eitaa logo
شرح حال
1.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
135 فایل
کانال شخصی حمیدرضا باقری - طلبه (مقطع درس خارج) - نویسنده (کتاب‌های آقا‌روح‌الله - حاج‌آقا روح‌الله - لِله و...) @hamidreza_baghery کانال‌های دیگر بنده👇 https://eitaa.com/ayat_va_revayat https://eitaa.com/sharhehal_hoze
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ مدل «امام و آقا» و مدل «آیت‌الله خوئی و آیت‌الله سیستانی»... ✅ بنده خدایی می‌گفت ما دیگر خمس‌مان را به آقای خامنه‌ای نمی‌دهیم، منتظر بود بگویم: نه، چرا؟ اما گفتم: شما خمست را بده، به هرکس دوست داشتی بده. گفت: به نظرم آقای سیستانی خوب است. گفتم: بله آقای سیستانی خیلی خوب هستند ولی من نسبت به آقای خامنه‌ای هم ذره‌ای شک در دلم نیست. ✅ آقای سیستانی خیلی خوب و متقی و عالم هستند ولی مشرب ایشان با آقای خامنه‌ای متفاوت است، آقای خامنه‌ای وسط اجراء و مدیریت یک کشور است و طبیعتا اتهام‌ها و شک‌ها و تخریب‌ها هم به سمت ایشان می‌آید. خروجی مدل آقای سیستانی همین عراقی است که می‌بینید، البته شاید اقتضای ترکیب جمعیتی و شرایط عراق همان عملکرد آقای سیستانی باشد ولی به هرحال ما با دو فقیه عالم و عادل مواجه هستیم با دو مشرب مختلف. ✅ آیت‌الله سیستانی از مبرزترین شاگردان آیت‌الله خوئی هستند و همان سیره استاد خود را هم ادامه می‌دهند و اتفاقا در دوره حضور امام در نجف هم این اختلاف منش بین امام و آیت‌الله خوئی در پیش‌آمدهای مختلف خود را نشان می‌داد. در سال ۱۳۵۰ دولت عراق به ریاست حسن البکر از حزب بعث در جریان اختلافات خود با ایران تصمیم می‌گیرد ایرانیان مقیم عراق را با وضع بسیار بدی اخراج کند، امام بعد از اعلام اخراج ایرانیان از این کشور گذرنامه خود را برای تایید خروج برای مسئولان عراقی می‌فرستند و تهدید می‌کنند که هم من و همه بقیه علما از عراق هجرت می‌کنیم و لکه ننگ تعطیل کردن حوزه علمیه نجف و کربلا را تا ابد بر پیشانی حزب بعث می‌گذاریم. اما در همان زمان علمای نجف با امام همراهی نکردند و برخی مانند آیت‌الله خوئی که بزرگ علمای نجف بودند صرفا با دادن لیست‌های چند نفره از حزب بعث خواستند که برخی افراد را از حکم خود استثناء کنند. ✅ در آن ماجرا علماء عراق با امام همراهی نمی‌کنند و رژیم بعث نیز اجازه باقی ماندن را به علمای نجف داد و اجازه خارج شدن را به امام نداد. امام در عراق همراهی علماء و طلاب را نداشت و نتوانست در آن فضا اقدام خاصی بکند اما در ایران شرایط فرق می‌کند و امام علما و طلاب همراه نسبتا زیادی دارد و الگوی امام در ایران جواب می‌دهد. الگوی امام متهم شدن و دردسر زیاد دارد، اما دیگر الگوها چنین نیست و طبیعی است که مشق نانوشته غلط نداشته باشد. ............. پی‌نوشت: در این متن نمی‌خواهم مدل رفتاری آیت‌الله سیستانی را عینا با آیت‌الله خوئی تطبیق دهم چرا که مرحوم خوئی در بازه‌هایی مثل انتفاضه عراق و مواردی دیگر منشی متفاوت از گذشته خود داشتند و شاید آیت‌الله سیستانی نیز به فراخور زمان در آینده منشی متفاوت پیش بگیرند کما اینکه در تشکیل حشد الشعبی به فتوای ایشان برای جهاد دفاعی اتکاء شد. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍ پیشروی شجاعانه در عوض توقف محتاطانه... ✅ در حوادث انقلاب هر وقت شرایطی پیش می‌آمد که عادتا انسان عادی کمی محتاط‌تر رفتار می‌کند، امام با شجاعت تمام پیشروی بیشتری می‌کردند و اینطور بود که کار انقلاب پیش رفت و آن بحران‌های سخت، یکی یکی پشت‌سر گذاشته شد. ✅حاج احمد آقا ماجرایی از همین باب در مورد زمان نخست وزیری بختیار که امام در نوفل لوشاتو حضور دارند، نقل می‌کنند: 👈 «از طرف کاخ الیزه پاریس کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نمایندهٔ مستقیم کارتر است و پیامی دارد و آن اینکه: «بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشته‌ایم و باید از او پیروی کنی و الاّ نابودتان می‌کنیم.» البته نابودتان می‌کنیم را با کنایه گفت و به قدری تند و تیز حرف زد که نمایندهٔ ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت می‌خواست و می‌گفت به ما مربوط نیست، حضرت آیت الله مهمان ما هستند. نمایندهٔ کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست. ما بختیار را آورده‌ایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کرده‌اید. امام پس از شنیدن این حرف‌ها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکایی‌ها‌ که در ایران هستند خیلی سؤال شده که باید با آنها چه کرد؟ ولی من هنوز دستوری نداده‌ام. امید است کار به آنجا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند.» ............. منبع: رجائی، غلام‌علی، ‏‏‏‏برداشت‌هایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۴، ص ۲۰۸ حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – روزنامه اطلاعات – 24 / 7 / 58. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاء الله که مصوبه سران قوا درست اجرا شود، ولی تا کی قرار است عوض توسعه ابزارهای نظارت و شفافیت در عملکردها با مصونیت قضایی و اعتماد به اشخاص کارها پیش رود! این اتفاق پارادوکسیکال که مجری با اختیارات فراوان و محرمانه و بدون نظارت و با مصونیت قضایی کار به این بزرگی را انجام دهد، امتیاز بی‌سابقه‌ای است که اگر از دل آن هم باز شاهد اتفاق خاصی نباشیم، دیگر امیدی به بهتر از این‌ها نخواهد بود! https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
40.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا نسبت به مصوبه مولد‌سازی اموال دولت نگرانیم؟! https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍️ خاطرات محسن رفیق‌دوست ۱۲ بهمن... ✅ از جمله سخت‌ترین لحظات انقلاب مربوط به روز ورود حضرت امام(ره) در ۱۲ بهمن است که لحظه لحظه آن همراه با خاطرات و خطرات است. 🎙 از نزدیک‌ترین شخصیت‌های به حضرت امام در این روز محسن رفیق‌دوست راننده ماشین حضرت امام(ره) است که خاطراتش بسیار شنیدنی است: 🔻حضرت امام در طول در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا آرام در ماشین نشسته بودند و در حالی که لبخند محبت آمیز بر لبانشان بود، مدام به احساسات مردم با لبخند و تکان دادن دست پاسخ می‌دادند... 🔻در جلوی دانشگاه تهران تراکم جمعیت به حدی بود که اصلا ماشین روی دست مردم بود و در اثر فشار مردم به چپ و راست می‌رفت، ولی همین که یک لحظه احساس کردم ماشین از دست مردم رها شد، پدال گاز را گرفتم و حرکت کردم و به خیابان امیریه پیچیدم... 🔻عده‌ای به اصطلاح مسابقه‌ی دوی ماراتن گذاشته بودند و من هر لحظه آن‌ها را کنار ماشین می‌دیدم، در میدان منیریه یکی از بچه‌های آن منطقه دستگیره‌ی ماشین را گرفته بود و مرتب قربان صدقه امام می‌رفت و به شاه و کس و کارش فحش‌های رکیکی می‌داد که من مدام نهی‌اش می‌کردم، ولی امام می‌فرمود که حالتش طبیعی نیست و من هم یکباره ترمز کردم و دستگیره ماشین از دست او رها شد. 🔻شیرین‌ترین جمله‌ای که من از امام شنیدم در.... منطقه‌ای بسیار محروم بود. وقتی امام آنجاها را با آن محرومیت دیدند، رو به سید احمد آقا کردند و گفتند: « ببین احمد، من با این مردم کار دارم.» در آنجا، جلوی من مینی‌بوس رادیو و تلوزیون بود و پشت سرم یک بنز بود. مردم فکر می‌کردند امام در بنز است، بنابراین به سوی بنز هجوم می‌آوردند و یک‌باره می‌دیند که ماشین حامل امام دور شده و بعد می‌دویدند... در طول مسیر چهار پنج‌بار در تنگنا قرار گرفتم. بعضی مواقع مردم روی ماشین می‌رفتند و اطراف ماشین را احاطه می‌کردند و باعث می‌شدند هوا کمتر به ماشین برسد... یکی دو بار احساس می‌کردم که دست‌هایم از شانه‌هایم جدا می‌شود و در اختیار بدنم نیست، ولی هربار که امام می‌فرمود: «آرام، آرام، اتفاقی نمی‌افتد» مثل اینکه یک ظرف آب سرد به سرم می‌ریختند و آرام می‌شدم... 🔻حاج سید احمد آقا در همان انتهای خیابان شهید رجایی بیهوش شده بود و بعد از مدتی به هوش آمد. حال من هم یک‌بار بهم خورد، ولی امام کاملا سالم و با نشاط بودند... وقتی به بهشت زهرا رسیدم دیگر در آنجا مردم گاهی خودشان ماشین را حرکت می‌دادند و فرمان گاهی از دستم خارج می‌شد. لحظه لحظه تراکم جمعیت بیشتر می‌شد تا اینکه به نقطه آخری رسیدیم که امام پیاده شدند و دیگر ماشین خاموش شد. از قرار معلوم بچه‌ها هماهنگ کرده بودند که هلی‌کوپتر بیاورند و در پانصدمتری آخرین محل توقف بلیزر قرار دهند و در باقی مسیر، امام را با هلی‌کوپتر بردند. (در آنجا) هلی‌کوپتر نزدیک بلیزر آمد، ولی چون ماشین خاموش شده بود، فشار مردم آن را از هلی‌کوپتر دور می‌کرد تا اینکه عده‌ای از جوانان، یا کریم‌گویان ماشین را بلند کردند و نزدیک هلی‌کوپتر بر زمین گذاشتند و عده‌ای از آشنایان هم دور ماشین حلقه زدند. آقای ناطق نوری رفتند بالای پله‌ی هلی‌کوپتر و من هم امام را بغل کردم و دستش را به دست آقای ناطق دادم و امام داخل هلی‌کوپتر رفت. و بعد احمد آقا هم وارد شد. در آنجا یکی از جوانان پایش را روی سینه من گذاشت و داخل هلی‌کوپتر رفت... آن ضربت باعث شد من بی‌هوش شوم. 📝 قاسم‌پور، داوود، خاطرات محسن رفیق دوست، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳ش. تلخیص خاطره از صص: ۱۴۴- ۱۴۷. ................. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍️ امام کجاست؟! ✅ از هیجان انگیزترین اتفاقات روز ۱۲ بهمن گم شدن حضرت امام(ره) است. 🎙آقای هاشمی رفسنجانی در این مورد نقل می‌کند: 🔻 «مهمترين لحظه‏‌اى كه در اين روز ما را در اوج شادمانى، بسيار رنج داد، ساعاتى بود كه مطلع شديم كه دوستان ما پس از پايان مراسم بهشت زهرا، امام را گُم كرده‏‌اند و اطلاعى از ايشان ندارند اين دوستان اطلاع دادند كه امام بعد از سخنرانى مهم‏شان در بهشت زهرا و اعلان تصميم به تعيين دولت، از هنگام ترك آنجا، ديگر ديده نشده‏‌اند. اين زمانى بود كه ما عميقاً نگران و دلواپس امام شديم. حدس مى‏‌زديم كه رژيم اقدامى كرده است، اين جزو پيش‏بينى‏‌هاى ما بود كه رژيم بر اساس طرحى از پيش تهيه شده در نقطه‏‌اى امام را بربايد و به نقطه‏‌اى نامشخص برده و زندانى كند. خيلى مواظب بوديم كه اين اتفاق نيفتد. خبر مهم اين بود كه هلى‏‌كوپترى از محل سخنرانى ايشان پرواز كرده و بعد از آن، مردم ايشان را نديده‏‌اند. 🔻هيچكس هم به ما نمى‏‌گفت چه اتفاقى افتاده است. قطع برنامه پخش مستقيم ورود حضرت امام از تلويزيون، براين نگرانى‏‌ها افزود و شك و ترديد ما و نگرانى‏‌هايمان را افزايش داد.... بعداً از طريق آقاى ناطق نورى، مطلع شديم كه امام، پس از پايان مراسم سخنرانيشان در بهشت‏‌زهرا، خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب مى‏‌شوند. به همين دليل ايشان را با هلیكوپتر به بيمارستان هزار تخت‌خوابى تهران، مى‏‌برند. 🔻در آنجا به محض آنكه هلیكوپتر در حياط بيمارستان فرود مى‏‌آيد و پزشكان و پرستاران و بيماران‏ از حضور امام مطلع مى‏‌شوند، هنگامه‏‌اى برپا مى‏‌شود، به طورى كه امام پس از نيم ساعت توقف در بيمارستان موفق به ديدار مجروحان انقلاب نمى‏‌شوند. 📝(كارنامه و خاطرات، انقلاب‏ و پيروزى، صص: ۱۶۵- ۱۶۶) 🎙 آقای ناطق نوری که در آن لحظات از نزدیک‌ترین افراد به حضرت امام است در خاطرات خود شرح ماجرا را به شرح زیر می‌آورند: 🔻هلیکوپتر در محوطه‌ی بیمارستان نشست. در اثر صدای تق تق هلیکوپتر، تمام پزشک‌ها و پرستارها بیرون دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. تصور می‌کردند درگیری و کشتاری شده و عده‌ای را آورده‌اند. وقتی پیاده شدم پزشکان می‌پرسیدند: «چه اتفاقی افتاده است؟» 🔻من سریعا درخواست آمبولانس کردم. یکی از پزشکان گفت اینجا بیمارستان است، آمبولانس برای چه می‌خواهی؟ گفتم ما یک بیمار داریم باید جایی او را ببریم. گفت خوب همین جا بیمارستان است. گفتم خیر نمی‌شود بیمار ما اینجا باشد باید او را ببریم. آقایان رفتند یک برانکارد آوردند، من آن را پرت کردم و گفتم ما آمبولانس می‌خواهیم شما برانکارد می‌آورید؟ پزشکی به نام دکتر صدیقی گفت: آقا من یک ماشین پژو دارم، بیاورم؟ گفتم بیاور. ایشان ماشین را آورد نزدیک هلیکوپتر، در هلیکوپتر را که باز کردیم تا این پرستارها و پزشکان امام را دیدند همه فریاد کشیدند و با هجوم آنها بساط ما به هم ریخت. 🔻خانمی دست امام را گرفته بود و می‌کشید و گریه می‌کرد. با زحمت خانم را جدا کردیم. امام و احمدآقا و آقای محمد طالقانی سوار شدند و ماشین حرکت کرد. من خودم را روی سقف پرت کردم و ماشین تند می‌رفت. گفتم آقا این قدر تند نروید. احمد آقا که فکر می‌کرد جا مانده‌ام، گفت تو هستی؟! گفتم پس چه؟ من که رها نمی‌کنم. راننده ماشین را نگه داشت و سوار شدم. پس از مدتی رسیدیم به بن بستی که صبح ماشینم را پارک کرده بودم. 🔻از آقای دکتر عذرخواهی و تشکر کردیم. امام را سوار ماشین پیکانم کردم. دیگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوی من نشست. سه نفری در خیابان‌های تهران راه افتادیم. همه جا خلوت بود. چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند؛ اما امام داخل پیکان در خیابان‌های خلوت تهران بود. 📝(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۵۹) ................. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
Ejraye Goroohi - Booye Gole Soosano Yasaman [128].mp3
5.95M
انسان با این موسیقی‌های اول انقلاب جان می‌گیرد. شاعر و آهنگ ساز: محمد علی ابرآویز بوی گل سوسن و یاسمن آیـد عطر بهاران کنون از وطن آیـد جان ز تن رفتگان سوی تن آمد رهبر محبوب خلق از سفر آمد دیو چو بیرون رود فرشته در آیـد. بگذرد این روزگاره تلخ‌تر از تلخ بار دگر روزگار، چون شکر آیـد. هرچه مجاهد ز بندو حبس در آیـد مهر فساد و ستم دگر به سر آیـد چشم یزید زمان ز حلقه در آیـد رهبر محبوب خلق از سفر آیـد دیو چو بیرون رود فرشته در آیـد. بگذرد این روزگاره تلخ‌تر از تلخ بار دگر روزگار، چون شکر آیـد. @talabe_rahi https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥 یکی از مسئولان دولت قبل با انتشار این ویدیو در کانال تلگرامی‌اش نوشته: «این "مولدسازی" که میگن احتمالا یه چی تو این مایه‌هاس!» ..... خدا خیرش بده می‌خواست مسخره و نقد کنه ولی عملا بخشی از شبهات بنده رو حل کرد. طرف ۵۰ داشت؛ ۵۰ بدهکار بود. ۵۰ هم طلبکار بود. با گردش پول بدهی و طلب تهاتر شد و پنجاهش هم برگشت. وقتی نقدینگی تو دست مردم نباشه کارها قفل میشه نه کسی می‌تونه کالا بخره نه مسکن و ... آقای الف برای آقای ب کار می‌کنه، آقای ب از آقای ج چیزی می‌خره، آقای ج هم از آقای الف. این وسط دارایی یکی کار است، یکی محصول، یکی خانه و ماشین و... نقدینگی گردش اینها را تسهیل می‌کند و بودنش مشکل گردش کار و پول و سرمایه را حل می‌کند. مولد سازی که دولت می‌گوید مربوط به اموال راکد هست که میاد در چرخه استفاده و پولی هم که عوضش داده می‌شود به دولت باز عوض بدهی‌های دولت به مردم بازمی‌گردد. دولت می‌تواند مثل دولت‌های قبل راحت نقدینگی تولید کنه و مشکل خودش رو در پرداخت‌ها با وارد کردن هوا عوض یک چیز واقعی به چرخه سرمایه حل کند ولی الان داره اموال راکد رو میاره تو چرخه و بدون تولید نقدینگی چرخه پول و سرمایه را راه می‌اندازه. اگر هم مفاسدی این وسط رخ دهد قطعا ضرر آن از تولید نقدینگی بی‌حساب از هیچ و دزدی مستقیم از جیب مردم، کمتر است. به کار افتادن سرمایه‌های راکد و افزایش ظرفیت‌های واقعی برای رشد اقتصادی هم نکته مثبت و ویژه‌اش است که در مدل‌های دیگر نیست. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
Reza Rooygari - Allah Allah La Elaha Ellalah - Allah Allah La Elaha Elallah [128] (1).mp3
6.92M
شاعر: افشین سر افراز ملودی: فریدون خشنود خواننده: رضا رویگری الله الله الله! الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله… ایران ایران ایران! رگبار مسلسلها… ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها… ایران ایران ایران مشته شده بر ایوان! شعر : افشین سرفراز ایران ایران ایران مشته شده بر ایوان! ایران ایران ایران، رگبار مسلسل ها مژده شده بر ایوان الله الله الله الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله الله الله الله الله الله الله الله اکبر الله اکبر! الله الله الله الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله ایران ایران ایران خون و مرگ و عصیان… خون و مرگ و عصیان… ایران ایران ایران ایران ایران ایران خون و مرگ و عصیان؛ خون و مرگ و عصیان بنگر که همه فریاد بنگر که همه طوفان؛ بنگر که همه طوفان ایران ایران ایران! ایران ایران ایران! بنگر همه فریاد؛ بنگر همه طوفان بنگر همه فریاد؛ بنگر همه طوفان الله الله الله! الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله از اشک یتیمانت از خون شهیدانت؛ فردا که بهار آید صد لاله به بار آید الله الله الله! الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم ایران ایران ایران ایران ایران ایران نه ظلم و نه زنجیری در اوج خدا هستیم! الله الله الله! الله الله الله لا اله الا الله لا اله الا الله @talabe_rahi ...... با بچه‌ها با سرودهای انقلاب ورزش می‌کنیم. عجب شور و احساسی توی این شعرهای اول انقلاب هست.😊 https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
هر روز تعدادی از آیات و روایات کاربردی و غفلت شده مهمی که با آن سروکار دارم یا در فیش‌هایم است را در کانال زیر می‌گذارم. پیشنهاد می‌کنم با این روایات مأنوس باشید و آنها را به کسانی که به آنها نیاز دارند معرفی کنید.👇 https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
در طرح‌های جدید ثبت نام خودرو چه در بورس و چه قرعه‌کشی، فقط کسانی می‌توانند ثبت نام کنند که هزینه اولیه اعلام شده توسط شرکت خودرو ساز را داشته باشند و تا زمان قرعه‌کشی حساب معرفی شده قفل می‌شود و اگر برنده نشدند آن حساب باز می‌شود. این بار کف مبلغی که در ثبت نام معمولی باید داشته باشید ۹۰ میلیون است. عملا کسانی فقط می‌توانند در این ماراتون شرکت کنند که ۹۰ میلیون پول نقد داشته باشند و چند درصد مردم این چنین نقدینگی دارند؟ قبلا چهار نفر مستضعف اگر برنده می‌شدند طلایی می‌فروختند، قرضی می‌گرفتند و... پول را جور می‌کردند و با فروش ماشین چیزی به آنها می‌رسید. اما الان این فرصت نابرابر شده است VIP سرمایه‌دارهای جامعه! https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
✍ دستشویی شستن امام... 🔻 امروز در پنجشنبه بازار مشغول خرید بودم که یک طلبه نسبتا جوان و البته با هیبت و راه رفتن خاصی دیدم که با توجه به تجربه‌ام در شناخت این نوع هیبت‌ها و رفتارهایشان از بودن او در آن فضا تعجب کردم! دقت که کردم دیدم یک طلبه جوان و غیر ملبس دنبال او می‌رود و دقت‌دارد جلوتر از او قدم بر ندارد و هر دو دستش پر از خرید است، کمی نگاه کردم و ظاهری که احساس کردم این بود که خریدهای آن عالیجناب را حمل می‌کند، احتیاطا حکم قطعی نمی‌کنم ولی بر اساس تجربه و ظن قوی برای آن طلبه جوان ناراحت شدم که چرا در تور این تیپ فرعون‌های روحانی! افتاده است و متوجه نیست. چندین مورد با همین تیپ و رفتار را در گذشته دیده‌ام که عجیب علاقه دارند چند نوچه برای خود داشته باشند و پشت سرشان راه بیاییند و نوکریشان را بکنند و اینها آقایی و نصیحت! 🔻 در آیه ۷۹ سوره مبارکه آل عمران آمده است: 👈«ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّه‏...» این ویژگی همه پیامبران الهی بوده است که دعوت به اطاعت از خود نمی‌کردند و بندگان را به بردگی نمی‌گرفتند بلکه هرچه می‌گفتند دعوت به بندگی خداوند بوده است. 🔻 از ویژگی‌های بارز امام خمینی و دیگر اولیاء خدا این است که اگرچه جاهایی که لازم بوده است، اقتدار و هیبت نشان می‌دادند اما اصل وجودشان ساده و بی‌تکبر و متواضع بوده است. 🔻 خانم دباغ که در نوفل لوشاتو در منزل امام کمک کار بوده‌اند چندین خاطره دارد که امام اگر به آشپزخانه می‌آمد و ظرفی مانده بود و ما نبودیم ظرف‌ها را می‌شستند و می‌رفتند و یا می‌گویند بارها خودشان به آشپزخانه می‌آمدند و چایی می‌ریختند و برای بقیه هم می‌بردند. 🔻 حجت‌الاسلام و المسلمین برهانی نقل می‌کنند: «یک روز آقای قرائتی به من می‌گفت در نوفل لوشاتو، خدمت امام بودیم اول‏‎ ‎‏صبح که برای تجدید وضو بلند شدیم آنجا دو سه تا دستشویی بود. به یکی از آنها که‏‎ ‎‏وارد شدم دیدم خیلی کثیف است، رغبت نکردم و صبر کردم که به دستشویی دومی بروم‏،‎ ‎‏در این فاصله متوجه شدم آقایی که عرقچین به سر داشت از کنارم رد شد و به همان‏‎ ‎‏دستشویی وارد شد که من نرفته بودم. بعد متوجه شدم خود امام بود که در توالت را باز‏‎ ‎‏کرده و آستین قبا و دامن آن را بالا زده بود و آنجا را با شیلنگ تمیز می‌کرد و می‌شست.» 📖 منبع: رجائی، غلام‌علی، ‏‏‏‏برداشت‌هایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۳، ص ۲۴۷. https://eitaa.com/joinchat/2649292800C180b1e3e87
در مذهب ما کلام حق نادعلی است طاعت که قبول حق بود یاد علی است. از جمله آفرینش کون و مکان مقصود خدا علی و اولاد علی است. رباعی _ حافظ ........ 🌷🌷🌷پیشاپیش میلاد بابرکت امیر مؤمنان مبارک🌷🌷🌷 @sharhe_hal
در آیه ۸ سوره مبارکه انسان: از داستان روزه گرفتن امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و حسنین (سلام الله علیهم اجمعین) و دادن افطارشان در سه روز پی‌ در پی به مسکین و یتیم و فقیر سخن به میان آمده است. در آیه ۹: اخلاص این خانواده و لله بودن کارشان و انتظار جبران نداشتن از سوی بندگان خدا مورد تحسین الهی قرار گرفته است. اما اوج این داستان و معرفت و مقام این خانواده در آیه دهم است که در ذکر فضائل این خانواده مبارک، چندان به آن توجه نمی‌شود. ما اگر محبت و لطفی به کسی کنیم خیلی سخت است که انتظار جبران از او نداشته باشیم اما به هر حال اگر روی اخلاصمان کار کنیم، کار را برای خدا انجام می‌دهیم و انتظار جبران آن لطف و محبت را «أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ» از خداوند داریم. اما این خانواده بعد از سه روز گرسنگی و دادن افطار خود به بندگان خدا، نه تنها احساس طلبکاری ندارند و با احساس طلبکاری و انتظار جبران، نمی‌گویند مثلا: ما امید داریم خداوند بیش از آن به ما دهد و برای ما جبران کند، بلکه تازه می‌گویند: ما از خداوند در آن روزی که آن روز سخت و هولناک است، خوف داریم. 📌خود را بدهکار و شرمنده در درگاه الهی می‌دانند، نه طلبکار. https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هم‌خوانی سرود در «جشن فرشته‌ها» با حضور رهبر انقلاب 🔹رهبر انقلاب: سرودتان خیلی عالی بود؛ شما گفتید اینجا ایران است. ایران عزیز زن‌های بزرگی در گذشته داشته و امروز زن‌های برجسته‌ی ما از گذشته بسیار بیشتر است. زن‌های برجسته مایه‌ی افتخارند؛ شما هم سعی کنید جزو این زنان بشوید. 🔹چه جوری؟ درس بخوانید، درس‌هایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا ان‌شاءاللّه جزو زنهای بزرگ بشوید در آینده.
🌷😘😘😘😊😊😊🌷🌷
این بازی از بهترین بازی‌هایی بود که تو بچگی با داداشم انجام می‌دادم. بهش می‌گیم توپ خونه نقطه‌ای. بازی استراتژیک ما دهه ‌‌👍تی‌هاست.😁 هم بازی فکری، هم هیجان بالایی دارد و هم ساده و با امکانات در دسترس هست. یک زمین مال شماست و چندتا سرباز، ماشین، تانک، خونه و هرچی بخواهید شاید درخت، مزرعه و... توش می‌چینید. یک پایگاه نظامی مال شماست و پایگاه روبرو هم مال رقیبتون هست. ابتدای بازی بر اساس قرینه با خط وسط و نیروی دشمن، یک نقطه در زمین خودتان را به عنوان نقطه شلیک مشخص می‌کنید و یک سوراخ با نوک مداد یا خودکار وسط اون می‌زنید، بعد کاغذ رو روی خط وسط تا می‌کنید و اون نقطه رو از قسمت سوراخ شده پشت روی زمین حریف منعکس می‌کنید. کم کم که شلیک‌های نقطه‌ای شما و رقیبتان زیادتر شد، می‌تونید بر اساس شلیک‌های قبل خودتون و رقیبتون دقیق‌تر شلیک کنید. تو این بازی محاسبه فاصله‌ها و قرینه‌یابی رو بچه خیلی خوب یاد میگیره و هرچه هم بازی پیش میره شلیک‌ها دقیق‌تر و هیجان بازی بیشتر میشه. توی بازی هرچه هدف‌ها کوچک‌تر باشن امتیاز بالاتری دارند مثلا سرباز دو برابر تانک امتیاز داره و ماشین یک و نیم‌برابر. درخت و منبع آب مثل سرباز. بهتره برای شلیک‌ها محدودیت قائل بشین که مجبور بشن با انتخاب و ریسک و فکر هدف‌گیری کنند مثلا هر نفر ۲۰ شلیک می‌تونه داشته باشه و آخر بازی امتیاز گیری میشه. اگر هم بچتون مثل بچه من صلح طلبه و میگه بابا جنگ خوب نیست 😁 میشه مدل‌های دیگری هم بازی رو انجام داد، مثلا بازی بشه آتش نشان نقطه‌ای و آتش‌های با ابعاد مختلف در زمین مقابل باشه و شما با شلیک آبی آتش‌ها رو خاموش کنید. @sharhe_hal
شرح حال
این بازی از بهترین بازی‌هایی بود که تو بچگی با داداشم انجام می‌دادم. بهش می‌گیم توپ خونه نقطه‌ای. با
البته پسر من ۴ سالشه الکی شلیک می‌کرد و الکی هم هی نیروهای من می‌خورد، تا خودم رو جمع و جور کردم و نیروهاش رو یکی یکی زدم، کمی که گذشت، رفتم یه کار کوچولو انجام بدهم و بیام، دیدم زمین بازی رو عوض کرد و گفت من آبی هستم. یاد م.ک در انتخابات ۸۸ افتادم.😂 گفتم باشه و باز دوباره با اولین شلیک سربازش رو زدم، دیگه این بار هیچ راهی نداشت زد زیر همه چیز و زمین بازی رو مچاله کرد و گفت اصلا این بازی خوبی نیست.😁 این بار یاد م‌.م در انتخابات ۸۸ افتادم.😜 البته اینم بگم راستش برای بچه چهارساله این بازی سنگینه (مثل م.ا در انتخابات ۸۸😉) و بهتره حداقل ۸ الی ۹ سال داشته باشن. @sharhe_hal
ماجرای خانه خریدنم (قسمت اول: کلون در خانه امام)... بیشتر مردم وقتی اسم خانه خریدن می‌آید، داستان جذابی برای آن دارند و معتقدند معجزه شده است که ما خانه‌مان را خریدیم، شاید هم علتش این باشد که بیشتر مردم در قضیه خانه خریدن به اضطرار می‌افتند و هر وقت به اضطرار افتادی دعایت مستجاب است. طلبه‌ها تقریبا همه‌یشان جزو آنهایی هستند که در ماجرای خانه‌دار شدن یک معجزه در حد اعجازهای پیامبران بنی‌اسرائیل دیده‌اند من هم یکی از آنهایم. کم کم داشت ۱۰ سال می‌شد که در یک خانه ۶۸ متری بودیم، خانه را پدرم خریده بود و الحمد لله خوب هم بود ولی وقتی میهمان می‌آمد و خصوصا بعد از آنکه سه نفر شدیم کمی جا تنگ شد، به خانمم قول داده بودم بچه که آمد خانه‌ را عوض می‌کنیم ولی مردها از این قول‌های روی هوا به خانم‌هایشان زیاد می‌دهند. من با درآمد طلبگی فقط می‌توانستم شرایط موجود را خوب حفظ کنم.😁 پول خاصی نداشتم ولی رفتم چندتا بنگاه سوال کردم دیدم خیلی که هنر کنم اگر هم خانه را بفروشم و به مناطق ارزان‌تر بروم، باز خانه‌ای ده متر بزرگ‌تر بتوانم بخرم و ارزشش را ندارد. کتاب‌هایم را جز در حد ضرورت جمع کردم و به منزل یکی از دوستان بردم، اتاق کار و درسم را کاغذ دیواری زدم برای بچه جدید و شد اتاق بچه و قضیه حل شد اما خودم بی‌جا شده بودم. بچه دوم که به دنیا آمد باز جا تنگ‌تر شد و قول‌ها هم بیشتر و مشکلات دیگری هم پیش آمده بود که حتما باید کاری می‌کردم. هرچه دنبال خانه گشتم دیدیم توان خرید خانه نداریم، تصمیم گرفتیم خانه‌ای اجاره کنیم. خانه پدر و پدر خانمم هر دو حیاط دار و بزرگ بود و ما با آن تجربه سابق در این خانه کوچک خیلی سختمان بود، می‌خواستیم حداقل ۹۵متر و با نورگیر خوب باشد در غیر این صورت زحمت اجاره نشینی و اسباب‌کشی را برای آن به جان نمی‌خریدیم اما چنین خانه‌ای اجاره‌اش بسیار بالا بود. مانده بودم چه‌کنم؟ یکی از رفقای طلبه‌ام که مثل کوه اراده و توکل دارد و خانه‌ای بزرگ و حیاط دار می‌نشیند ماجرای اجاره خانه‌اش را برایم گفت و امیدوار شدم. گفت: من پول خاصی نداشتم همه‌اش هم نزدیک حرم و دنبال خانه خوب بودم، هر بنگاهی که می‌رفتم می‌گفت آقاجان توی پردیسان هم با این پول معلوم نیست خانه گیرت بیاید. اما کم نمی‌آوردم، همینطور که داشتم می‌گشتم چشمم به خانه امام خمینی افتاد و رفتم در خانه امام و کلون در خانه را زدم و گفتم امام من می‌خواهم همسایه‌ات شوم خودت یک فکری برایم بکن. نذری هم برای همسر امام کردم چون می‌دانستم امام خوشحال می‌شود. بعد دوباره راه افتادم. بنگاه اولی که بعد از توسل به امام رفتم باز بنگاه‌دار همان جواب سابق را داد. ناامید نشدم و راه افتادم به سمت بنگاه بعدی که بنگاهی صدایم کرد و آمد بیرون و گفت: صبر کن، یک آقایی هست برو باهاش صحبت کن، خدا را چه دیدی؟ شاید باهات راه آمد. خلاصه آن آقا که پیرمردی روحانی و پدر شهید است و با خانمشان تنها در یک خانه بسیار نزدیک به حرم زندگی می‌کنند با این رفیق ما راه می‌آید و الان چندین سال است این رفیقمان در همان خانه حیاط‌‌دار و بزرگ و نورگیر زندگی می‌کنند و برای آن دو بنده خدا شده است مثل پسر. ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
ماجرای خانه خریدنم (قسمت دوم: چاله کندنش با شما)... رفیقم که ماجرای خانه اجاره کردنش را گفت، من هم در خانه امام رفتم و همان‌کار را کردم و منتظر شدم تا خبری شود؟ فردا صبحش به حرم رفته بودم برای توسل به حضرت معصومه، زیارت با صفایی کردم و مشکلم را با حضرت در میان گذاشتم. از ضریح که جدا شدم، چند دقیقه نشد که همان رفیقم که ماجرای خانه‌دار شدنش را گفته بودم را دیدم و به او گفتم آمده‌ام توسل کنم برای اینکه خانه خوبی گیرمان بیاید، کلون در خانه امام را هم زده‌ام. رفیقم گفت اتفاقا یک بنده خدایی خانه خیلی خوبی به من سپرده و گفته اجاره آن هم ماهی یک میلیون بیشتر نیست! با توصیفاتی که کرد خانه همانی بود که ما می‌خواستیم و رفتیم و دیدیم و پسندیدیم، خیلی بزرگ، نورگیر، باغچه کوچکی هم جلو آن بود و در یک محله عالی. اجاره واقعی خانه چند بود؟ ۵ میلیون و ما به تصور یک میلیون رفته بودیم. صاحب خانه وضع مالیش خوب بود و هدف اصلیش همسایه خوب بود و قبول کرد ماهی ۳ و نیم خانه را به ما بدهد. تمام شهریه من ۳ تومن بود و درآمد خاص دیگری هم نداشتم، استخاره کردم خوب آمد و قبول کردم. قرارداد را نوشتیم و صاحب خانه امضاء کرد، قبل از امضاء با خودم گفتم به خانمم بگویم ۱ میلیون شد ۳.۵ ولی چون قول داده‌ام اجاره می‌کنم خدا کمک می‌کند. معتقد بودم این خانه سفارش حضرت معصومه است خودش هم پولش را جور می‌کند، آنقدر هم کمک خدا را در موارد مختلف دیده بودم که از این مدل ریسک کردن خوشم می‌آمد. اما خانمم قبول نکرد و قضیه کنسل شد. دوباره روز از نو روزی از نو اما حالا دیگر امیدی به خانه اجاره کردن هم نداشم. رفتم پیش یکی از اساتیدم که تا حالا از هیچ مشورتی با او پشیمان نشده‌ام، ماجرا را گفتم، گفت: چرا می‌خواهی خانه اجاره کنی؟ برو خانه بخر! گفتم حاجی جان من پول ندارم! گفت: تو چاله کندی که خدا پر کند؟ کو چاله؟ چاله بکن تا خدا پر کند! گفتم: باشد می‌روم چاله می‌کنم پر کردنش با خدا. چاله بزرگ هم می‌کنم. گفت: هرچه توکل داشتی چاله بکن، نترس. ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
ماجرای خانه خریدنم (قسمت سوم: ارْحَمْ‏ تُرْحَم‏ )... افتادم دنبال چاله کندن! به همان استادم گفتم افتاده‌ام دنبال خانه خریدن، گفتند: برو ان شاء الله خانه‌ات را به قیمت خوب می‌فروشی و یک خانه دل نشین هم با قیمت خوب می‌خری همت کن درست می‌شود. افتادم دنبال خانه، اگر محله‌ای پیدا می‌کردیم که تازه ساخت است و هنوز قیمت‌هایش بالا نرفته و وام خرید مسکن هم (۴۰۰ میلیون) می‌توانستیم بگیریم و فکر قسطش را نمی‌کردیم و ماشین و هرچه پس‌انداز داشتیم می‌فروختیم، می‌شد حرکتی بزنیم. همه را حساب کردیم و رفتیم دنبال خانه‌ای با ۲۰۰ تومن بیشتر از قدرت خریدم. فرمول خرید خانه اینطور است باید از توانت بیشتر چاله بکنی. آن استادم خودش یک خانه خوب حیاط‌دار و دو طبقه در جای خوب دارد، می‌گفت من ۱۰۰ میلیون بیشتر نداشتم و این خانه را به قیمت ۵۰۰ میلیون خریدم و صاحب خانه قبول کرد خورد خورد پولش را بگیرد و من هم دادم. من توکل استادم را نداشتم ولی به هر حال ۲۰۰ میلیون بالاتر از آنچه قدرتم بود با پول مورد نیاز برای تجهیزات خانه و دادن قسط‌های سنگین خانه را توکل کردم و شروع به گشتن کردم. هرچه می‌گشتیم خانه خوب با پولی که داشتیم پیدا نمی‌شد، خانه‌هایی هم پیدا شد ولی باید پولت نقد باشد، تصمیم گرفتیم خانه‌مان را بفروشیم بعد دنبال خانه بگردیم، قیمت را پایین نزدم، خانمم می‌گفت این قیمت نمی‌خرند خانه هم دارد گران می‌شود ولی توکل کردم. الحمد لله چند مشتری هم آمد و معلوم شد خوب شد قیمت را از ترس مشتری نداشتن پایین نزدم. یک مشتری بود که خانه را پسندیده بود و می‌خواست ولی پولش نقد نبود! یک زن و شوهر با یک بچه بودند و خانمش گفت شما به ما رحم کن و راه بیا خدا هم با شما راه می‌آید. گفتم چه‌کنم خدا؟! من می‌خواهم خانه را بفروشم تا پول خرید خانه‌ام نقد باشد! ولی خدایا تو می‌گویی «ارْحَمْ‏ تُرْحَم‏» رحم کن تا رحم شوی من هم با این‌ها راه می‌آیم تو برایم درست کن. خانه را فروختیم حالا دیگر به اضطرار افتاده بودیم. اولین خانه‌ای که بعد از فروش خانه دیدیم و پسندیدیم جور نشد چرا؟ چون نتوانستم قول دهم که بخشی از پول را یک هفته زودتر می‌دهم و وسط قول‌نامه معامله بهم خورد. گفتم خدا من مشتری نقد هم داشتم ولی رحم کردم که تو رحم کنی حتما خانه بهتری برایم آماده کرده‌ای. بعدا هم سر همان زمان بندی که توکل نکردم و قول ندادم پول جور شد ولی تجربه‌ای شد که توکلم را بیشتر کنم. تعطیلات عید شد و به شهرمان رفتیم، وقتی یک هفته بعد برگشتیم، دیدیم خانه‌ها همه متری یک تا یک و نیم گران‌تر شده است و هرچه می‌گشتیم باز خبری از خانه نبود! اضطرارمان بیشتر شد. خانه مناسب پیدا نمی‌کردیم، خانه‌یمان را هم فروخته بودیم، پدرم هم چون شرایط کمک به من را نداشت چندان موافق خرید خانه نبود. مانده بودم چه‌کنم؟ ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
ماجرای خانه خریدنم (قسمت چهارم: بنگاه شهدا)... خانمم تازه بعد از عید سر کار رفت و نگهداری بچه‌ها سخت شده بود و خانه را هم فروخته بودیم درس‌ها و کارهای خودم هم بود و مدت زیادی فشار زیادی چشیده بودیم، از جهات دیگری هم فشار رویمان بود اما دلگرم بودم، آن استادم می‌گفت ما صاحب داریم، پدر ما، حضرت حجت است و خیلی پول‌دار است نگران نباشید. طلبه اگر اهل درس و زحمت باشد خود حضرت می‌دانند چطور او را بورسیه کنند و فکر خانه و مخارجش هستند. من خودم را طلبه خوب و زحمت کش نمی‌دانستم اما تلاشم را می‌کردم و می‌دانستم حضرت همین‌قدر که تلاش کنی هوایت را دارند. هرچه گشتیم خانه درست پیدا نشد. به ذهنم رسید دوباره پیگیر همان خانه‌‌ی اولی که معامله‌اش کنسل شده بود بشوم، بالاخره از بنگاه‌های دیگر پیگیر شدم و یک واحد دیگر در همان ساختمان طبقه بالای واحدی که می‌خواستیم با همان نقشه پیدا شد فقط قیمتش متری یک میلیون افزایش یافته بود و این هم هزینه توکل نکردنم در معامله قبل بود. قیمت افزایش یافته‌اش دلم را سرد کرده بود ولی مادر خانمم وقتی فهمید، الکی گفت برو مقدار تفاوتش را من برایت جور می‌کنم. تازه فهمیدیم وام هم نمی‌شود رویش گرفت چون پایان کار ندارد! اما عوضش بنده خدایی بود قبلا مشکلی داشت و به او گفتم اگر می‌خواهی من طلاهای خانمم را قرضت می‌دهم بعدها هر وقت داشتی برگردان. حالا همان بنده خدا فهمید من دنبال خانه‌ام، گفت: بیا من طلا دارم به تو قرض می‌دهم، خانه‌ات را بخر. من که سال‌ها بود وام هم نگرفته بودم چندین وام برایم جور شد و خلاصه با فروختن ماشین و قرض طلا پول‌هایم برای خرید خانه لخت جور شد. چون خانه ناتمام بود بخشی از پول هم می‌ماند برای سند. حالا که همه چیز جور شده بود مشکل جدیدی درست شد، آن واحدی که ما می‌خواستیم با آن واحدی که سازنده گفته بود فرق می‌کرد. بچه‌های مالک قبول نمی‌کردند واحدی که ما می‌خواستیم را بفروشند، دیگر کم ‌آورده بودیم. چند روزی گذشت و خانمم گفت اینجور نمی‌شود، دنبال بنگاه و خانه رفتن را ول کن، من را ببر گلزار شهدا. آنجا هم حکایتی دارد فقط اینکه توجهی از شهید دل‌آذر شده بود و خانمم بالای سر قبر او رفته بود. من توی ماشین نشسته بودم که از بنگاه زنگ زدند و گفتند بچه‌ها قبول کرده‌اند بیایید برای معامله. فکر می‌کنم گاهی خدا می‌خواهد مشکلت را حل کند ولی صبر می‌کند تا توسلی کنی و متوجه شوی واسطه روزی چه کسانی هستند. خانه را معامله کردیم و با شرایط بازار که دائم در حال گران شدن بود هیچ چانه‌ای هم نزدم اما خود بچه‌ها تخفیفی دادند و قبول هم کردند پول خانه را خورد خورد پرداخت کنیم. اینطوری آن «ارحم ترحم» هم پوشش داده شد.😊 یک مشکل دیگر هم بود که با مراتب توکلی که در این قضیه طی کرده بودم اصلا جزو مشکل حسابش نمی‌کردم! موعد تحویل دادن خانه سابقم دو ماه قبل از موعد تحویل گرفتن خانه جدید بود! دو ماه بی‌خانگی ولی اصلا دیگر به این گزینه فکر نکردم و الحمد لله هم یکی از دوستان همان ایام خانه‌اش خالی بود و خانه‌اش را به ما داد. بالاخره خانه را خریدم اما حالا برای تجهیز مشکل داشتم و باز همان استادم گفت نگران نباشید خدا نمی‌گذارد چک‌تان برگشت بخورد، پول تجهیزات هم جور می‌شود و شد البته من سفارش می‌دادم و خرید نسیه می‌کردم بعد پولها جور می‌شد.😁 تجهیزات خیلی خوب و کامل هم انجام دادم و جالب اینکه الحمد لله یک ماشین پراید قدیمی هم جور شد و بی‌ماشین هم نماندیم. بدهی‌ها هم یکی یکی با پول‌هایی که فکرش را نمی‌کردم الحمد لله بخش خوبی‌اش تسویه شد و بقیه هم در حال تسویه شدن است. خدا گزینه‌های «رزق من حیث لایحتسب‌»ش زیاد است باید توکل و همت کرد، مشکل اصلی اینجاست. https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1
شرح حال
ماجرای خانه خریدنم (قسمت چهارم: بنگاه شهدا)... خانمم تازه بعد از عید سر کار رفت و نگهداری بچه‌ها سخ
این بحث را از این جهت نوشتم که در کانال آیات و روایات کاربردی به روایات بحث نترسیدن و خرج کردن رسیده بودم و خواستم این یاداشت مکمل آن باشد. برخی مطالبش را می‌توانید از لینک‌های زیر ببینید.👇 https://eitaa.com/ayat_va_revayat/86 https://eitaa.com/ayat_va_revayat/85
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن و بچه در سرما وضعیت سختی دارند. مردم مسلمان ترکیه و سوریه در شرایط بدی هستند، هر کاری از دستمان بیایید دریغ نکنیم حتی دعا برای آسایش آنها. https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1