جمعه ۶۶/۹/۲۷
امروز صبح ساعت ۵/۵ بیدار شدم یاد شب گذشته افتادم که خواب خانه و همسرم را دیده بودمدو با او صحبت و درد دل کرده بودم . بعد از صبحانه دفتر نظامی ام را نوشتم و بعد با علی دهقان رفتیم بیرون . دیدیم دو گروهان مسابقه گذاشته اند نماز ظهر را به جماعت خواندیم . شب بعد از نماز جواب نامه ها را نوشتم . قرار شد فردا صبح برویم راهپیمایی گردانی و قرار شد دسته ها دوباره عوض شوند . و ما با گروه ۲ یک دسته بشویم . و قرار شد فردا از لشگر بیایند از گردان عکس بگیرند و این دلیل بر بودن عملیات بود که اگر کسی برنگشت عکس یادگاری از او داشته باشند . خلاصه یک حال دیگری پیدا شده بود و اکثر بچه ها در حال نوشتن وصیت نامه بودند . آخر شب وقتی که اکثر بچه ها می خواستند بخوابند کشتی گرفتن شروع شد و تمام چادر را به هم ریختن و من هم یک نامه برای خانه نوشتم که موقع کشتی گوشه اش پاره شد و در نامه توضیح دادم ود رآخر شب که می خواستیم بخوابیم . من و تورج و مصیب و دهقان چهار نفری شروع کردیم به شوخی کردن . و خندیدن و انگشت پای دهقان درد می کرد و مصیب داشت آن را چرب می کرد و با یک حالت خاصی چرب می کرد و ما از خنده مرده بودیم و علی دهقان هم آه و ناله می کرد و آنقدر خندیدیم که صدای فرمانده ای و تمام بچه ها در آمده بود آخر ساعت ۱۱ خوابیدیم .
در ضمن پا دردم همچنان ادامه داشت و امشب آن را چرب کردم و با باند بستم .
#شهید_علی_دهقان_منشادی
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
✅ من،
به جای تمام کلماتی
که نتوانستم با تو حرف بزنم،
گریه کرده ام....:)))
#دلتنگی
کنون که راه ندارم از نزدیک؛ به حسین
سلام میدهم از دور دَم به دَم به حسین
من از قدیم خدا را چِنان که یادم هست
همیشه وقت دعا داده ام قسم به حسین
💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ
#صبحتون_حسینی🌤
✍ شهیدهمت:
میانبر رسیدن به خدا نیت است، کار خاصی لازم نیست بکنیم، کافیست کارهای روزمره مان را بخاطر خدا انجام دهیم.
🔷 شهید مهدی زین الدین:
«هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.»
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🌐کانال شهید علی پیرونظر
عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah