eitaa logo
شهدای مدافع حرم
482 دنبال‌کننده
45.9هزار عکس
37هزار ویدیو
83 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : حیدر : 🗓 1338/09/26 🗓 محل تولد : ایلام شغل : کارمند : 🗓 1360/09/18 🗓 محل : ایلام عملیات : بمباران هوائی مزار : 🥀 🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود . با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند . و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد. در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه نصيبش شود . تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین را نوشید و به آرزویش رسید . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 🌹🌴
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 پیکرش را با دو دیگر، تحویل بنیاد داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت : جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید ! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده . فردا قرار بود پیکرها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت . این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: . از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها روی سینه یکی شان نوشته بود: بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. 🌹
🌷🕊🌴🥀🌴🕊🌷 همواره مي‌گفت : برخي سكوت‌ها و حرف‌هاي نابه‌جا ، كوچكي هستند كه تكرار مي‌كنيم و برايمان عادت مي‌شود ، بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مي‌شود ، اين كوچك هستند كه متوجه نمي‌شويد . 🌹 🕊 شادی روح و 🌷 🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری کوتاه بر زندگی در غروب يكي از روزهاي سرد بهمن سال ۱۳۴۰ به دنيا آمد. سال‌هاي ابتدايي را در مدرسه رفاه كه كانون فرزندان مبارزان سياسي بود، با جديت و كوشش تمام گذراند و در سايه توجهات پدري روحاني و روشنفكر و نيز محيط مساعد خانه و نيز مدرسه، شالوده ايماني عميق در قلبش نهاده شد. در دوره راهنمايي تحصيل مي‌كرد كه مزدوران رژيم، مدرسه رفاه را بستند و به ناچار به دبيرستان هشترودي رفت. محيط دبيرستان براي فعاليت‌هاي ديني و سياسي، مساعد نبود. با اين همه محبوبه و دوستانش، از هر وسيله و امكاني براي فعاليت‌ سود مي‌جستند. در دو سال آخر دبيرستان، همزمان با اوج‌گيري مبارزات در سطح جامعه، درس براي تبديل به مسئله‌اي فرعي شد، هر چند پيوسته شاگرد ممتازي بود. به مرور زمان و با افزوده شدن آگاهي‌هاي نسبت به مسائل محيط و رشد فكري و پختگي بيشتر، با عزم يك مسلمان رشيد، به شكلي جدي وارد عرصه مبارزات شد. فردي بسيار منظم، جدي و دلسوز بود كه احساس مسئوليت، با مهرباني و شور در وجودش آميخته بود و مي‌توانست مسائل را با دقت تحليل كند. فرياد مردمان مظلوم و بي‌پناه را مي‌شنيد و ناله آنان، همچون گلوله‌اي سربي كه سرانجام قلب او را شكافت، تا عمق جانش نفوذ مي‌كرد. چشمان تيزبين ستم‌ها را خوب مي‌ديد و گوش‌هايش ناله‌ها را مي‌شنيد و دلش تنها براي ايمانش مي‌تپيد و چنين ويژگي‌هايي، طبيعتاً چنان فرجام غبطه برانگيزي در پي دارد و بدين گونه بود كه در و در روز به خون خود در غلتيد تا حضورش مطلع صادقي بر حضور زن مسلمان ايراني در عرصه‌هاي نبرد حق و باطل باشد. 🌹 🕊 🌹 🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 اولین نفری که با شد اولین نفر از خانواده‌اش بود که با شد. اولین نفر بود که رو انتخاب کرد و همین چادرش باعث کینه‌ی دشمن شد . منافقین تو یه کوچه‌ بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گره‌ی رو سریش رو کشیدند تا به رسید در حالیکه فقط ۱۴ سال سن داشت . شادی روح و 🥀 🕊🌹
🥀🌴🌺🍀🌺🌴🥀 توی کیفش مقنعه و جوراب اضافی بود! اینها را به عنوان به خانم هایی می‌داد که برای شان،..... 🌴 💐🌺
🕊🥀🌴🍀🌴🥀🕊 همیشه می گفت : اگه من مُردم، مراقب باشید حجم من رو نبینه می گفت : حتی توی قبر هم منو نبینه ... برای این موضوع هم همیشه از ماجرای حضرت زهرا سلام الله و تهیه تابوت حضرت یاد می کرد که می خواستن حتی بدنشون هم مشخص نباشه . 🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ، چون تنها بود ، خیلی به او علاقه داشتم . یک بار که در زمان به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با کامل می خوابد . تعجب کردم ، در آن هوای جنوب ، خوابیدن با زیاد کار آسانی نبود . علت را که پرسیدم، گفت : پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است شود ، باید از هر نظر داشته باشم ، ممکن است فردا صبح نباشیم ، پس باید کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد . راوی : 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برای 🌹🕊 🕊🌹 وقتی می‌خواستند عروسی‌اش را برش بزنند، زیر لب چیزی می‌گوید . مادر می‌پرسد : با خودت چه می‌گویی؟ در پاسخش می‌گوید : به خدا می‌گویم ، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شوم یا نه؟! 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت پورانوری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول پا به عرصه وجود نهاد و در خانواده ای کاملا” اسلامی و با اصالت زندگی را آغاز نمود. او از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل اسلامی داشت. بطوریکه در سنین کم ،توانست قرآن خواندن و نماز را بطور کامل یاد بگیرد و در حفظ و رعایت حجاب خود از کودکی علاقه زیاد نشان میداد. ایشان در دوران انقلاب مرتب در مراسم و برنامه های خیابانی و همچنین جلسات افشاگرانه رژیم منحوس پهلوی و هدایت دوستان و آشنایان در جهت افشای ماهیت طاغوت نقش بسیار فعالی را ایفا می نمود او اشتیاق فراوان به بررسی مسائل و مباحث اسلامی داشت بطوریکه در جلسات و برنامه عقیدتی، سیاسی که در منازل بعضی از خواهران تشکیل می شد با شور تمام شرکت مینمود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با رهبری حضرت امام خمینی پیروز گردید. بعد از انقلاب اسلامی ایران مجدانه در ترویج خط اصیل اسلامی که همانا خط امام و روحانیت متعهد و مسئول بود تلاش می کرد و همیشه میگفت : رمز پیروزی و بهروزی اسلام ،امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند. ایشان علاقه خاصی به کل روحانیت خصوصا” منصوبین امام داشت بطوریکه برای شهادت شهید مظلوم "آیت الله دکتر بهشتی " از اعماق وجودش گریه میکرد و بر سر خود میزد. او همیشه از امام بعنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عج) یاد میکرد. در دوران دبیرستان فردی بسیار فعال و پرکار بود بطوریکه در تمام مراسم و برنامه هائی که در دبیرستان برگزار میشد شرکت فعال داشت.او دقیقاً موضعی خصمانه در قبال نیروهای چپ و منافق و دیگر گروهکهای ضدانقلابی که میخواستند در دبیرستان فعالیتی بکنند داشت و فردی مشخص در انجمن اسلامی دبیرستان خود بود تا اینکه در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان کوثر شد. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀
✨﷽✨ 💥 پیکرش را با دو دیگر، تحویل بنیاد داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت : جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید ! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده . فردا قرار بود پیکرها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت . این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: . از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها روی سینه یکی شان نوشته بود: بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed