eitaa logo
شهید علی پیرونظر
459 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
424 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین وصیت نامه شهید علی پیرونظر به همسرشان موقع خداحافظی @sharikerah
پنج روز با اصرار مرخصی گرفت تا هم به قولی که به من داده بود وفا کند هم پاره تنش را برای اولین و آخرین بار ببیند . توی مسیر خانه پدرم تا خانه خودمان ریحانه داخل قنداق فرنگی بود و بغل علی آقا . هر چند قدم که بر می داشت دخترکش را می بوسید به سر کوچه خودمان رسید یکی از همسایه ها وقتی علی آقا را دید . گفت آخه علی آقا نوزاد بیست روزه را که اینقدر نمی بوسند . علی آقا گفت مینا خانم آخه آدم طاقت نمیاره . شاید علی آقا . دقیقه های آخر کنار ما بودن را هدر نمی داد و تمام فرصت ها را استفاده می کرد برای این روزهای تنهایی ما پاره تن علی آقا . عزیزترینم . روز خودت و دختر قشنگت هزاران بار مبارک @sharikerah
علاقه علی آقا به چادر دوروبرش کمتر آدم چادری بود . برای اولین بار به دیدن یکی از اقوام مادری اش به کرج رفته بودیم . خانواده ای که اصلا حجاب نداشتند . موقع برگشتن برخواستم کیفم را گردنم انداختم و به طرف چوب لباسی رفتم که چادرم را بر دارم و چادر تو خونه را تا کنم کناری بگذارم دختر خاله علی آقا گفت چقدر مانتویی بودن بهتون میاد همین طوری بیایید . نگاهی به علی آقا کردم . ایشان چادر را از روی چوب لباسی بر داشت خودش سرم کرد و گفت بیا بریم خانم . من اگر خانم مانتویی می خواستم دور وبرم فراوان بود. یکی از دلایل علاقه علی آقا به من چادرم بود . من حتی در سر کلاس و محل کارم چادر را بر نمی داشتم . او یه چادری بودن همسرش افتخار می کرد . حتی تمام عکس های عقدم را با چادر انداختم و این باعث تعجب همه اقوام ایشان شد . @sharikerah
نمی دونم شب تولد کدوم امام بود . با علی آقا رفتیم قم . مسافر خانه گیرمان نیامد . عصر شده بود . علی آقا پیشنهاد داد شب در حرم بمانیم . علاقه خاصی به این حجره داشت . حجره ای روبروی گنبد . یک پارچه گل گلی صورتی برام خریده بود که لباس بارداری بدوزم . آن را زیرمان انداختیم . و نشستیم. حرم بی نهایت شلوغ بود . کنار ما زن و مرد میان سالی بودند . شب از نیمه گذشته بود . علی آقا داشت دعا می خواند و من خوابم برده بود . خانم میان سال برخواست و پتوی ملحفه شده سفیدش را به علی آقا داد و گفت بیندازید روی خانمتون تا سرما نخورد . ما یک جا پیدا کرده ایم و می رویم . صبح می آیم پتو را می گیریم اگر خواستید بروید همین جا بگذارید می آییم بر میداریم . پ . ن . علت علاقه علی آقا به این حجره را هیچ وقت نفهمیدم . هر وقت به قم می روم به یاد روزهای با علی آقا بودن چند دقیقه ای می ایستم به این حجره نگاه می کنم . یادت بخیر یار فراموش کار من https://eitaa.com/sharikerah 👆👆
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالت راحت باشد زود بر می گردم ..... یادت هست این حرف را چند بار پشت تلفن تکرار کردی و من به این دو جمله چقدر دل بستم ؟ قرارمون هر چه بود نیامدن نبود ...‌‌‌‌.....‌ @sharikerah
خوابی که خبر از شهادت می دهد یکماه قبل از شهادت نقل از خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر در خواب دیدم در یک ساختمان دوطبقه هستیم جمعی حدود ۱۰ یا ۱۵ نفر . در بالای مجلس امام خمینی ره نشسته . میوه هم در وسط مجلس بود . شخصی هم آمد که شیشه ای در دست داشت نمی دانم که گلاب بود یا عطر . رنگش کمی زرد بود و بوی خیلی خوشی داشت کمی به دست من ریخت و گفت این را در مجلس بچرخان و بلند شدم شروع کردم به پخش کردن . به هر کس که می رسیدم کمی از آن در کف دستش می ریختم . تا اینکه به حضرت امام رسیدم . کمی در کف دستش ریختم و او به دست و صورتش مالید من اول دست و بعد صورت امام را بوسیدم و رفتم در جای خودم نشستم و مشغول خوردن نارنجی شدم کمی از ماده ته شیشه مانده بود خواستم توی شیشه عطر م بریزم جا نشد داخل پوست نارنج ریختم . در آخر رفتم از امام خداحافظی کردم و گفتم کاری ندارید گفت خیر . بروید به سلامت .‌‌‌.‌‌‌‌ @sharikerah
مروری بر زندگی شهید علی پیرونظر در سوم بهمن ماه سال ۱۳۴۳ که مصادف با شب قدر و روز شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود . در روز جمعه هنگام اذان بدنیا آمد . بهمن ماه بود و دانه های برف آرام بر زمین می نشست اما علی با دنیا آمدنش گرمی خاصی به خانه بخشید . اولین فرزند خانواده بود . و نام علی قداست خاصی به او بخشید . هفت سال داشت که پدر ومادرش متارکه کردند . پدرش هرگز دیگر پای در خانه آن ها نگذاشت چون شرط همسر دومش بود . و تنها ماهانه برای آن ها حقوق ناچیزی می فرستاد . مادر علی سه فرزندش را به سختی بدون حضور پدر بزرگ کرد و علی از همان کودکی یاد گرفت که روی پای خودش بایستد و مراقب دوبرادر کوچکتر از خودش باشد . دوران ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت ‌ با شروع انقلاب و حضور در بهشت زهرا برای دیدار امام و شنیدن سخنرانی ایشان مسیر زندگیش رنگ و بوی انقلابی گرفت او هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که شروع به نماز خواندن کرد . در جلسات مذهبی و هیات ها شرکت می کرد و مسیر زندگیش از همان زمان از خانواده و اقوام جدا شد . با شروع جنگ تحمیلی . هر شهیدی را که از منطقه می آوردند او به معراج می رفت و با شهید وداع می کرد . در سال ۶۰ برای نشان دادن عکس دوست شهیدش با یک تاکسی تصادف می کند و پایش می شکند و ماه ها تحت درمان بود . علی علاوه بر درس خواندن . کار می کرد و مخارج تحصیل برادرانش را فراهم می کرد . او خیلی زود یاد گرفت که باید مرد باشد . ادامه .......
در سال ۶۲ درس و دبیرستان را رها می کند وعازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می گردد . در این اعزام با علی شایان که نوجوان ۱۶ ساله ای بود آشنا می شود که در آینده برای هم دوستان خوبی می شوند . هر دو در این عملیات مجروح می شوند و به پشت جبهه انتقال می یابد . علی بر اثر موج گرفتگی و علی شایان از ناحیه دست . علی بعد از بهبودی به دیدار دوستش می رود و با خانواده مذهبی آن ها آشنا می شود . ادامه .....
خصوصیات اخلاقی شهید علی پیرونظر محبوب همه بود . روابط عمومی خیلی خوبی داشت . رفتارش بر اساس ادب و متانت بود . دوستانش او را خدای ادب می نامند و همرزمانش می گویند او در شوخی کردن هم ادب را رعایت می کرد . هرگز صدایش را بلند نمی کرد و کسی از او سخن رنجیده ای نشنیده او در طی ۲۳ سال عمر کوتاهش . بسیار زیبا زندگی کرد . علی به مسائل دینی و مذهبی اهمیت خاصی می داد نماز اول وقتش به هیچ وقت ترک نمی شد . اهل ریا نبود . هرگز شعار نمی داد مذهبی بودن را در منش . رفتار و اخلاق او باید دید . او خوشرو . خوش اخلاق و در زندگ نظم خاصی داشت . مرتب و پاکیزه لباس می پوشید . در زندگی سختی های زیادی کشید اما کم تر کسی از سختی های او خبر داشت ‌ هرگز از زندگی گله و شکایتی نداشت . هوای برادرانش را داشت و برای تربیت آن ها تلاش می‌کرد. به مادرش احترام می گذاشت ودر کارهای خانه به او کمک می کرد . علی بی نهایت مهربان و دلسوز بود . و دست گیر اقوام و خانواده . همه به او عشق می ورزیدن و از بودن در کنارش لذت می بردند . ادامه .....