eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
64 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
نشود باز دگر چشم تر زهرایم نشد آن روز شوم من سپر زهرایم تا عصابه به سرش بست یقین دانستم که شکسته شده در کوچه سر زهرایم بی اثر بود هر آن قدر که گفتم آن روز پای بردار لعین از کمر زهرایم بس که نامرد،در سوخته را داد فشار سوخت از شعله ی در بال و پر زهرایم لگدی زد به دل فاطمه،شد سقط جنین آب شد از غم محسن جگر زهرایم یک طرف محسن و یکسو من و یکسو طفلان مات و مبهوت به هر سو نظر زهرایم کربلا بر بدن یوسف من سنگ زنند تا که فریاد زند من پسر زهرایم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود باعث رنجش زخم دل مولا نشود سر سجاده دعا کرده حسن آهسته بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود ز دهان زن همسایه شنیده زینب حال او بسکه وخیم است مداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بستر بیماری خود پا نشود 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بیمارت ای علی جان، جز نیمه جان ندارد  میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد  غم چون نسیم پائیز، برگ و بر مرا ریخت  این لاله ی بهاران، غیر از خزان ندارد  بگذار تا بمیرد، زین باغ پربگیرد  مرغی که حق ماندن در آشیان ندارد  خواهم که اشک غربت، از چهره ات بگیرم  شرمنده ام که دیگر، دستم توان ندارد  بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت  من لب نمی گشایم محسن زبان ندارد  هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا  قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد  شهری که در امانند حتی یهود در آن  در بین خانه خود زهرا امان ندارد  ای ناله ها برآئید، ای لاله ها بریزید  گلزار وحی دیگر، سرو روان ندارد  روز جزا مسلم گیرد دست میثم  زیرا پناه غیر از ما خاندان ندارد  🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
من بیمار، مداوا نکند خوشنودم  غم طبیبم شده و مرگ شده بهبودم  هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد  عاقبت داغ و غم و درد کند نابودم!  اشک بس ریخته ام، هرکه ببیند گوید  سرو بشکسته ی خم گشته، کنار جویم!  گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم  کاش می بودم و غمخوار علی می بودم  زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست  سند مستندم: بازوی خون آلودم!  من نفس می زدم و او کف افسوس به هم  من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!  ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!  جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم.    🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تمام شهر پی کشتن علی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند چهل نفر که همه قاتل علی بودند به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم برای ضربه رضایت گرفته اند از هم تمام نیتشان قربة الی الله است و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است یکی غلاف به قصد ثواب بردارد یکی به نیت مولا طناب بردارد دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد لگد اگر بزنندش شتاب بردارد برای کشتن مولا شتاب در کافی است برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد چنان بلند شد و دست سمت سر آمد به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد ولی از این همه بادی به صورتش میخورد همین نسیم، حسن را هزار سال بس است برای گریه ی هر شب همین خیال بس است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد که شمر جای مغیره در این گذر آمد ولی نه روبروی او که پشت سر آمد غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است به حنجری که یقینا بریدنش سخت است تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است "صدای وای بنی" شنیدنش سخت است اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند چنان که فاطمه را از علی جدا کردند همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد چنان پرنده که هی بال را به هم زده است صدای فاطمه گودال را به هم زده است 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی‌اُفتد غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد نشد حائِل کند دستش گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ،گیرم... تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مادری پیش نگاه دخترش آتش گرفت دختری از آهِ سرد مادرش آتش گرفت پشت دربِ خانه ای که خادمش جبریل بود همسر شیرخدا بال و پرش آتش گرفت زیر دست و پای شیطان بود قرآن، وای وای گو به احمد آیه های کوثرش آتش گرفت گوشواره بینِ کوچه ماند، اما پشت در موی او همراهِ سنجاق سرش آتش گرفت آمد از زیر فشار در به پا خیزد، ولی غنچه ی یاس سفیدش در برش آتش گرفت چشم هایش تارتر می شد میان دود، آه دخترش می گفت اینجا حیدرش آتش گرفت چند سالِ بعد، ارث فاطمیه داده شد کودکی در بین آتش معجرش آتش گرفت آن قَلافی که دلیلِ مرگ مادر بود، آه حنجر اولاد او از خنجرش آتش گرفت باز هم مادر زمین افتاد، اما قبل از او با دو بوسه از گلویش خواهرش آتش گرفت 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد  دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد  خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو  هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد  جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من  خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد  من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم  شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد  در میان بسترت وقتی که می آیم بمان  اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد  این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست  بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد    🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کهکشان را کشان کشان بردند ( آسمان را به ریسمان بردند) صاحب ذوالفقار را آن روز پیش چشمان این و آن بردند جان پیغمبر گرامی را سوی مسجد به قصد جان بردند کس و کار و امان عالم را بی کس و یار و بی امان بردند شیر حق را میان حیرت خلق از در بیشه بزدلان بردند برکت سفره خلایق را به امیددو تکه نان بردند مرغ بسمل به خاک افتاد و با بسمل از آشیان بردند مادری در میان آتش سوخت با لگد طفلش از میان بردند چار فصل بهار حیدر را چل نفر تا خود خزان بردند میخ در را گداختند و سپس داغ را تا به استخوان بردند گل یاس سپید حیدر را عاقبت سوی ارغوان بردند شد سپر تا زیان نبیند یار دست آنجا به تازیان بردند بانی شر غلاف بود اگر دست روزی به خیزران بردند 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است نقطه‌ی "فا" علی و نقطه‌ی "با "فاطمه است کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است بارها محضر او خورد زمین جبرائیل بارها گفت محمد به حرا فاطمه است بیش از کعبه پیمبر به طوافش می‌رفت یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم حجت الله عَلی حُجَّتنا فاطمه است گفت سوگند به مظلومی تو کم نشود یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که همه گفتند مگر شیرخدا فاطمه است همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است چادرش را نتکاند آخ ببینید همه نام او مردم نامرد چرا فاطمه است روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد تا که او هست فقط ناله‌ی ما فاطمه است 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است آن قدر نامش بها دارد میان شاعران نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است این که بر همسایه می بخشید نان خانه را گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است ماجرای غسل زهرا... ماجرای بازویش... ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز حشر بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی خواهشا!چیزی طلب کن تا علی کاری کند هیچ میدانی نشد پر کار باشم یک شبی بستری بیمار من!تا کی سکوت و اختفا؟ صحبتی..تا محرم اسرار باشم یک شبی پشت در که می رسم حالم دگرگون می شود کاش من‌ هم کشته ی مسمار باشم یک شبی درد بسیاری کشیدی در میان خلوتت پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7