گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وان چنان پای گرفتست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
که اگر راه دهم قافله بر گل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند!
دلمان تنگ شد وُ قافیـه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم..؟
#امیدصباغنو
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
شاه منی لایق سودای من
قند منی لایق دندان من
#مولانا
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
با تو یک شب بنشینيم و شرابی بخوریم!
آتشآلود و جگرسوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم، چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهی وصلِ دلارام خوشاست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهی خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیريم که مست است، بیا
تا به خوشباشی مستان مِی نابی بخوریم
صلهی سایه همین جرعهی جام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم...
#هوشنگابتهاج
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند!
دلمان تنگ شد وُ قافیـه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم..؟
#امیدصباغنو
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
ز دریچههای چشمم نظری به ماه داری
چه بلندبختی ای دل! که به دوست راه داری
#شهریار
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
آمدی در دل و برخاست به تعظیمِ تو جان
بنشین، ورنه محال است که جان بنشیند!
#شاپورتهرانی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
#مولانا
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
یار من با دگران یار شد... افسوس افسوس!
رفت و هم صحبت اغیار شد، افسوس افسوس!
سالها عهد وفا بست ولی آخر کار
عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس!
آن که چون روز، شب عیشم ازو روشن بود
رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس!
آن که هم راحت جان بود و هم آسایش دل
قصد جان کرد و دل آزار شد، افسوس افسوس!
گفتم ای دل به کمند سر زلفش نروی!
عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس!
آن همه گوهر دانش که به چنگ آوردم-
ناگه از دست به یک بار شد،افسوس افسوس!
مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل
عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس!
#هلالیجغتایی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
دل که رنجید از کسی
خرسند کردن مشکل است ...!
#صائبتبریزی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
چه بود سهم من از عشق _خندهای کوتاه
چه بود قسمتم از عمر _گریهای جانکاه
اگر نبود فراقت نمینوشتم شعر
اگر نبود خیالت نمیکشیدم آه
چگونه سر نگذارم به شانهات ای کوه
چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه
به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است
به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه
اگر قرار به دلکندن از هم است که هیچ
اگر هنوز بنا عاشقی است بسمالله...
#عطیهساداتحجتی
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهایست که قربانیات کنند
#فاضلنظری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi