eitaa logo
شهید علی پیرونظر
459 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
382 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
چند وقت پیش رفته بودم سر مزار علی آقا یک خانم جوان با همسرشون آمده بودند سر مزار علی آقا . بعد از چند دقیقه که فاتحه خواندند . رو به من گفتند این شهید به شهید حل ازدواج معروف است . پرسیدم شما با این شهید چطور آشنا شدین ؟ گفتند من اصلا این شهید را نمی شناختم . مدام برایم خواستگار می آمد یا ایشان من را نمی پسندید یا من . از آینده خودم خیلی نگران بودم . تا اینکه یک شب یک جوان زیبایی به خوابم آمد و گفت چرا حاجتت را از من نمی خواهی . من می توانم واسطه بشوم و حاجتت را از خداوند بگیرم . از او پرسیدم اسم شما چیست ؟ گفت من شهید علی پیرونظر هستم . وقتی صبح از خواب بیدار شدم به مزار شهدا آمدم . فامیلی شهید یادم رفته بود . از اول قبور شهدا شروع به نگاه کردن عکس ها کردم تا بالاخره شهید را پیدا کردم و حاجتم را از او خواستم . طولی نکشید که برایم یک خواستگار خوب آمد و با او ازدواج کردم حالا هر چند وقت یکبار با همسرم به کنار مزار این شهید عزیز می آئیم و یادش می کنیم رو به همسرش کرد و گفت من همسرم را از این شهید دارم . شهدا حاجت می دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 🔰عارف و نانوا ✏️عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت و وارد نانوایی آبادی شد تا قرص نانی بگیرد، چون لباس ژنده و مندرسی پوشیده بود نانوا به او نان نداد و عارف را با بی احترامی بیرون انداخت. مردی که آنجا بود او را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عارف معروف بود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عارف قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عارف قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عارف: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی! ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄ فقط برای رضای خدا کار کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز اگر میخواهیم جامعه توجه کند به حقیقت وضع خودش ، باید در آن جامعه زنده بماند... 🌷 🇮🇷 🇮🇷
وقتی نماز می خواند بدون آنکه متوجه بشود گوشه ای می ایستادم و نگاهش،می کردم . چنان خالصانه در مقابل پروردگارش می ایستاد که دلم به درد می آمد . آنقدر گردنش را کج می کرد که با خودم می گفتم الان بر روی شانه هایش می افتد . برایم حال و حس نماز خواندش عجیب بود . این همه خضوع و عشق در مقابل پروردگار حس قریبی داشت . او به راستی یک انسان پاک و آسمانی بود . صدای صوت قران خواندنش بعد از نماز صبح آنقدر دلنشین بود که دلم می خواست ساعت ها ادامه می داد . در هر جا که بود نمازش در اول وقت برپا بود . خوشا به حالت علی آقا که عاقبت بخیر شدی
شهید علی پیرونظر
🟢چله‌ی توسل به حضرت علی اکبر(ع) با واسطه قرار دادن شهدا ✅خیلی ها با این چله حاجت گرفتند یکی از مجرب
شروع چله جدید از روز پنج شنبه مصادف با اول ماه مبارک رجب.به دوستانتان هم اطلاع دهید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضا الْمُرْتَضی پنج شاخه گُل صلوات هدیه می‌کنیم محضر آقا علی‌ ابن موسی الرضا(ع)💚 🌼🌸🌷🦋🌷🌸🌼
شهید علی پیرونظر
🟢چله‌ی توسل به حضرت علی اکبر(ع) با واسطه قرار دادن شهدا ✅خیلی ها با این چله حاجت گرفتند یکی از مجرب
🔔 شروع چله‌ی جدید 👆👆👆 لطفا به دیگران هم اطلاع رسانی کنید فقط ۱ روز دیگر تا شروع چله مانده😊
سالگرد شهادت جانباز شهید سیدمجتبی علمدار فرزند: سید مجتبی تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ محل تولد: ساری وضعیت تاهل: متاهل مسئولیت: فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم تاریخ شهادت: ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ مزار شهید: گلزار شهدای شهر ساری 🌷🌷🌷🌷🌷 📝 گزیده‌ی وصیت‌نامه‌ی شهید: ☀️《شیعه‌ها!، مسلمونا!، حزب‌اللهی‌ها!، بسیجی‌ها! و ...! نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می‌باشد، باشند. چون دشمنا ن اسلام کمر همت بسته‌اند تا ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید، متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.》 🌹 شادی روحش صلوات🌹
اهل آبادان بود. تو ساری سوار تاکسی من شد. گفت می رم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سیدمجتبی را روی شیشه دید. دستی روی آن کشید و شروع به گریه کرد‼️ با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه اش کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سیدمجتیی علمدار.» ✳️او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. 🔆 سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید که من پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش سرمزار سید، بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید...» 📚برگرفته از علمدار، اثر گروه شهید هادی. تصویر بالا طرح جلد جدید کتاب علمدار.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ❣️ | این صدای زیبای سید مجتبی است.... 🎵 | چقدر سخت حال عاشقی که نمیداند..... •استوری 🔰سالگرد شهادت سید مجتبی علمدار