✍ #وصيت_نامه_شهيد_رضا_خوبان
🌷«بنابر وظيفه اي كه بر دوش دارم مي توانم بگويم كه اي عزيزان از #فرمايشات_امام به سادگي نگذريد و تنها آنها را زينت بخش مطالب و گفته هاي خود نكنيد، البته كار خوبي است اما اصل انجام اين كار و مسئله اصلي #عمل به آنهاست.»🌷
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌦#تلنگر_تذکر_تفکر...
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!😭
تمام شد...
#تمام
.
🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌦#تلنگر_تذکر_تفکر...
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!😭
تمام شد...
#تمام
.
🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌦#تلنگر_تذکر_تفکر...
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!😭
تمام شد...
#تمام
.
🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهیدانه
مرد می خواهد ...
اینکه بگذری از آرزوهایت ...
زنجیرهای #دلبستگی را از خود رها کنی
گفتنش آسان است ...
اگر #عمل کردن به آن هم #سهل بود ، به خیلی هامان واژه #شهید اضافه شده بود .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🌹🕊
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#همسر_سردار_شهید
#یوسف_کلاهدوز
شاید #علاقه_اش را خیلی به من نمی گفت ولی در #عمل خیلی به من #توجه می کرد.
با همین کارهایش #غصه دوری از خانواده ام #یادم می رفت.
#حقوق که می گرفت، می آمد #خانه و تمام #پولش را می گذاشت توی #کمد من و می گفت: هر جور خودت #دوست داری #خرج کن .
خرید #خانه با من بود.
اگر خودش #پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت.
هر وقت هم که #دلم برای #پدر و #مادرم تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم #اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از #اصفهان هم که بر می گشتم، می دیدم #زندگی خیلی #مرتب و #تمیز است.
#لباسهایش را خودش #می_شست و #آشپزخانه را مرتب می کرد.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐 🌺💐
✨﷽✨
#شهیدانه
مرد می خواهد ...
اینکه بگذری از آرزوهایت ...
زنجیرهای #دلبستگی را از خود رها کنی
گفتنش آسان است ...
اگر #عمل کردن به آن هم #سهل بود ، به خیلی هامان واژه #شهید اضافه شده بود .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🔴 شنبه به شنبه کِیف میکنم ...
🔴 از این به بعد سهشنبهها هم ...
پرده اول؛
حدود یک سال قبل بود که دیدم در گوشهای از پیادهروی میدان نزدیک خانهمان، پسری حدودا ۱۵، ۱۶ ساله ایستاده، کتری چایش را لبه دیوار آتشنشانی گذاشته و به مردم چای میدهد. توجهم خیلی جلب نشد!
گذشت تا هفته بعد دوباره دیدمش که این بار عدسی میدهد. اما یک میز پلاستیکی کوچک هم آورده و قابلمهاش را روی آن گذاشته. باز هم خیلی توجهم جلب نشد!
هفته بعد دیدمش باز هم آمده. این بار احساس کردم روتینی دارد! #شنبهها همینجا میایستد تا نذری مختصری بدهد و بعد هم احتمالا میرود مدرسه!!
این عادت را ترک نمیکرد ... هر شنبه با یک میز و یک قابلمه یا یک سماور نذری میآمد و نیم ساعت بعد هم رفته بود.
کمکم دیدم کارش گرفته. هر هفته بند و بساطش بزرگتر میشد. افراد بیشتری به کمکش آمده بودند. برای روزهای بارانی سایهبان میآوردند، چند سماور بزرگ تهیه کرده بودند، باند میگذاشتند و مدح اهل بیت پخش میکردند و جالب بود که جمعیت قابل توجهی برای صبحانه نذری آنجا میایستادند.
دیروز دیدم از عادت شنبهها فراتر رفته و یک ایستگاه صلواتی بزرگ با داربست و دکور برای فاطمیه زده. احتمالا از عصر تا انتهای شب هم فعال است ...
یکی همت کرد، پایداری کرد و یک حرکت اجتماعی ایجاد کرد.
خلاصه؛ شنبه به شنبه که میبینمش کِیف میکنم ....
پرده دوم؛
دیروز برایم روز خاصی بود، قم بودم. بعد از زیارت و چند جلسه، به توصیه دوستی رفتیم در #طریق_المهدی.
از سالهای دور، رسمی به وجود آمده که عدهای سهشنبهها از حرم حضرت معصومه تا مسجد جمکران پیاده میرفتند.
از حدود سه سال قبل یک نفر همت کرده بود و یک موکب در طول مسیر زده بود!
سه سال قبل یکی بود و امروز شده ۵۰ موکب!!
یکی همت کرد، هر هفته آمد و خدمترسانی کرد و حالا در کمتر از سه سال حداقل ۵۰ موکب در این مسیر هستند و جالب اینکه این کار موجب شده پیادهروی احیا شده و تبدیل به یک حرکت جمعی و خانوادگی بشود.
موکبها ساده و بیپیرایهاند. عموما از اهالی قم ولی برخی هم از شهرهای اطراف!
پشت یک یا دو ماشین تمام وسایلشان جا میشود. چند ساعت مانده به اذان مغرب میآیند تا اذان مغرب خدمترسانی میکنند. همه هم به عشق امام زمان میآیند ...
دیروز، وقتی دیدم چند هزار نفر در این مسیرند و به سمت مسجد جمکران میروند، واقعا به همّت و نیّت آن چند نفر که این کار را شروع کردند، غبطه خوردم.
در طریق المهدی #تربیت جاری است. فرصت خادمی، فرصت با هم بودن، در کنار هم زیستن، رشد کردن و امام زمانی شدن ...
@tariq_almahdi
اما بعد؛
#فناوریهای_اجتماعی_بومی، کاملا مردمی هستند. مردم را به حرکت در میآورند. مستمر هستند. ابتکاراتی هستند از جنس #عمل! عملهای به ظاهر ساده اما به شدت معنیدار و چندبعدی. عمل عدهای که پا به میدان گذاشتهاند، نواقص کارشان را ذره ذره برطرف کردهاند و در طیف بزرگی از مردم حرکت ایجاد کردهاند. مثل همان کاری که آقا روحالله در طریق المهدی کرد و مثل همان کاری که سید غفار در شیراز کرده ...
بیش باد؛
و شهر به شهر ..
#حمید_کثیری
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام صبح بخیر 🌹
🔸 امروز یکشنبه
📆 شمسی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۳ ( ماه دی )
📆 میلادی: ۲۰۲۵/۰۱/۱۲ ( ماه ژانویه )
📆 قمری: ۱۴۴۶/۷/۱۱ ( ماه رَجَب )
ذکر امروز: ۱۰۰مرتبه یا ذالجلال والاکرام
✍ امیر مؤمنان علی علیه السلام:
شب و روز در تو عمل میکنند، پس تو هم در شب و روز کار و #عمل کن، شب و روز از تو (عمر و جوانی را) میگیرند، پس تو هم از شب و روز (بهره) بگیر.
اِنَّ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یَعْمَلانِ فیکَ فَاعْمَلْ فیهِما، وَ یَأخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما
📚 کتاب چهل حدیث عمل