا علماء عراق با امام همراهی نمیکنند و رژیم بعث نیز اجازه باقی ماندن را به علمای نجف داد و اجازه خارج شدن را به امام نداد. امام در عراق همراهی علماء و طلاب را نداشت و نتوانست در آن فضا اقدام خاصی بکند اما در ایران شرایط فرق میکند و امام علما و طلاب همراه نسبتا زیادی دارد و الگوی امام در ایران جواب میدهد. الگوی امام متهم شدن و دردسر زیاد دارد، اما دیگر الگوها چنین نیست و طبیعی است که مشق نانوشته غلط نداشته باشد.
.............
پینوشت: در این متن نمیخواهم مدل رفتاری آیتالله سیستانی را عینا با آیتالله خوئی تطبیق دهم چرا که مرحوم خوئی در بازههایی مثل انتفاضه عراق و مواردی دیگر منشی متفاوت از گذشته خود داشتند و شاید آیتالله سیستانی نیز به فراخور زمان در آینده منشی متفاوت پیش بگیرند کما اینکه در تشکیل حشد الشعبی به فتوای ایشان برای جهاد دفاعی اتکاء شد.
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍ پیشروی شجاعانه در عوض توقف محتاطانه...
✅ در حوادث انقلاب هر وقت شرایطی پیش میآمد که عادتا انسان عادی کمی محتاطتر رفتار میکند، امام با شجاعت تمام پیشروی بیشتری میکردند و اینطور بود که کار انقلاب پیش رفت و آن بحرانهای سخت، یکی یکی پشتسر گذاشته شد.
✅حاج احمد آقا ماجرایی از همین باب در مورد زمان نخست وزیری بختیار که امام در نوفل لوشاتو حضور دارند، نقل میکنند:
👈 «از طرف کاخ الیزه پاریس کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نمایندهٔ مستقیم کارتر است و پیامی دارد و آن اینکه: «بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشتهایم و باید از او پیروی کنی و الاّ نابودتان میکنیم.» البته نابودتان میکنیم را با کنایه گفت و به قدری تند و تیز حرف زد که نمایندهٔ ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت میخواست و میگفت به ما مربوط نیست، حضرت آیت الله مهمان ما هستند. نمایندهٔ کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست. ما بختیار را آوردهایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کردهاید.
امام پس از شنیدن این حرفها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکاییها که در ایران هستند خیلی سؤال شده که باید با آنها چه کرد؟ ولی من هنوز دستوری ندادهام. امید است کار به آنجا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند.»
.............
منبع: رجائی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امام خمینی(س)، ج ۴، ص ۲۰۸ حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – روزنامه اطلاعات – 24 / 7 / 58.
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاء الله که مصوبه سران قوا درست اجرا شود، ولی تا کی قرار است عوض توسعه ابزارهای نظارت و شفافیت در عملکردها با مصونیت قضایی و اعتماد به اشخاص کارها پیش رود!
این اتفاق پارادوکسیکال که مجری با اختیارات فراوان و محرمانه و بدون نظارت و با مصونیت قضایی کار به این بزرگی را انجام دهد، امتیاز بیسابقهای است که اگر از دل آن هم باز شاهد اتفاق خاصی نباشیم، دیگر امیدی به بهتر از اینها نخواهد بود!
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
40.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا نسبت به مصوبه مولدسازی اموال دولت نگرانیم؟!
#محمدصادق_شهبازی
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍️ خاطرات محسن رفیقدوست ۱۲ بهمن...
✅ از جمله سختترین لحظات انقلاب مربوط به روز ورود حضرت امام(ره) در ۱۲ بهمن است که لحظه لحظه آن همراه با خاطرات و خطرات است.
🎙 از نزدیکترین شخصیتهای به حضرت امام در این روز محسن رفیقدوست راننده ماشین حضرت امام(ره) است که خاطراتش بسیار شنیدنی است:
🔻حضرت امام در طول در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا آرام در ماشین نشسته بودند و در حالی که لبخند محبت آمیز بر لبانشان بود، مدام به احساسات مردم با لبخند و تکان دادن دست پاسخ میدادند...
🔻در جلوی دانشگاه تهران تراکم جمعیت به حدی بود که اصلا ماشین روی دست مردم بود و در اثر فشار مردم به چپ و راست میرفت، ولی همین که یک لحظه احساس کردم ماشین از دست مردم رها شد، پدال گاز را گرفتم و حرکت کردم و به خیابان امیریه پیچیدم...
🔻عدهای به اصطلاح مسابقهی دوی ماراتن گذاشته بودند و من هر لحظه آنها را کنار ماشین میدیدم، در میدان منیریه یکی از بچههای آن منطقه دستگیرهی ماشین را گرفته بود و مرتب قربان صدقه امام میرفت و به شاه و کس و کارش فحشهای رکیکی میداد که من مدام نهیاش میکردم، ولی امام میفرمود که حالتش طبیعی نیست و من هم یکباره ترمز کردم و دستگیره ماشین از دست او رها شد.
🔻شیرینترین جملهای که من از امام شنیدم در.... منطقهای بسیار محروم بود. وقتی امام آنجاها را با آن محرومیت دیدند، رو به سید احمد آقا کردند و گفتند: « ببین احمد، من با این مردم کار دارم.» در آنجا، جلوی من مینیبوس رادیو و تلوزیون بود و پشت سرم یک بنز بود. مردم فکر میکردند امام در بنز است، بنابراین به سوی بنز هجوم میآوردند و یکباره میدیند که ماشین حامل امام دور شده و بعد میدویدند... در طول مسیر چهار پنجبار در تنگنا قرار گرفتم. بعضی مواقع مردم روی ماشین میرفتند و اطراف ماشین را احاطه میکردند و باعث میشدند هوا کمتر به ماشین برسد... یکی دو بار احساس میکردم که دستهایم از شانههایم جدا میشود و در اختیار بدنم نیست، ولی هربار که امام میفرمود: «آرام، آرام، اتفاقی نمیافتد» مثل اینکه یک ظرف آب سرد به سرم میریختند و آرام میشدم...
🔻حاج سید احمد آقا در همان انتهای خیابان شهید رجایی بیهوش شده بود و بعد از مدتی به هوش آمد. حال من هم یکبار بهم خورد، ولی امام کاملا سالم و با نشاط بودند... وقتی به بهشت زهرا رسیدم دیگر در آنجا مردم گاهی خودشان ماشین را حرکت میدادند و فرمان گاهی از دستم خارج میشد. لحظه لحظه تراکم جمعیت بیشتر میشد تا اینکه به نقطه آخری رسیدیم که امام پیاده شدند و دیگر ماشین خاموش شد. از قرار معلوم بچهها هماهنگ کرده بودند که هلیکوپتر بیاورند و در پانصدمتری آخرین محل توقف بلیزر قرار دهند و در باقی مسیر، امام را با هلیکوپتر بردند. (در آنجا) هلیکوپتر نزدیک بلیزر آمد، ولی چون ماشین خاموش شده بود، فشار مردم آن را از هلیکوپتر دور میکرد تا اینکه عدهای از جوانان، یا کریمگویان ماشین را بلند کردند و نزدیک هلیکوپتر بر زمین گذاشتند و عدهای از آشنایان هم دور ماشین حلقه زدند. آقای ناطق نوری رفتند بالای پلهی هلیکوپتر و من هم امام را بغل کردم و دستش را به دست آقای ناطق دادم و امام داخل هلیکوپتر رفت. و بعد احمد آقا هم وارد شد. در آنجا یکی از جوانان پایش را روی سینه من گذاشت و داخل هلیکوپتر رفت... آن ضربت باعث شد من بیهوش شوم.
📝 قاسمپور، داوود، خاطرات محسن رفیق دوست، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳ش. تلخیص خاطره از صص: ۱۴۴- ۱۴۷.
.................
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍️ امام کجاست؟!
✅ از هیجان انگیزترین اتفاقات روز ۱۲ بهمن گم شدن حضرت امام(ره) است.
🎙آقای هاشمی رفسنجانی در این مورد نقل میکند:
🔻 «مهمترين لحظهاى كه در اين روز ما را در اوج شادمانى، بسيار رنج داد، ساعاتى بود كه مطلع شديم كه دوستان ما پس از پايان مراسم بهشت زهرا، امام را گُم كردهاند و اطلاعى از ايشان ندارند اين دوستان اطلاع دادند كه امام بعد از سخنرانى مهمشان در بهشت زهرا و اعلان تصميم به تعيين دولت، از هنگام ترك آنجا، ديگر ديده نشدهاند. اين زمانى بود كه ما عميقاً نگران و دلواپس امام شديم. حدس مىزديم كه رژيم اقدامى كرده است، اين جزو پيشبينىهاى ما بود كه رژيم بر اساس طرحى از پيش تهيه شده در نقطهاى امام را بربايد و به نقطهاى نامشخص برده و زندانى كند. خيلى مواظب بوديم كه اين اتفاق نيفتد. خبر مهم اين بود كه هلىكوپترى از محل سخنرانى ايشان پرواز كرده و بعد از آن، مردم ايشان را نديدهاند.
🔻هيچكس هم به ما نمىگفت چه اتفاقى افتاده است. قطع برنامه پخش مستقيم ورود حضرت امام از تلويزيون، براين نگرانىها افزود و شك و ترديد ما و نگرانىهايمان را افزايش داد....
بعداً از طريق آقاى ناطق نورى، مطلع شديم كه امام، پس از پايان مراسم سخنرانيشان در بهشتزهرا، خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب مىشوند. به همين دليل ايشان را با هلیكوپتر به بيمارستان هزار تختخوابى تهران، مىبرند.
🔻در آنجا به محض آنكه هلیكوپتر در حياط بيمارستان فرود مىآيد و پزشكان و پرستاران و بيماران از حضور امام مطلع مىشوند، هنگامهاى برپا مىشود، به طورى كه امام پس از نيم ساعت توقف در بيمارستان موفق به ديدار مجروحان انقلاب نمىشوند.
📝(كارنامه و خاطرات، انقلاب و پيروزى، صص: ۱۶۵- ۱۶۶)
🎙 آقای ناطق نوری که در آن لحظات از نزدیکترین افراد به حضرت امام است در خاطرات خود شرح ماجرا را به شرح زیر میآورند:
🔻هلیکوپتر در محوطهی بیمارستان نشست. در اثر صدای تق تق هلیکوپتر، تمام پزشکها و پرستارها بیرون دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. تصور میکردند درگیری و کشتاری شده و عدهای را آوردهاند. وقتی پیاده شدم پزشکان میپرسیدند: «چه اتفاقی افتاده است؟»
🔻من سریعا درخواست آمبولانس کردم. یکی از پزشکان گفت اینجا بیمارستان است، آمبولانس برای چه میخواهی؟ گفتم ما یک بیمار داریم باید جایی او را ببریم. گفت خوب همین جا بیمارستان است. گفتم خیر نمیشود بیمار ما اینجا باشد باید او را ببریم. آقایان رفتند یک برانکارد آوردند، من آن را پرت کردم و گفتم ما آمبولانس میخواهیم شما برانکارد میآورید؟ پزشکی به نام دکتر صدیقی گفت: آقا من یک ماشین پژو دارم، بیاورم؟ گفتم بیاور. ایشان ماشین را آورد نزدیک هلیکوپتر، در هلیکوپتر را که باز کردیم تا این پرستارها و پزشکان امام را دیدند همه فریاد کشیدند و با هجوم آنها بساط ما به هم ریخت.
🔻خانمی دست امام را گرفته بود و میکشید و گریه میکرد. با زحمت خانم را جدا کردیم. امام و احمدآقا و آقای محمد طالقانی سوار شدند و ماشین حرکت کرد. من خودم را روی سقف پرت کردم و ماشین تند میرفت. گفتم آقا این قدر تند نروید. احمد آقا که فکر میکرد جا ماندهام، گفت تو هستی؟! گفتم پس چه؟ من که رها نمیکنم. راننده ماشین را نگه داشت و سوار شدم. پس از مدتی رسیدیم به بن بستی که صبح ماشینم را پارک کرده بودم.
🔻از آقای دکتر عذرخواهی و تشکر کردیم. امام را سوار ماشین پیکانم کردم. دیگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوی من نشست. سه نفری در خیابانهای تهران راه افتادیم. همه جا خلوت بود. چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند؛ اما امام داخل پیکان در خیابانهای خلوت تهران بود.
📝(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۵۹)
.................
https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87