میگن برید کربلاتون ُاز امام رضا بگیرید ،
امام رضامون ُاز کی بگیریم ؟ .💔
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#شبتون_حسینی
@sharikerah
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین مان ،
یادنامهی شما خواهد بود
به یاد آنها که آرزویشان
زیارت کربلا بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درست مثل کودکی که هیچ چیز
یاد دستان گرم پدر را از خاطرش نمیبرد...
حسرت دیدارتان و آرزوی شنیدن نوای
بهشتیتان حتی لحظه ای رهایم نمیکند...
ای کاش پایان مییافت
این روزهای تلخ صبوری...
#اللہم_عجــل_لولیڪ_الفرج🌤
#جمعه_های_دلتنگی
سلام بر آنان که
ساکنان خاکریزها بودند و
آوارهی کوی حسین (ع) ....
#سلام_بر_شهدا
#زائران_کربلا
#دفاع_مقدس
ادامه ماجرا
علی آقا متوجه می شود که پنج روز پیش پدر شده است
××××××××××××××××××××××××××××××××
گفت که ساوه آزاد نمی شود و شماره شما گرفته نمی شود .بعد رفتیم حمام سپاه دیدیم که آب قطع است برگشتیم مخابرات هر کاری کردم شماره تلفن سکه ای نگرفت علی آقا و اکبر در مخابرات بودند و من در باجه . دیدم اکبر آمد وگفت علی گرفتم . دویدم دیدم که اشتباه گرفته است دوباره قرار شد بگیرد بعد از چندی ناامید شده بودم دیدم دوباره گرفت و بعد آقای شایان خیلی سریع گوشی را برداشت گفت از کجا تلفن می زنی گفتم میاندوآب . گفت نمی آیی ؟ گفتم نه . گفتم چه خبر ؟ گفت مبارک باشه چون صاحب یک دختر شده ای . خیلی خوش حال شدم . سریع سراغ شاهده را گرفتم گفت نگران نباش صحیح و سالم است و بچه فقط مقداری زردی دارد گفت بگویم بیاید گفتم مگر می تواند ؟ گفته بله . مقداری خیالم راحت شد بعد از چندی مادرم گوشی را گرفت و تبریک گفت و بعد شاهده آمد و حالش را پرسیدم گفت خوب است . پرسیدم کی بدنیا آمد گفت ۱۲ آذر ساعت ۶ صبح . از حال دخترم پرسیدم گفت خوب است مقداری زردی دارد باید بستری شود بعد از کمی صحبت کردن و گفتن اینکه چندین روز دیگر مرخصی خواهم گرفت خدا حافظی کردم و آمدیم و رفتیم حمام ساعت ۵ بود که از حمام آمدیم و چند کیلو شیرینی خریدم . هوا تاریک شده بود و یک نفر هم به ما اضافه شده بود تا اول جاده خاکی آمدیم و بعد مقداری پیاده روی کردیم و با یک وانت به مقر آمدیم ساعت ۸ شب بود که رسیدیم و تا بچه ها شیرینی را دست علی آقا دیدند فهمیدند . پرسیدند و فهمیدن کار تمام شده است ودختر هم هست گفتند مادر رزمنده است و با خود رزمنده فرقی ندارد تمامی بچه های چادر من را بوسیدند و تبریک گفتند و بعد از خوردن شیرینی شروع کردیم به دوختن تجهیزات . چون قرار بود ساعت ۱۱ رزم باشد و تا ساعت ۱۱ کار را تمام کردیم و خوابیدیم و خبری هم از رزم شبانه نبود
#شهید_علی_پیرونظر
#گردان_زهیر
#دوست_داشتنتی_ترین_پدر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
هر آمدنی رفتنی دارد..
جز شهــ🌷ــادت...
شهید که شدی میمانی؛
یعنی خدا نگهت میدارد برای همیشه...
#ٱنس_با_شهداء 🌷
#صبحتون_شهدایی
@sharikerah