eitaa logo
شهید علی پیرونظر
460 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
397 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
˼🥀˹ امام سجاد علیه السلام فرمودند: خوشنودى به قضاى ناخوشايند الهى عالى ترين پايه هاى ايمان و يقين است 📚تحف العقول، ص 318 🗓|سه شنبه:١۴٠٣/۵/۹ 📿|ذکر روز‌:یا ارحم الراحمین
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توی زندگیم داشتن پدر ومادر خوب. با اخلاق برایم بزرگترین نعمت بود ‌. بعد داشتن برادرانی که با اعتقاد و ایمان پدر ومادرم رشد کرده بودند . اما بزرگترین لطف خدا بعد از این ها وجود علی آقا در مسیر زندگیم بود که ثمره آن بهترین و با ارزشمند ترین هدیه خداوند بود . اینکه خداوند بر تو منت می گذارد و فرزند صالح نصیبت می کند که باعث افتخار و آبروی پدر ومادرش باشد . جای هزاران هزار شکر دارد . اگر در این مسیر افرادی بدی کردند و ستم بر ما روا داشتند یقین دارم که خداوند می بیند و جای دیگر برایشان جبران می کند . اما کم نبودن آدم های خوب و صادقی که خداوند در مسیر زندگیمان قرار داد تا ما یقین بدانیم که تنها نیستیم و خداوند و علی آقا حواسشان به ما هست . اما یقین دارم تا شهید نخواهد کسی نمی تواند برای خانواده اش قدمی بردارد . یا کاری برای شهید انجام دهد . شهدا به همه لطف دارند اما آنان که فهم و درک دارند می فهمند که جایگاه شهدا چقدر بالاست . و آنان هرگز کاری را بدون جبران نمی گذارند خدایا به خاطر اینکه حواست به ما هست الحمدالله . خدایا خیر آنان که به ما خوبی کردن هزاران برابر به خودشان برگردان . و آنان که ستم کردند خود تلافی کن
سه شنبه ۶۶/۹/۱۰ امروز نزدیک ساعت ۶ بیدار شدم . خواستم وضو بگیرم دیدم که آب داخل منبع یخ زده است و آب نیست با آب داخل چادر وضو گرفتم و نمازم را خواندم بعد از صبحانه خبر دادند که ۵ نفری برای کار بنایی داخل سالن بروند و بقیه هم رفتیم برای خالی کردن تریلی تدارکات که پتو و لباس و کوله و کلاه و غیره بود تا ساعت ۱۱ طول کشید و بعد آمدیم کمک بچه ها برای کار بنایی تا ساعت ۱۲/۵ بتون حاضر کردیم خیلی خسته شده بودیم آمدیم برای ناهار . بعد از ناهار مشغول نوشتن دفترچه شدم تا ساعت ۴بعد از ظهر کمی خوابیدم بعد از نماز جماعت و شام کمی صحبت کردیم . گرشاسبی گفت قرار است برادر علی آبادی به چادر ما بیاید چون به تک تک چادرها سرکشی می کند .بعد از چندی برادر علی آبادی . شاه محمدی و سید اعلایی و پناهی و چند نفر دیگر آمدند با چند جعبه شیرینی . برادر علی آبادی شروع به صحبت کرد . کلا منظورش این بود که تشکر بیکران از کل بچه ها کند از زحماتی که در سنندج و موقع جابجایی و جایگزین شدن در اینجا و حمل و نقل مکانی که اینجا صورت گرفت و همکاری و بتون ریختن سالن و بعد به همگی شیرینی تعارف کرد .آقای دهقان رفته بود بیرون . و آخر مجلس آمد برادر علی آبادی گفت از امشب باید پست بدهید و نام ۵ نفر راخواند و مدت آن هم یک ساعت است خواست برود علی دهقان یک شیرینی برداشت . یکی هم من برای او بر داشته بودم . در همین هنگام شیرینی من را برداشت و فرار کرد تا خواست از چادر بیرون برود پایش به چراغ روشن چادر خورد و آتش گرفت چراغ را بیرون آوردیم ولی شعله بیشتر شد .بعد با یک پتو آتش را خاموش کردیم بعد رفتیم برای وضو و مسواک . قرار گذاشتیم فردا صبح زود به حمام برویم . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت👆👆
⚫️ اسماعیل هنیه در تهران به شهادت رسید! روابط‌عمومی کل سپاه در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: اسماعیل هنیه رئیس‌دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرارگرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسید.
دلمان برایتان تنگ می‌شود و یقیناً اسرائیل خبیث، باید منتظر جواب دندان‌شکن جبهه مقاومت باشد...
ما را تو با گرفتنِ جان امتحان نکن از جانِ خود عزیزتر داشتیم ، رفت ..
حاج قاسم عزیز سلاحی که تو برافراشتی هرگز بر زمین نخواهد ماند.
چهارشنبه ۶۶/۹/۱۱ ساعت ۳ بود که تورج من را برای نماز بیدار کرد نماز را خواندم و حاضر شدیم برای رفتن به حمام . گفته بودند ساعت ۴ باز می شود من و تورج و گرشاسبی و مجید و سعید و امید راه افتادیم . هوا تاریک بود و خیلی هم سرد . وقتی به حمام رسیدیم دیدیم چند نفری قبل از ما آمده اند و جلو حمام صف کشیده اند . ولی از حمامی خبری نیست . خلاصه ساعت ۵ حمامی آمد و حمام را روشن کرد بعد از مدتی آب گرم شد ودرب کانکس را باز کرد و داخل دوش ها شدیم .دیدیم همه شیرها یخ زده است شروع کردیم به باز کردن شیرها . به این صورت که آب گرم از بیرون می آوردیم و روی شیرها و دوش می ریختیم . بالاخره اولین دوش . که دوش من بود باز شد وارد شدم . لباس هایم را که در آوردم عین سرد خانه بود و بخارهای آب که از روز پیش به سقف چسبیده بود یخ زده بود و به صورت قندیل آویزان بود . آب گرم را باز کردم و زیر آب رفتم ولی پاهایم همچنان بی حس بود . داود از بیرون صدا زد علی من می تونم بیایم داخل ؟ در را باز کردم دیدم نیست آقای عزیزی گفت من بیایم . گفتم بیا وقبل از داخل شدن او من بیرون آمدم . ساعت نزدیک ۶/۵ بود که به چادرها رسیدیم و حسابی خودم را خشک کردم و نماز صبحم را خواندم آقا حمید صبحانه را آماده کرده بود . بچه ها می گفتند حدود ۷ هزار نیرو آمده است از چادر خارج شدیم دیدیم که تمام ضد هوایی ها و پدافندها شروع به کار کردند و برای خیر مقدم به تازه واردها بود . رفتم میدان صبحگاه برادر حاج فضلی فرمانده لشگر می خواست صحبت کند . در آخر صحبت رفتم پشت سرش . وقتی صحبتش تمام شد .محافظانش سریع می خواستند از میدان اورا خارج کنند که مستقیم آمد توی سینه من . یک قد و قامت خیلی رشیدی داشت و چشم چپش را هم در عملیات های گذشته از دست داده بود خلاصه تا خواست سوار ماشین بشود بچه ها ریختند سرش و با هزار مکافات او را سوار ماشین کردند .بعد با حمید آمدیم سراغ بچه های تازه وارد .او تعدادی از دوستانش را پیدا کرد. من هم آمدم چادر بعد از نماز و ناهار رفتم سراغ شستن لباس هایم تورج لباس ها راشست و من آب کشیدم و بعد رفتیم سراغ وضو گرفتن . قبل از نماز به تبلیغات لشگر سپرده بودم سه عدد شال مشکی با آرم لشگر ۱۰ سیدالشهدا برایم بیاورند . خریدم به قیمت ۳۰ تومان . پیش خودم عهد بستم که اگر محمد صاحب پسری شد یکی از آن ها را به او بدهم و یکی را هم برای علیرضا فرزند اسماعیل آقا و دیگری را به فرزند خودم هدیه بدهم . تعدادی مهمان داشتیم چون گردان حدود ۱۰۰ نفر نیرو گرفته بود ودر میدان کنار ساختمان چادر می زدند بعد از شام آیه ای از قران و عکسی را از پوستر جدا کردم به عنوان یادگاری حدود ساعت ۹ خوابیدم @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت👆👆
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به آخرین دیدار شهید هنیه با رهبر انقلاب، در روز قبل از شهادت ☝️ این دیدار، دیدار مشترک حماس و جهاد اسلامی فلسطین با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم ....... پنجشنبه های شهدایی