فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز صبح مهمان علی آقا بودیم .
گاهی چقدر زود دلم برایت تنگ می شود .
مثل آن روزها که غروب میشد می آمدم توی حیاط می نشستم . چشم می دوختم به زیر درب . کفش هایت را که می دیدم می دویدم در را باز می کردم .
لبخند می زدی و می گفتی از کی توی حیاط منتظری ؟ و من هیچ وقت به تو راستش را نمی گفتم ......
صدای یا الله که می گفتی توی حیاط عطر خاصی داشت و من این لحظه را با دنیا عوض نمی کردم .
می شود گاهی برگردی . می شود گاهی تو دلت برای من تنگ شود . می شود گاهی تو منتظرم باشی .
چقدر طولانی شد . رفته بودی زود برگردی ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار هم ازراه میرسه
توای زیباترین بهار کی میرسی ؟؟.
تومثل بـــهاری فرا مـــــــــیرسی
به داد دل تــــــنگ ما مـــــیرسی
۲۳ روز از زندگی مشترکمان می گذشت . سال نو بود . روز شنبه ساعت ۷/۲۲ دقیقه .سال ۱۳۶۶
سفره هفت سین را از شب قبل آماده کرده بودم . اولین سفره هفت سین زندگی مشترکمان . توی تنگ بلور . دو تا ماهی قرمز خود نمایی می کردند . تخم مرغ های رنگ رنگی . و دو گلدان شمعدانی با گل های صورتی و سفید . چقدر احساس خوشبختی می کردم . چقدر دلم آرام بود . علی آقا از بعد از اذان بیدار بود .
حال دلم را حاضر نبودم با هیچ چیز عوض کنم . دلم پر بود از عشق و محبت و شادی .
بعد از سال تحویل صبحانه خوردیم و آماده شدیم برای رفتن به گلزار شهدا و از آنجا به خانه پدرم .
اولین روز از سال ۱۳۶۶ برای من روزی پر از امید بود . اما این اولین و آخرین سال نو من در آن خانه بود . بیست و هشتم همان سال علی آقا خلعت زیبای شهادت را پوشید و آسمانی شد و من نو عروس دلشکسته با یک فرزند ۴۰ روزه راهی خانه پدر شدم و بهار دیگر سراغ خانه ما را نگرفت و من در زمستان ۶۶ برای همیشه ماندم با خاطراتی کوتاه .......از آن سال بعد دیگر سفره هفت سین آماده نکردم و موقع سال تحویل کنار علی آقا در گلزار شهدا بودم ........
علی آقای عزیزم قول ماندن داده بودی اما رفتی ...........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای رفیقان
چه نشستید به پریشانی من
گوشتان باد
غم تنهایی و ویرانی من
https://eitaa.com/sharikerah
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🌤حکایت عاشقی هنوز ادامه دارد؛ هر مزار، هر شهید یک حکایت است از روزهایی که دور نیستند اما غبار فراموشی رویشان نشسته است.
🕊 این وسط آدمهای عاشقی هم هستند که تک و تنها غبار را پس میزنند. غبار که کنار میرود، فکه و سوسنگرد و دهلاویه دوباره جان میگیرند.
💫سلمانیه و شلمچه و هور الهویزه زنده میشوند و زمان میشود به وقت همان سالهای گلوله و آتش و خمپاره ؛ همان سالهای عاشقی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹 ″اگر تعلقات خودمان را زیر پا گذاشتیم میتوانیم، مثل #شهدا خدمت کنیم به این ملت،
◇ اگر ما با تعلق بخواهیم خدمت کنیم، این خدمت به جایی نخواهد رسید.″
♻️ رهبر انقلاب(حفظهالله):
در این ماه، هر کار نیکی بکنید،
هر سخن حقی بگویید،
هر کلمهای را به کسی که محتاج تعلیم است، تعلیم دهید،
هر کلمهای که برای خدا فراگیرید و در راه خدا به کار شما بیاید؛
هر رکعت نماز،
هر آیه قرآن،
هر ساعت گذراندن با دهان روزه
و هر اجتناب از گناهی، باارزش است.
دروغی نگویید و غیبتی نکنید که زمینه برای دروغ و غیبت مقتضی است. شما اجتناب و امتناع کنید.
هر عمل حسنهای که انجام دهید،
احسان،
اطعام
و کمک به کسی،
احوالپرسی از مستحقی،
اقدامی برای مردم محروم،
اقدامی برای جامعه اسلامی،
کاری برای پیشرفت زندگی مردم؛
همه اینها عبادت است. ۷۵/۱۰/۱۹
سالگرد شهادت شهید والامقام مهدی صدری
نام پدر: علی
شغل : بسیجی
تاريخ تولد : 1343/10/1
محل تولد: قم
تاريخ شهادت : 1363/12/28
محل شهادت : شرق دجله عملیات بدر
دلیل شهادت : اصابت گلوله توپ به ماشین حمل شهدا
مزار شهید :بلوک:1 قطعه:2 ردیف:4 شماره مزار:9 نام گلزار:علی ابن جعفر شهر:قم
🌹 شادی روحش صلوات 🌹
#رفیق_علی_آقا
هرگاه در نماز عجله کردی
خواستی زودتر به پایان برسانی
به یاد بیاور
همه ی آنچه که می خواهی بعد از نماز
بروی به آن برسی ؛
و همه ی آنچه که می ترسی
در این مدت از دست بدهی
به دست همان کسی است
که در مقابلش ایستاده ای
برای حرف زدن با خدا بیشتر وقت بزار
#حـاجقاسم
نماز حاج قاسم، قبل از افطار✨
🔹قبل از افطار، نماز میخواندند. میگفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظهها اجر این نماز بیشتر است.
#حاج_قاسم
#رمضان
#ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در من کوچه است
که با تو در آن نگشته ام
سفری است
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است
که باتو به سر نکرده ام
عاشقانه هایی است
که با تو هنوز نگفته ام
#شهید_علی_پیرونظر
تمام حیاط خانه را پر از گل کرده بود . گل های رز به رنگ های مختلف . خانه نیمه کاره بود با حیاط خاکی . اما آنقدر گل ها جلوه نمایی می کردن که دیگر حواست به جای دیگر نبود .
حیاط صبح ها بوی عطر خاصی داشت خصوصا وقتی میان آن همه گل از پشت پنجره علی آقا را نگاه می کردم که کنار حوض،وضو می گرفت . از نگاه کردن به چهره نورانی اش سیر نمی شدم.
امروز حیاط خانه را می،شستم . چشمم به باغچه افتاد . مثل کویر خشک و بی روح . انگار هیچ کس در این خانه زندگی نمی کند .
یاس بلندی که روی پرچین های دیوار نشسته بود و روزگاری بوی عطرش کل کوچه را بر می داشت خشک . خشک شده بود . به هر زحمت بود از خاک بیرون آوردم . نگاهی به دستانم انداختم . که چوب خشک یاس پر از خراش انداخته بود .
یک آن یاد علی آقا افتادم .......
کجایی ؟ رفتی .... همه چیز را با خودت بر دی .
بدون تو زندگی جریان ندارد . حتی نفس های من هم میلی به آمدن ندارند.
چقدر خسته ام از بی تو بودن ........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران در بین الحرمین .💐