#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_دوم
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
بابا به امید اینکه یک درصد من پسر بشم صبر کرد تا بدنیا اومدم …..با قطعی شدن جنسیتم بابا از اینکه اولین بچه اش دختره حسابی خورد توی ذوقش و تا چند هفته با مامان بیچاره ام سروسنگین شد و حرف نزد…..انگار اصلا منو بغل نگرفت و نگاهم نکرد…..هر چی بزرگتر شدم بیشتر متوجه ی بی تفاوتهای بابا نسبت به خودم شدم اما واقعا من بیگناه بودم…هر کاری میکردم تا دوستم داشته باشه ، بی فایده بود…..اصلا یادم نمیاد که بابا منو بغل کرده باشه……خیلی دوست داشتم مثل دخترعموم که از سرو کول باباش بالا میرفت من هم اینکار رو بکنم اما بابا بقدری بهم اخم میکرد که ازش میترسیدم و سمتش نمیرفتم..….درست نقطه ی مقابلش مامان بود که خیلی دوستم داشت…..مرتب قربون صدقه ام میرفت و بوسه بارونم میکرد…..گذشت و بزرگتر شدم ……وقتی پنج سالم بود یه روز صبح مامان حالت تهوع گرفت وبه بابا گفت باید آزمایش بدم ،،فکر کنم باردار هستم…..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟...
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💥#تلنگر
💢مراقب حرف هايمان باشيم
حرف هایی كه می زنيم، دست دارند!
دست های بلندی كه گاهی گلويی را می فشارند و نفس فرد را می گیرند...
حرف هایی كه می زنيم، پا دارند!
پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی می گذارند و برای هميشه می مانند...
حرف هايی كه می زنيم، چشم دارند!
چشم های سياهی كه گاهی به چشم های دیگران نگاہ می كنند و آنها را در شرمی بیکران فرو می برند...
🎆 پس مراقب حرفهايی كه می زنيم باشيم
زيرا سنجیدہ سخن گفتن از سکوت هم دشوارتر است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_سوم
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
اون لحظه بابا نگاه عمیق و غضبناکی به من کرد و بعدش رو به مامان گفت:دعا کن این یکی دیگه پسر باشه وگرنه اون کاری که دوست ندارم رو مجبورم انجام بدم…..از ترس بابا به صورت مامان نگاه کردم و دیدم یهو چشمهاش پراز اشک شد و به بابا گفت:از خدا بترس و کفر نگو….هر چی که هست فقط سالم باشه….من یه تار موی دخترم پاییز رو با صد تا پسر عوض نمیکنم…..نگاهش کن..!!..انگار صورتشو خدا با حوصله نقاشی کرده……بابا نگاهی به من کرد و گفت:ای کاش پسر بود…….دختر به چه دردی میخوره آخه…؟؟؟مامان عصبی به بابا اخم عمیقی کرد اما جوابشو نداد……بعدش مامان اومد سمت من و بغلم کرد و گفت:دختر خوشگلم…!!!میدونی که چقدرررر دوستت دارم……….بابا داره باهات شوخی میکنه……خیلی دلم میخواست حرفهای مامان رو باور کنم ولی راستش من خیلی بیشتر از سن و سالم میفهمیدم…
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
✅سختیهای توأمان با لذت
✍صبر کردن اینقدر کار سختیه که خدا چند تا پیغمبر فرستاد تا فقط صبر کردن رو به مردم یاد بده.
ایوب: صبر در بیماری.
یعقوب: صبر در فراق.
نوح: صبر بر اولاد بد.
لوط: صبر بر همسر بد.
موسی: صبر بر مردم نفهم.
عیسی: صبر بر عالمان بدون عمل
و...
ولی لذتش اینجاست که خود خدا میگه:
🕋 إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال:46)
✨ همانا خداوند با صابران است!
خدا با ماست، به شرط اینکه صبری جمیل داشته باشیم.
🕋 فَاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج:5)
✨پس صبر كن، صبرى نيكو.
✅ صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم.
🔻ناامیدى نداشته باشیم و بیتابى و آه و ناله هم نکنیم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
❤️🌿در راه عشق باید هزینه کرد
🦋شرط برقراری رابطه عاشقانه با خدا، «هزینه کردن» است. هزینه یعنی عاشق برای عاشقیاش باید وقت بگذارد. باید برایش هدیه بخری و دلش را به دست بیاوری. آن هم از چیزی که خودش به تو داده. باید پای خدا بریزیم از پول، وقت، اعتبار و آبرو، سواد و علممان. او هم قبول میکند و میگوید: اگر به من هدیه دادید، یک تا ۷۰۰ برابر به تو پس میدهم. مثلا اگر بدون چشمداشت به کسی علمی یاد دادی، خدا به علمت برکت میدهد. علمی به تو میدهد که دیگر در کتابها، دانشگاهها و جاهای دیگر چنین علمی وجود ندارد. پای همسرت، خانواده ات، مردم، حتی حیوانات و گیاهان هم اگر به عشق خدا عشق بریزی، خدا هزاران برابر برای تو جبران می کند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔰نشانه های که برایتان معنا و مفهموم زیادی دارد و شما از آنها بی خبر هستید
💫1_وقتی خواب شخصی رو میبنید
در واقع اون شخص درحال فکر کردن به شماست
💫2_وقتی به جای خیر میشید ناخودآگاه و حس خوبی به شما دست میده
در واقع روح شخصی که واستون عزیزی در اون مکان حضور داره
💫3_اگر فوبیای نسبت به چیزی داری میتونه دلیل مرگت در زندگی گذشته باشه
💫4_وقتی در هنگام خواب یهو از خواب بیدار میشی یعنی خدا بیدارت کرده ، زیرا که معجزه ای در حال رخ دادنه
تو بیدار شدی که این معجزه و نشانه بسیار مهم رو در زندگیت دریافت کنی
پس در چنین مواقعی بسیار هوشیار باش
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنر_زندگی
"با هر چيزی بجنگيد، قويترش ميكنيد."
"در برابر هرچيز ،مقاومت كنيد،مقاوم ترش ميكنيد"
وقتی با رنج ها و ناراحتی هايی كه در زندگی براتون اتفاق ميافته ، "مقاومت ميكنيد" يا "ميجنگيد" يا "گفت و گوی ذهنی" در مورد آن به وجود مياريد
انرژی آنها را بيشتر ميكنيد.
اما برعكس آن : وقتی بپذيريد كه رنج در همهٔ مقاطع زندگی وجود دارد ، وقتی مقاومت نميكنيد از انرژی آنها كم
ميكنيد.
جواب ها و راهكارهايی كه لازم داريد ، در زمانِ بی مقاومتی ،در آن زمانِ "هيچ فكری و سكوتِ ذهنی" به شما ميرسن
خدایا شکرت
روزت در پناه خداوند مهربان
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺روزی که بتونی ...
با پولدارتر از خودت همنشینی کنی و معذب نشی؛
با فقیرتر از خودت بشینی و خردش نکنی؛
با باهوشتر از خودت باشی و
همصحبت بشی؛
با کمهوشتر از خودت باشی و
مسخرش نکنی؛
با عقاید و سلایق دیگران کاری نداشته باشی؛
با زندگی شخصی بقیه کاری نداشته باشی؛
اونوقت میتونی بگی "انسانیت"داری ...!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
♥️شاهکار زندگی چيست؟
اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی...
دروغ نگویی...
کلک نزنی و سوء استفاده نکنی...
نیازی ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ...
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎنيم...
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ "ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ "ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ...
حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ،
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ...
" ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ زندگی کردن شاهکار است... "
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
حکمتی داره...
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس میدی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_چهارم
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
با هوشی که داشتم، منظور بابا رو خوب میفهمیدم و میدونستم که مامان با این حرفها فقط میخواهد دلداریم بده………درسته که بابا باعث شد یه آن ناراحت بشم ولی با تمام این حرفها از ته دل خوشحال بودم چون قرار بود مامان یه بچه بیاره و همبازی من بشه……خلاصه مامان باردار شد و بعداز نه ماه خدا بهش یه پسر داد…..برادرم یه پسر خوشگل و تپلی بود…..بابا براش یه گاو قربونی بود و همه اقوام رو شام داد……اسم داداش رو بخاطر اینکه روز تولد پیامبر بدنیا اومده بود محمد گذاشتند…..بابا بقدری خوشحال بود که هر شب تا میرسید خونه ،محمد رو بغل میکرد و کلی باهاش بازی میکرد…..من هر وقت این صحنه رو میدیدم غصه میخوردم چون این کارای بابا برام ارزو بود که ازم دریغ کرده بود…..همیشه برای اینکه ناراحتیمو کسی متوجه نشه سرمو با کتاب و دفتر نقاشی گرم میکردم..،،،……علاقه ی خیلی زیادی به کتاب داشتم برای همین به کمک مامان زمانی که هفت ساله شدم دو سال رو توی یک سال خوندم و طی سه سال وارد مدرسه ی راهنمایی شدم…..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد