فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را می نویسم
بعد می گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟
#شهید_علی_پیرونظر
گاهے یـڪ نگاه آنقدر مهربـــان است که چشــم هرگز رهایش نمیکند
گاهے یڪ رفاقت آنقــدر ماندگار است که زمـــــان حریفش نمی شود
و گاهے یڪ نفــر آنقدر عزیز است ڪه قلـب رهایش نمیکند...
#شهید_علی_پیرونظر
◾️#دلتنگے_شهدایے ✨
همه ی دلخوشے ام آخر شب ها این است...
دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن♥️🖇
#روزتون شهدایی
#شهید_علی_پیرونظر
🌷اهل دل که باشی
دو چیز
را خوب یاد میگیری
جدا شدن از
زمین
پریدن به
آسمان🌷
#شهید_علی_پیرونظر
اون روزها آیفون تصویری نبود . غروب ها که می شد . موقع آمدن علی آقا لباس مرتب می پوشیدم و چای را آماده می کردم . می آمدم توی حیاط روی پله ها می نشستم و چشم می دوختم به زیر درب حیاط . کفش های علی آقا را که می دیدم قبل از اینکه دستش به طرف زنگ خانه برود درب را باز می کردم و با یک دنیا هیجان سلام می کردم . او هم لبخند می زد و با تعجب نگاهم می کرد .
حالا این روزها . با خودم می گویم . اگر آقا عج بیایند . شهدا هم می آیند . یعنی میشه یک روز صبح بی خبر . زنگ خانه به صدا در بیاد و من چهره علی آقا را روی آیفون تصویری ببینم ؟
#شهید_علی_پیرونظر
یه تعریف قشنگی
از دلتنگی شنیدم که میگه :✨
وقتی روحت جایی باشه که جسمت
اونجا نیست، ینی دلت تنگه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
هر شهید
مثل یڪ فانوس است
مےسوزد و
نور مےدهد✨
و از کنار او بودن
تو هم نورانی مےشوی
با #شهدا که رفیق شدی
#شهید مےشوی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
ارادت خیلی زیادی به شهدا داشت
یکی از تفریحاتش رفتن سر مزار شهدا بود
هرموقع که توی زندگی به مشکلی
برخورد میکرد دست به دامان شهدا میشد
اگر تشییع پیکر شهیدی میشد هرجوری بود
خود را میرساند و قبل از خاکسپاری حتما باید آن شهید را می دید . آلبومش پر بود از عکس شهدا .
بیشتر دوستان صمیمی اش شهید شده بودند.
عاشق شهدا بودو خود نیز شهید شد .
#شهید_علی_پیرونظر
شعر زنگ انشاء📝
ساعت انشاء بود
و چنین گفت معلم با ما:
بچه ها گوش کنید
نظر من این است
شهدا خورشیدند
مرتضی گفت:شهید
چون شقایق سرخ است
دانش آموزی گفت :
چون چراغی است که در خانه ی ما می سوزد
و کسی دیگر گفت:
آن درختی است که در باغچه ها می روید
دیگری گفت: شهید
داستانی است پر از حادثه و زیبایی
مصطفی گفت : شهید
مثل یک نمره ی بیست
داخل دفتر قلب من و تو می ماند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایاااا🤲
هرگاه مرا لایق بزرگ شدن دانستی ، به من دانشی ببخش تا رویای هیچکس را نابود نکنم
و برای قلب تمامی انسان ها ارزش قائل شوم
تا بزرگتر شدنم به انسان تر شدنم معنا دهد🌱
#خدا
ما زنهارا بفرستید غزه...
مردها خوب بلد نیستند بچه آرام کنند!
خوب بلد نیستند مادر فرزند مرده را دلداری دهند...
خوب بلد نیستند حواس بچه مادر از دست داده را به بازی بگیرند...
خوب بلد نیستند با یک بوسه به زخم، دردی را التیام بخشند...
ما را بفرستید،
مادری می کنیم...
پناه میشویم.
اشکهای بچه یتیم پاک می کنیم،
ما را بفرستید...
آنقدر پشت این عکس و فیلم ها
جانم جانم کردیم
دق کردیم...
ما را بفرستید..
آخ بمیرم برااون بچه ای که چندساعت،ازترس میلرزید.
کاش اونجابودم ودرآغوشش میگرفتم😭
میگفت میخام برم خونمون 😭😭😭
کدوم خونه؟؟؟
کدوم پدرومادر؟؟
یاصاحب الرمان ظهورکن🙏
بحق مادرت ظهورکن🙏
@sharikerah
صبح آنست ڪه
با یاد تو من برخیزم
ورنه هرصبح مثال
شب تاری دگر است...♥️
@sharikerah
#شهید_علی_پیرونظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام ترسم از این است
که یک شب
بخواهی که به خوابم بیایی
و من همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم .
@sharikerah
سلام بر شهدا
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند
تا ما از نفس نیفتیم.
سلام بر دلاورانی که قامت خم کردند
تا ما قامت خم نکنیم.
و سلام بر مجاهدانی که به خاک افتادند
تا ما به خاک نیفتیم.
🥀یاد شهدا باصلوات
صبحتون و عاقبتمون شهدایی☀️✋
#شهید_علی_اصغر_صادقی
فرمانده گردان زهیر
#شهید_علی_پیرونظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ماه تنها تر شدم
آخر نماندی .............
#پنجشنبه_های_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مثنوی شهادت
🌷شب است و سکوت است و ماه است و من....
🌷فغان و غم و اشک و آه است و من...
🌷شب و خلوت و بغض نشکفته ام...
🌷شب و مثنوی های ناگفته ام...
🌷شب و آخرین سوز مستانه ام...
🌷شب و های های غریبانه ام...
🌷کجا رفت تاثیر سوز دعا...
🌷کجایند مردان بی ادعا...
🌷کجایند شور آفرینان عشق....
🌷علمدار مردان میدان عشق...
گاهی تمام جمعیت شهر
همان یک نفریست که نیست ...
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
چهارشنبه ۶۶/۸/۶
صبح وقتی بیدار شدم دیدم شاهده بالای سرم نشسته و داره با من صحبت می کنه که اگر تو بری من تنهایی چیکار کنم ؟ کی بهم کمک کنه .اگر دلم درد بگیره کی به دادم برسه موقع بدنیا آمدن بچه کی کنارم باشه وامثال اینها ........ بلند شدم بی خبر رفتم ومقدار ی حلیم خریدم وبعد از صبحانه او را به محل کارش رساندم بعد رفتم سپاه . سراغ محمد ولی نبود رفتم خانه بعد لوازم را جمع کردم وبا مادرم و همسایه ها خداحافظی کردم وبعد برگشتم خانه پدر خانم وبا بدرقه او و رد کردن از زیر قران رفتم سپاه . گفتن محمد رفته تهران .آمدم سوار اتوبوس شدم ساعت ۲ تهران بودم رفتم دانشگاه . فرم های اعزام را پر کردم رفتم سراغ دوستم با هم رفتیم بیرون وچیزی خوردیم بعد اعلام کردن لباس می دهند رفتیم نمازخانه کتانی ولباس رزم تحویل گرفتیم دوستم رفت خانه ساعت ۵ رفتم مخابرات پدر خانم گوشی را برداشت وبعد شاهده را صدا کرد بعد شروع کردیم به صحبت کردن . دلم برایش خیلی تنگ شده بود بعد از کمی صحبت دلم آرام گرفت بعد آمدم خیابان کمی دور زدم آمدم نمازم را خواندم آقای نعمت الله نادری برایم شام گرفته بود بعد از شام کمی با بچه ها صحبت کردیم وآخرش من خاطراتم را نوشتم
#شهید_علی_پیرونظر