eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
36.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است من دلم به دلخوشی های کوچیک خوش بود بین این همه توهین و تهمت جواهر دلم خوش شد به خواهرم به دختر کوچیک جواهر که حس دوست‌داشتن حتی از پشت شیشه سرد ایوان هم می‌شد حس میکرد با خودم فکر کردم اگه خواهرم محمدمو ببینه مطمعنم عاشقش میشه ینی خواهرم میشه خاله اشکی از گوشه چشم چکید که یه صدایی مثل بمب اومد از در ابوذر بود که درو میکوبید فیروزه خانوم رفته بودی خونه خانوم جواهر ؟؟ ابوذر چقدر مؤدب بود که جواهر هم اداشو در اورد میگفت خااااانوم هه غمگین لبخندی زدم گفتم اره، آخه خونه پدر منم هست میخاستم برم تو خونه پدریم بمونم که .....حرفمو خوردم ابوذر گفت خونه شما اینجا به خونه خودشون اشاره کرد گفت بفرماید تو رنگتون پریده نه باید برم سرکار بعد برم دنبال خونه ..اتاق باشه میریم بیا به مادرم بگم باهم میرین بلاخره مامان شما هم هست سرمو انداخت پایین رفتم تو حیاط رو نیمکت نشستم ابوذر کمی با فاصله نشست هیچ کدوم حرفی نمیزدم هردومون تو فکر بودیم انگار یکم ازم ناراحت بود تا مامان شریفه از پنچره داد زد بیاین تو صبحونه بخورین با اینکه میل نداشتم ولی رفتم تو‌ مامان شریفه یا آسیه هیچچی ازم نپرسیدن چقدر خوب بودن چقدر حس آرامش داشتم که چیزی نپرسیدن به زور مامان شریفه چند لقمه خوردم بعد خدافظی کردم رفتم سرکارم . تا دم غروب که تعطیل شد رفتم دنبال خونه رفتم محلات پایین یا به خانوم تنها خونه نمیدان یا قیمت خیلی بالا بود چندساعت گشتم ولی پیدا نکردم دیگه شب شده بود برگشتم خونه مامان شریفه ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است تازه سر محل رسیده بودم دیدم مامان شریفه عین یه مادر سادر سر کرده دم خونه ایستاده رفتم نزدیکتر سلام دادم علیک سلام دخترم کجا بودی نمیگی دلم هزار راه میره بیا تو ببینم صبحی ایقدر بی‌حوصله بودی ناهارتم نبردی تشنه گشنه کجا رفتی آخه تو همین که میرفتم تو گفتم مامان من خیلی وقت مزاحمتون هستم رفتم خونه بگیرم فک میکردم مامان شریفه نارحت میشه و دعوام میکنه ولی گفت افرین دخترم کار خوبی کردی از فردا باهم میگردیم برا حضانت گرفتن لازمه ابوذر میگفت چی شد مورد خوب پیدا کردی خوشحال شدم مامان شریفه نارحت نشده گفتم نه یا گرون بودن یا به من اجاره نمیدان ای وای چرا مادر آخه گفتن به زن تنها خونه اجاره نمیدیم چی بگم دخترم اونا هم حق دارن از فردا دوتایی میگردیم نگران نباش فیروزه جانم مامانم غروب نبودی عاشق سینه چاکت اومده بود راهی کردم عاشق سینه چاکم؟؟!! اره دیگه مثلا تو نمیدنی کیو میگم همین اِبی میگم دیگه اِبی؟؟!!! آقا ابراهیم خنده ای کردم با خودم گفتم مامان شریفه چه شیطونه اِبییییی بعد رو کردم بهش چرا اومده بود هیچچی بابا باز طفل معصوم بهونه کرده میگفت آروم نداره بخونه مامانشو میگیره ذوق کردم گفتم مامان راست میگی ینی پسرم دلش تنگم میشه ینی دوستم داره اره مادر چرا نداشته باشه تو مادرشی در یهو باز شد ابوذر اومد تو منو مامان شریفه آشپزخونه بودیم مارو نمی‌دید همین که اومد تو گفت مادر نیومد کجا رفته آخه چکار کنم من الان مامان شریفه گفت ابوذر پسرم فیروزه اومده رفته خونه بگیره برا حضانت پسرش کلا مامان شریفه متوجه نشده بود من بخاطر اینکه مزاحم....... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈