eitaa logo
شوادون خاطرات
573 دنبال‌کننده
120 عکس
11 ویدیو
0 فایل
شوادون در زبان دزفولی یعنی سرداب. خانه‌ای که در زیر زمین ساخته می‌شد تا در تابستان از شدت گرما به آن پناه برند. البته روزگار جنگ تغییر کاربری داد. شد پناهگاه موشک‌ها. شوادون در فرهنگ دزفول سابقه جالبی دارد. یادآوریست از خاطرات تلخ و شیرین @aliyane
مشاهده در ایتا
دانلود
قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­کشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه­ ساز ظهور باشند… آن مردان آمدند و رفتند، فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم… ببخشید اگر این روزها کمتر فعالیت میکنیم. درگیر امتحانات و مدرسه هستیم 🙌 @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
هدایت شده از شهید حسین ولایتی فر
رفاقت تا بهشت روایت نوجوون‌هایی که شهید ولایتی‌فر رو ندیدن، ولی طعم شیرین رفاقت باهاش رو تجربه کردند. از لینک زیر مشاهده کنید: https://www.aparat.com/v/cj72z @shahidvelayati
بیاد شهید ظهر عاشورا شهید امیرعلی هیودی
آقا مرتضی در عملیات والفجر ۲ روی ارتفاعات حاج عمران به سختی مجروح شد، اما چون فرمانده بود، همچنان ایستاد تا روحیه نیروهایش از بین نرود. در مورد نحوه شهادتش نوشته اند وقتی همه را از قله به پایین کشاند، به آرزویش که وصال یار بود رسید. آقا مرتضی همیشه میگفت ... @shavadon
22.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انا لله و انا الیه راجعون 🥀 مادری دیگر از مادران صبور شهدا آسمانی شد. «بانو گوهر احمدجورکش(سامانی)» مادر شهید جاویدالاثر «نادعلی سامانی» پس از 40 سال چشم انتظاری برای بازگشت پیکر فرزند شهیدش ، دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. درد و دل های این مادر را در فراق فرزندش بشنوید: نَه عروسیشـَه دیدُوم... نه تَشییع‌ جنازَه‌شَه دیدُوم... هیچی ازش ندیدُوم... @shohada_mohebandez @mohebandez
هدایت شده از مجنون | علی‌علیان
45.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند بانو مقاومت نگاهی به زندگی مادر شهید سوار سیم (مار علی) فقط اونجایی که گفت من بسیجی هستم نمیتونم چادرم رو از سرم در بیارم...😢 "تهیه کننده: مجتبی سلامتی زارع" @aliya_ne
رفیق شهیدم.mp3
2.96M
دلـــــــت کــــــه گرفـــــــــت بـا رفیـقی درد و دل کـن کــــه آســـمــــانــــی بـاشـــد ایـــــــن زمــــــیــــــنـــــــی‌هـــا، در کـار خـود مـانـده انـد . . . این قسمت از رادیو برآوا رو برای رفیق‌مون کار کردیم. رفیقی که به برکت اسم اونه که الان دور هم جمع شدیم.❤️❤️ @barava
:::… خبر خوب اینکه شوادون خاطرات قراره به امید خدا دوباره فـعـال بشه! اینجا قراره به زبون ساده و نوجوانانه، خــیــلــی ســـریــع و کـوتـاه و خـودمـونی شــهــدای دزفـــول رو مــعــرفی کــنــیــم! اگه احیانا دوست دارید صدای ما در انتشار سیره شهدای شهرمون باشید، بهمون توی معرفی کانال و نــشــر مــطالــب کــمــک کــنــیــد. https://eitaa.com/shavadon
💠 فاذا فرغت فانصب انس عجیبی با قرآن داشت و توی هر حالی مشغول تلاوت قرآن می‌شد. شبها بعد از اینکه پست نگهبانیش تموم میشد بجای اینکه مستقیم بره استراحت کنه، قرآنش رو بر می‌داشت و گوشه‌ای می‌نشست و شروع می‌کرد به خوندن. فاذا فرغت فانصب. استراحتش همین بود! "شهید حبیب وکیلی" @shavadon | شوادون‌خاطرات https://eitaa.com/shavadon
💠 تشنه اذان حمید بودیم صدای اذانش گیرایی خاصی داشت. این نظر یک نفر یا دو نفر نبود. الله اکبر که می‌گفت همه جا سکوت محض می‌شد. انگار همه جرعه جرعه اذانش را سر می‌کشیدند. آن جملات قصار آسمانی وقتی از حنجره حمید منتشر می‌شدند آرامش عجیبی داشتند. همین بود که همه را تشنه اذان حمید کرده بود. "شهید حمید گیمدیلی" @shavadon | شوادون‌خاطرات https://eitaa.com/shavadon
💠 سرباز کوچک امام عکسهای رادیولوژی مادر رو برداشت و رفت. داده بود براش کلیشه عکس امام خمینی رو درست کنند. شبها تا دیروقت از این خیابون به اون خیابون می‌رفت و عکس امام رو با اسپره رنگ و کلیشه می‌نداخت روی در و دیوار شهر. ترس توی کتش نمی‌رفت. یازده سال بیشتر نداشت که چنین شجاعت‌هایی از خودش نشون می‌داد.! "شهید محمد کاظم بدیعی" @shavadon | شوادون‌خاطرات https://eitaa.com/shavadon
💠 استراحت متفاوت رفته بودیم اردو در منطقه شهیون. حبیب وقتی از کارها و برنامه‌های اردو خسته می‌شد می‌رفت روی صخره‌ها می‌نشست. من هم می‌رفتم کنارش. می‌دیدم کتاب اصول کافی رو باز کرده و مشغول مطالعه احادیثه. این استراحت حبیب بود. استراحتش مطالعه بود. "شهید حبيب وکیلی" @shavadon | شوادون‌خاطرات https://eitaa.com/shavadon