#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
ای گل بستان بستان حسن
قاسمی وروح وریحان حسن
سرو مات ازقامت دلجوی تو
ماه حیران شد زماه روی تو
روی تو آئینه ی حُسن حسن
لاله ی زیبای آن زیبا چمن
نوجوانی وبه پیران رهبری
رهبری آزاده و روشنگری
ای دلت پُرزآب وتاب معرفت
تشنگان را داده آب معرفت
تا چراغ عاشقی افروختی
عشق بازان را تو عشق آموختی
ای زنور کبریا روشن ضمیر
سینه ات روشن شداز مهری منیر
ای به روز امتحان مرد عمل
وی شهادت را تو احلی من عسل
تاشهادت را تو کردی انتخاب
ماند حسرت بر دل ازلعل تو آب
ای لب خشک تو رشک سلسبیل
آفرین گفته به رزمت جبرئیل
ای زصهبای شهادت مست مست
وی پدر را داده در طفلی زدست
از وصال روی تو خون خدا
یادمی کرد ازجمال مجتبی
ای حسین ومجتبی را نورعین
تا شنید آوای دردت راحسین
ای حسین ومجتبی را نور عین
تا شنید آوای دردت را حسین
گفت لبیک ای عموجان آمدم
بهر دیدارت شتابان آمدم
آمدم ای نور چشمان ترم
یادگار یادگار مادرم
ای زخونت گشته صحرا لاله گون
دست وپا کمتر بزن درخاک وخون
گریم ونالم براین عمر کمت
سخت می سوزم زسوز ماتمت
دوست دارم همچو گل بویت کنم
غرق بوسه روی نیکویت کنم
اشک می گیرد ره چشم مرا
چون روم بی تو به سوی خیمه ها
جسم پاکت را به خیمه می برم
می گذارم درکناراکبرم
از فروغ حُسن نورانی شدی
درمنای عشق قربانی شدی
زدشرر این غم دل وجان مرا
ای «وفایی» گریه کن زین ماجرا
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
به زير سُمّ ستوران تنت رها مانده
عموفدای توگردد تنت كجامانده
صدازدی توعمورا ولی خبردارم
كه نيمی ازنفست درگلوت جا مانده
گل بهشتی من گرچه پرپرت كردند
شميم ناب تودرخاك كربلامانده
زپشت پرده ی خونين اشك خودديدم
به عضوعضوتنت زخم نيزه هامانده
شكسته اند چرا حُرمت تورا ای گل
چقدربربدنت جای رّدپا مانده
هنوزظرف عسل ازلبت نيفتاده
هنوز روی لبت ،نقش ربنّا مانده
صداي خواندن امّن يجيب می آيد
كه نجمه منتظرت دست بردعا مانده
توراچگونه بردخيمه گه عمو بنگر
كنارجسم توازپا دراين منا مانده
نوشت اشك «وفایی» پس ازشهادت تو
حديث عاشقی ات برزبان مامانده
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد
در دست عقیق یمنی داشته باشد
گر میل به قربان شدنی داشته باشد
بد نیست که معشوق «لن» ی داشته باشد
این جذبه عشق است که رد کردمت این جا
ور نه پی چشمم نمی آوردمت این جا
تو فرق نداری به خدا با پسر خویش
این گونه عمو را مکشان پشت سر خویش
خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش
تا قوم زمینت نزند با نظر خویش
آخر تو شبیه حسنی, حرز بیانداز
تو یوسف صحرای منی, حرز بیانداز
ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش
زلف تو پریشان شد و دادند تکانش
حق دارد عمو این همه باشد نگران
این ازرق شامی و تمام پسرانش
کوچک تر از آنند به جنگ تو بیایند
گر جنگ بیایند به چنگ تو میایند
زن ها چه قدر موی پریشان تو کردند
از بس که دعا بر تو و بر جان تو کردند
وقتی که نظر بر قد طوفان تو کردند…
وقتی که نگه بر تو و میدان تو کردند
گفتند: نبردش چه نبردی است! ماشالله
این طفل حسن زاده چه مردی است! ماشالله
بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد
بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد
از هر طرفی بال و پرت در قفس افتاد
سینه ات که صداکرد, عمو از نفس افتاد
از زندگی ات, آه, تو را سیر نکرده؟
چیزی وسط سینهی تو گیر نکرده؟
میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد
آئینه جنگیدن مرد جملت کرد
آنقدر عسل گفتی و مثل عسلت کرد
با زحمت بسیار عمویت بغلت کرد
از بس که عدو سنگ به ظرف عسلت زد
اندام تو در بین عسل ریخت کِش آمد
دور و برت آن قدر شلوغ است که جا نیست
خوبی ضریح تو به این است جدا نیست
بر گیسوی تو خون جبین است, حنا نیست
نه …بردن این پیکر تو کار عبا نیست
بایدکه کفن پوش بلندت بنمایم
آغوش به آغوش بلندت بنمایم
یک لحظه تو پا شو بنشین… جان برادر
آخر چه کنم ماه جبین… جان برادر؟
تا پا مکشی روی زمین… جان برادر
از کاکل تو مانده همین؟… جان برادر
جسم تو زمین است, عمو میرود از دست
تو میروی از دست, عمو می رود از دست
علی اکبر لطیفیان
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7