eitaa logo
شهید علی پیرونظر
457 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
431 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
لبخند تو خلاصه خوبیهاست لختی بخند خنده گل زیباست پیشانیت تنفس یك صبح است صبحی كه انتهای شب یلداست در چشمت از حضور كبوترها  هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست رنگین كمان عشق اهورایی  از پشت شیشه دل تو پیداست فریاد تو تلاطم یك طوفان آرامشت تلاوت یك دریاست با ما بدون فاصله صحبت كن   ای آن كه ارتفاع تو دور ازماست
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه قبل از اینکه از خواب بیدار بشم . علی آقا صبحانه را آماده کرده بود و من خیلی خجالت می کشیدم . یک روز بعد از نماز بیدار ماندم و پارچ استیل را برداشتم و به حیاط رفتم تا آب برای سماور بیاورم . توی دلم خوش حال بودم که برای علی آقا من صبحانه را آماده می کنم . چند روزی بود که یک اردک برادر علی آقا خریده بود . پارچ را که پر آب کردم موقع برگشت اردک دنبالم کرد و من به سختی راه می رفتم کنار پله ها زمین خوردم . صدای پارچ استیل فضا را پر کرد . علی آقا از خواب پرید و سراسیمه به حیاط آمد . مدام می پرسید طوری نشدی ؟ و نگران فرزندش بود . چقدر خودش را سرزنش کرد . و مدام می گفت من صبحانه را خودم درست میکنم که تو مراقب خودت باشی و بیشتر استراحت کنی . چقدر آن روز خجالت کشیدم . از قوی نبودن خودم . از اینکه علی آقا به خاطر من احساس شرمندگی می کرد . عصر آن روز اردک را به کسی بخشید و از من قول گرفت که برای صبحانه درست کردن بیدار نشوم . دلم برای آن روزها پر می زند . دلم می‌خواهد باز نگرانم شوی . باز مراقبم باشی . باز کنارم باشی . من هرگز به نبودنت عادت نمی کنم . تو باید باشی ............. اینجا کنار من .
آنھا که از پل‌ صراط‌‌ می‌گذرند قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته‌اند؛ باید بِگذری‌ تا بُگذری‌ ...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش به حال آن شهید که رفیقی مثل حاج قاسم عزیز داشته . حاج قاسم می دونسته یه روز دوباره چشم در چشم شهدا می شویم . روزی که شرمندگی دیگر به کار ما نمی آید . بعد از شهدا چه کردیم ؟ چند نفر مثل حاج قاسم توی کشورمان داریم که بعد از شهادت رفقای شهیدشان از خانواده آن ها مراقبت کردند و حواسشان به زندگی آن ها بوده .
ادامه .......... دیروز علی دهقان به من گفت که خواب تورا دیده ام . به این صورت بود که چند روز پیش از من پرسید اسم فرزندت را چه می گذاری . گفتم اگر پسر باشد محمد حسین . اگر دختر باشد ریحانه خواهم گذاشت . او گفت خوابم به این صورت بود که در خواب دیدم فرزندت بدنیا آمده و نامش را مهدی گذاشته اید و من گفتم که علی که گفت اگر پسر باشد اسمش را چیز دیگری می گذاریم و خلاصه در همین موقع بود که از خواب پریدم . این بود جریان خواب علی دهقان . ساعت ۱۰ مشغول نوشتن دفترچه ام شدم از گرشاسبی . دهقان و دارابی آدرس گرفتم . طوری شده بود که کسی خوابش نمی برد و مصیب می گفت من نگران خانواده ام هستم و خوابم نمی برد گفتم مثل من شده ای . دلم گرفته و خیلی دلم برای خانه شور می زند دلواپس هستم . نکند کاری با من داشته باشند و من خبری ندارم خلاصه چیزی که در ما وجود نداشت همان خواب و خوابیدن بود . ساعت ۱۱/۵ به خاطر خستگی زیاد به خواب رفتم . پ.ن . در همان شب که شهید دهقان خواب دیده بودند فرزند علی آقا بدنیا آمده . عزیز دل بابا بدنیا آمده بودند و علی آقا هنوز خبر ندارند . پ. ن. علی آقا قول داده بودند موقع بدنیا آمدن در کنار همسر و فرزندشان باشند . اما نشد . پ . ن علی آقا نبودنت خیلی طولانی شد . قرار بود زود برگردی @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴رنجی که امام حسن از دوستان دیدند 🔹رهبر انقلاب: پیغمبر صلی‌الله علیه وآله وسلم با همه‌ی رنجها و امیرمؤمنان سلام الله علیه با همه‌ی غمها و ائمه دیگر با همه‌ی ستمدیدگی‌ها هیچ کدام در وضعیت امام حسن سلام الله علیه قرار نگرفتند و این عظمت ایشان را نشان میدهد. 🔹 زیرا آن دیگران ائمه هداه معصومین اگر از سوی دشمن رنج می‌دیدند، از سوی دوستان آن زخم را التیام می‌یافتند. امام حسن سلام الله علیه اینجور نبود؛ نزدیکترین یارانش به او می‌گفتند یا مذل المومنین!
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم چند روز پیش مسیرم افتاد به خیابان مطهری . از توی آینه ماشین خونه ای با درب قهوه ای را عکس گرفتم . خانه ای که روزگاری هر چند کوتاه . به مدت هشت ماه . زندگی مشترک من و علی آقا . زیر سقفش بود . خانه ای که روزی محل آرامش من و علی آقا بود . خانه ای که علی،آقا تمام حیاط آن را پر از گل های رز کرده بود . عصر ها توی حیاط می نشستیم و آسمان شاهد خوشبختی ما بود . خانه ای پر از آرزوهای سبز . آرزوهایی که بعد از رفتن علی آقا همانجا به خاک سپردم . خانه ای که بعد از چهلم علی آقا عذر من را خواستند و من را با یک فرزند چهل و پنج روزه آواره کردند . خانه ای که روزی پر بود از صدای خنده های من و علی آقا . و امروز برایمان تنها یک خاطره است ...... تمام مسیر با خودم زمزمه کردم . بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم . همه جا چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
رد پای رفتنشان تا ابد بر شانه‌های زمانه باقیست... @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا