eitaa logo
اشعار ناب آیینی
26.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
974 ویدیو
43 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی از معجونِ خاک و اشک، انسان خلق شد مثل احوالِ دلِ تنگش پریشان خلق شد روزهای دور، بر انسان و دلتنگی گذشت تا برای گریه‌هایش شامِ هجران خلق شد آسمان از تشنگی‌های بیابان بغض کرد اشک‌هایش ریخت روی خاک، باران خلق شد عشق آمد تا بسوزاند دلِ عشاق را عشق در انسان نه، آتش در نیستان خلق شد نقطه‌ی پرگارِ عالم، کعبه‌ی بیت‌الحرام فاش شد، تا باء بسم‌اللهِ قرآن خلق شد هیچ خلقی هدیه‌ای شایسته‌ی مولا نداشت تا به قربانِ امیرالمومنین، جان خلق شد در ازل وقتی خدا تصویرِ سلمان را کشید از غبار پای حیدر، خاکِ ایران خلق شد خونِ حیدر در رگِ خشکِ بیابان‌ها دوید قلبِ ایران زنده شد وقتی خراسان خلق شد تا حدیثی از طلا دور خراسان حلقه زد مأمنی از نور، دور از چنگِ شیطان خلق شد خاک نیشابور وقتی شد قدمگاهِ بهشت باغی از فیروزه در قلبِ بیابان خلق شد پادشاهانِ کذایی را گدایی پیشه شد تا که با شاهِ خراسان، نامِ سلطان خلق شد تا بیفتد از سرِ شاهان کلاهِ اعتبار زیر چترِ گنبد و گلدسته، ایوان خلق شد دردها بیراهه می‌بستند بر دارو دخیل عاقبت در پنجره‌فولاد، درمان خلق شد دعبل و شعر و عبا راه غزل را باز کرد با امامِ شاعران دیوان به دیوان خلق شد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
من فقط یک نوکرم، کار خودم را می‌کنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر می‌رسد دستم مقابل کس و ناکس دراز نیست تا روی پای نوکر‌ی‌ام ایستاده‌ام مداح و روضه‌خوان و سخنران و چای‌ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری‌ست در لباسِ نوکری، موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم من زنده‌ام به نوکری خانه‌ی شما! پس نوکری به کار نگیری به جای من! سرمایه‌ی من نوکریِ حضرت سلطان هر ثانیه‌اَش ناب‌ترین گنجِ زمان‌ست بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند بهترین آوازه‌ها در خادمیِ کوی توست شهرتِ خالی زشوقِ نوکری، شهرت نشد آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه‌اش تحت لوای حَسَنین تا غلامت شدیم فهمیدیم نوکری، احترام هم دارد آبروداری ما بی آبروها پای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست من مفتخر به نوکری حضرت توأم تو سفره‌دار هستی و من دعوت توأم حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته‌ایم با نوکری تو همه عزت گرفته‌ایم عشق تو شغل شریف انبیای عالم است در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین با نوکریِ آل علی زنده‌ام فقط عینِ حقیقت است کلامم، شعار نیست غلام خانه‌ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری‌اش انتخابمان کردند در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم از نوکری توست به هرجا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست مادرم با نمک روضه بزرگم کرده من به این نوکری از کودکی‌ام منصوبم عمری به عشق نوکریِ تو دویده‌ام حالا که اوفتاده‌ام از پا نمی‌خری؟ ذره‌ای هم که آبرو داریم همه از نوکری او داریم نوکری فاطمه محشر به دادم می‌رسد از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند دلخوشی‌ام چیست به جز نوکری؟ حیدری‌ام حیدری‌ام حیدری از همان روز ولادت شده‌ام پابستت قِدمت نوکری‌ام از سَنَواتم پیداست مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا نوکریِ خانه‌ی زهرا به دردم می‌خورد خدمت‌گزار اهل خرابات اگر شدی ایام نوکریِ تو شاهانه بگذرد هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده‌ست به قول مُرشد ما، بسته‌ست بارش را با نوکری‌ات سینه‌زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته دم تو گرم و کرم‌خانه‌ی شما آباد که بین خانه‌ی تو گرم نوکری هستم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از گریه پُرم... شبیه اقیانوسم محتاجِ سفر به نقطه‌ی پابوسم ای کاش! میان زائرانش بودم جامانده‌ای از زیارتِ مخصوصم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
؛ چه صحنه‌ای بشود یک شب زیارتی و من و ضریح تو و عقده‌های یک عمرم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🌷 یا صاحب الزمان (عج) ... 🍃 در صحن طبعم واژه‌ها هم بیقرارند انگار حسّ و حال شعری تازه دارند وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند گفتند یک عمر است که چشم انتظارند بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار تا ابرهای کاغذی قدری ببارند دیدم کمال همنشینی هم اثر کرد کاغذ ؛ قلم ؛ واژه ؛ به حال من دچارند تسبیحی از جنس هِجاها ساختم چون دیدم تمام حرف‌ها لحظه شمارند پس بی درنگ از دلبرِ دلخواه گفتم یک یا علی هم بعدِ بسم الله گفتم سُستم ولی از عشق ، محکم می‌نویسم از عرش می‌گویند و من هم می‌نویسم در آینه‌بندان صیقل خورده‌ی شعر با چشمِ طبعم هر چه دیدم می‌نویسم قنداقه‌ای در دستِ نوری می‌درخشید پس دارم از خورشید عالم می‌نویسم از قطره‌اشکِ شوقِ بابایی خدایی از خنده‌های آب زمزم می‌نویسم آنقدر محوم که قلم از دستم افتاد پس بیشتر می‌بینم و کم می‌نویسم از روی دستِ شاعرِ مطلق نوشتم گفتند جاءالعشق ، جاء‌الحق نوشتم آمد کسی که با همه توفیر دارد او که نگاهش لطفِ عالم‌گیر دارد آمد طبیب حاذق دردِ جدایی هر چند که دردِ غمش واگیر دارد گفتند «اَشِدّاءُ‌عَلیَ‌الْکُفّار» ؛ هر چند در دست او شمشیر هم تدبیر دارد مانند جدش چشم او حُر آفرین است از بس نگاه نافذش تاثیر دارد با اینکه او در مهربانی بی‌نظیر است اما برای دشمنش شمشیر دارد آمد کسی که در زمستان هم بهار است او وارث اصلی تیغ ذوالفقار است باید که ما هم در سپاهش یار باشیم اما نه اینکه روی دوشش بار باشیم باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت صفین اگر تکرار شد عمّار باشیم باید که پای عشق ، تا آخر بمانیم یا پای دارش میثم تمّار باشیم وقتی که آمد گفت وقت انتقام است باید خروشِ غیرت مختار باشیم باید برای یا لَثارات الحسینش از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم باید فدک را از سقیفه پس بگیریم حق علی را از خلیفه پس بگیریم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نمی‌رسد به کفِ پایت آسمان حتی اگر که قد بکشد روی نردبان حتی نمی‌شود نفسی از تو را به شعر کشید اگر خدا بدهد عمرِ جاودان حتی بهشتِ خاکی دنیای سایه‌سارت را نمی‌دهیم به جَنّات آن جهان حتی کجاست خانه‌ی عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشناسِ زمینی؛ نمی‌شناسیمت اگر که باز کند آسمان دهان حتی فقط تویی که شبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیده در آیینه‌ات؛ در آن حتی عدالتی که تو دادی به تارک تاریخ ندیده کس بدلش را به داستان حتی شکسته است نمکدان به سفره‌ی زخمت به دستِ هر که گرفته‌ست از تو نان حتی مناره چاهِ عذابِ مؤذنش بشود اگر بدون تو گفته‌ست یک اذان حتی جماعتی که مسلمانِ دینِ غیر توأند جهنم است سزای ثواب‌شان حتی ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آب و گِلیم، گریه‌ی خاکیم، آدمیم جوشیده از تلاطمِ اشکیم، زمزمیم از کاسه‌های پُر شده سرریز می‌شویم دریای پشتِ پرده‌ی بارانِ نَم‌نَمیم ما قطره‌های ریخته از ابرِ رحمتیم بارانِ روضه؛ علت مرگِ جهنمیم در پیشگاهِ شعله‌ات انبارِ هیزمیم آتش بزن به خشک و تر ما که دَرهمیم در سینه آتشی‌ست، که سَرما‌پذیر نیست از بسکه در حرارتِ دل، نوحه می‌دمیم روی سیاه‌مان شده با سرخی‌ات سپید ما «یاحسینِ» حل شده در خونِ پرچمیم ** مثل هلالِ ماهِ عزاییم روز و شب تا زیر بارِ منتِ اربابمان خمیم بر شانه‌های ما دو مَلَک زار می‌زنند مقتل‌نویس‌های تو را شانه‌ی غمیم سِیل‌یم، در مسیرِ نجف تا به کربلا خونِ غدیر، در رگِ ماه محرمیم ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سجاده را پُر از غزلِ سجده‌دار کرد محراب را به شعرِ رکوعش دچار کرد از آسمان به ذکرِ لبش خیره می‌شدند تسبیح را ستاره‌ی دنباله‌دار کرد با اشک، در بهشتِ مناجاتِ تائبین در هر قنوت، شیرِ اجابت شکار کرد بر شانه‌های غرقِ گِلِ تربتِ حسین تا سر گذاشت، گریه‌ی بی‌اختیار کرد با لرزه‌های شانه‌ی زخمش؛ مدینه را با کربلای روزِ دهم هم‌جوار کرد آنقدر روضه‌ی عطش از چشمِ تشنه ریخت تا ابرِ دیر آمده را سوگوار کرد کشتی شکست‌خورده‌ی طوفان کربلا هر روضه‌ای که دید، به دوشش سوار کرد یعقوبِ کربلاست، ولی نامِ او علی‌ست ابری که کارِ صاعقه‌ی ذوالفقار کرد این مردِ غرقِ درد، زمانی شراب را با خطبه‌اش به مِی‌زده‌ها زهرمار کرد در شام، باز هم درِ خیبر شکسته شد حیدر به حیدربن‌ِحسین افتخار کرد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
⚫️ یا قمربنی‌هاشم (علیه‌السلام) 🍂 قیام می‌کنم و می‌دهم سلام به دستت که مثل واجبِ عینی‌ست احترام به دستت به ما نمی‌رسد افسوس غیرِ حسرتِ پابوس مقامِ توست پُر از بوسه‌ی امام به دستت ببخش اگر دَمِ پابوس، باز بی‌ادبی شد دخیلِ حاجتِ ما می‌رسد مدام به دستت شفای اهلِ قبور از تو نیست کارِ بعیدی که داده است خدا اختیارِ تام به دستت به ریزریزِ امان‌نامه نیز دست ندادی نمی‌رسد به سری فکرِ اتهام به دستت میان نیزه و شمشیر و مشک بود رقابت که ظهر روز دَهُم می‌رسد کدام به دستت حسین، لب تر کرد و به مشکِ تشنه نظر کرد سپرده شد غمِ یک کارِ ناتمام به دستت در آن طواف که بودند جمع آب و ملائک رسید قرعه به تیری در استلام به دستت قیامِ رایتِ حق را نوشته‌اند به پایت حسین داده عَلم را عَلیَ‌الدوام به دستت . . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
⚫️ یا قمربنی‌هاشم (علیه‌السلام) 🍂 قیام می‌کنم و می‌دهم سلام به دستت که مثل واجبِ عینی‌ست احترام به دستت به ما نمی‌رسد افسوس غیرِ حسرتِ پابوس مقامِ توست پُر از بوسه‌ی امام به دستت ببخش اگر دَمِ پابوس، باز بی‌ادبی شد دخیلِ حاجتِ ما می‌رسد مدام به دستت شفای اهلِ قبور از تو نیست کارِ بعیدی که داده است خدا اختیارِ تام به دستت به ریزریزِ امان‌نامه نیز دست ندادی نمی‌رسد به سری فکرِ اتهام به دستت میان نیزه و شمشیر و مشک بود رقابت که ظهر روز دَهُم می‌رسد کدام به دستت حسین، لب تر کرد و به مشکِ تشنه نظر کرد سپرده شد غمِ یک کارِ ناتمام به دستت در آن طواف که بودند جمع آب و ملائک رسید قرعه به تیری در استلام به دستت قیامِ رایتِ حق را نوشته‌اند به پایت حسین داده عَلم را عَلیَ‌الدوام به دستت . . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مادرم سرچشمه‌ی وحی است، کوثر شاهد است باء بسم‌الله، تا آن سینِ آخر شاهد است مادرم سوغاتی عرش است در تندیسِ سیب لَیلَة‌ُالمِعراج می‌داند؛ پیمبر شاهد است هر زمان مسجد به پای گریه‌هایش می‌نشست شانه‌ی محراب می‌لرزید منبر شاهد است لشکرِ کذّاب، از صدّیقه شاهد خواستند با وجودِ اینکه می‌فرمود: حیدر شاهد است مقتلِ مکتوبِ آتش در گلستان قاب شد ضربه‌ی مسمار بر دیوار را در شاهد است او که جای ذوالفقارش ریسمان در دست داشت یکّه‌تاز مرکبِ رزم است، خیبر شاهد است ✍ 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
"شب" زنده شد به برکت شب‌زنده‌داری‌ات قیمت گرفت "نافله" از هم‌جواری‌ات در اشک‌های اهلِ سحر، ذکرِ خیرِ توست حرف از قنوت وِتر، که شد یادگاری‌ات از خشت‌خشتِ خانه‌ی تو نور می‌چکد "خورشید" تکّه‌ای‌ست از آیینه‌کاری‌ات ای در تنورِ نانِ شبت رزقِ آسمان! ای "هل‌اتیٰ" ستاره‌ای از سفره‌داری‌ات! دستاس نیست، چرخِ فلک زیر دست توست ای گردش زمین و زمان خانه‌داری‌ات! از غصه‌ی دلت بگو ای داغِ سَربه‌مُهر! از عرش آمدند پی غم‌گساری‌ات همسایه‌ات لیاقت اشک تو را نداشت عرشِ خداست تشنه‌ی ابرِ بهاری‌ات از گریه‌های دَم‌به‌دَمت سبز شد خزان نخل شکسته سرو شد از رودِ جاری‌ات ای اشکِ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، خونابه‌های ریخته از زخم کاری‌ات! تیغ علی غلاف نشد وقت اختلاف غرّید و ‌خطبه شد به دَم ذوالفقاری‌ات کوثر شدی که یک‌تنه لشکرکشی کنی تکثیر شد در اشکِ علی بی‌شماری‌ات وقف علی‌ست، دار و نداری که هست و نیست ای رونقِ طوافِ نجف بی‌مزاری‌ات ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
قفس وبالِ بال بود، جای آسمان نبود زمینِ مُرده مقصدِ مسافر زمان نبود دَمی که صاحبِ بهشت، روی خاکْ پا گذاشت قرار بر بهار بود، حرفی از خزان نبود زمین لیاقتِ امانتی که داشت را نداشت -همیشه‌آزموده‌ای- که مَردِ امتحان نبود چگونه شد کسی که چادرش پناه خلق بود میان خلقِ در پناه خویش، در امان نبود؟! مگر زمان چگونه از گذارِ عُمرِ او گذشت که در شمارِ سال‌ها جوان، ولی جوان نبود؟! نمازِ پشتِ در به دائم‌الرُّکوعی‌اش رساند قیامِ در قعود بود، قامتش کمان نبود اگر نبود خطبه‌ای که زد به گوش مأذنه نشانی از علی میان اشهدِ اذان نبود نمازهای ما به سمت قبله‌ی مدینه بود اگر مزارِ قبله‌گاهِ کعبه بی‌نشان نبود ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
میان شهرِ غریب میان شهرِ غریبی که آشنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شبیه گیسوی بی شانه در بیابانی گره به کار بیافتد؛ گره گشایی نیست نفس نفس زدنش گوشه ی قفس سخت است پرنده ای که برای پرش هوایی نیست سکوت، همدمِ فریاد، می شود وقتی که گوش ها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمانی که نیست درمانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا می رود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ با خدایی نیست شبیه روضه ی بزمِ حرامِ شام، ولی میانِ تشتِ طلایی سرِ جدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خدا در این مجلس عیالِ بی سپری؛ چشمِ بی حیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز» و قیمتش؛ به لبِ سکه ی طلایی نیست میان حجره اش افتاد، از نفس؛ اما به جسمِ با کفنش جای ردّ پایی نیست ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
با دَم و بازدمِ نوحه بسوزان جگر از ما آنچنان شعله بزن تا که نماند اثر از ما قدمی رنجه کن و گنجِ غبارِ قدمت را بده بر باد، که شاید برساند خبر از ما تهِ بازار نشستیم، که ما را نپسندند حرفِ سود و ضررش نیست، تو ما را بخر از ما «دل» حسینیّه‌ی سیّارِ تو و وقفِ غم توست بیرقِ سرخِ سیاهی‌زده‌ات را ببر از ما گنبدت آخرِ دنیاست، ته قصه‌ی پرواز امر کن تا که رسیدیم، بچینند پَر از ما سرِ دنیای پس از مرگ، قرار است بیایی روح‌مان بسته به امّیدِ تو بارِ سفر از ما خاکِ بی‌آبِ کویریم، ولی کاش به اذنت ظرفِ آبی برساند به لبت کوزه‌گر از ما کاش می‌شد نفسِ ما برود تا تو بمانی جای هر زخمِ تو می‌مرد هزاران نفر از ما زیرِ تیغ آمده بودیم برای تو بمیریم دستِ ما را که گرفتی نگرفتند سر از ما خاکِ عالم به سرِ ما که به گودالِ منایت گشته خنجر به طوافِ سرِ تو بیشتر از ما شاعر: . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم تا دلم را روی خاکِ روضه‌ها انداختم آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد تا به دریای غمت این قطره را انداختم ریسمانِ فرش‌های روضه دستم را گرفت بوریای مَن‌مَنم را زیر پا انداختم روزهای روضه‌دار و ماه‌های آه‌دار روی دوشِ خانه‌ام شالِ عزا انداختم غصه خوردم اشک نوشیدم کنار سفره‌ات خویش را با روضه از آب و غذا انداختم هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زنده‌ام قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سراغ پرچمت را از شمیمِ باد می‌گیرم نشانِ رود را از ماهی آزاد می‌گیرم حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی که دارم دَم‌به‌دَم از دوری‌اش غمباد می‌گیرم شفا یعنی نخِ پیراهنی که غرق یوسف بود به این امّید، من هم بوسه از فولاد می‌گیرم مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد نشانیِ تو را از کورِ مادرزاد می‌گیرم به غیر از دیدنت هر حاجتی آورده‌ام رد کن پس از دیدار، هر چیزی که لطفت داد می‌گیرم من از گرد ‌و غبارِ زیرِ جاروهای خُدّامت پس از افتادگی؛ پرواز را هم یاد می‌گیرم نشستن با کبوترهای دست‌آموزِ تو درس است برای جَلد بودن رخصت از استاد می‌گیرم غم تو گوهری نایاب، در دنیای شادی‌هاست من این دَم را میان صحن گوهرشاد می‌گیرم تمام صحن تو شعر است، از هر شعر گویاتر نگاهش می‌کنم از شعرِ خود ایراد می‌گیرم ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را به خاکِ تشنه خواندی آیه‌ی بارانِ نم‌نم را تویی آن کودکی که از سکوتش درس می‌ریزد دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را غلام خُرده‌شاگردانِ شاگردان‌تان می‌شد به دَرسَت می‌فرستادند اگر یحیی‌بن‌اَکثَم را زیادت نه؛ کمت هم از سر عالَم زیادی بود نمی‌دانند دستان جوادت معنی کم را نمک‌نشناس‌ها انداختند اندازه‌ی جودت به جان شانه‌‌ات سنگینی یک کوهْ ماتم را به مشتت جمع شد کابوسِ خاکِ چادر مادر زمین با اشک‌هایت ریخت بر سر؛ خاکِ عالم را قیامِ انتقام از دست‌های کوچکت پا شد چشاندی بر دهان کوچه‌ چندین مشتِ محکم را تو را با روضه‌های مادرت کشتند، با سَم نه به کامت ریخت انگورِ اجل با زهر، مرهم را اگر می‌دید امّ‌الفضل، درمانت شهادت بود به بیمارش نمی‌نوشاند، هرگز مرهمِ سَم را نوای العطش‌های تو گفت اینجا حسینیّه‌ست کف و دف را بیاندازید، بردارید پرچم را زمین در قابِ چشمش آخر ذی‌القعده را می‌دید نگاه تشنه‌ات یک آسمان ماهِ محرّم را مسافر بودی و پشتِ نگاهت کاسه‌آبی ریخت نشان می‌داد حالِ رفتنت یک کربلا غم را ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
در مزارت نفسِ ثانیه‌ها می‌گیرد باد، دَم می‌دهد و مرثیه پا می‌گیرد زائرت پنجره‌فولاد ندارد به بغل ولی از آجرِ دیوار، شفا می‌گیرد گنبدی نیست، ولی خاکِ تو تحتُ‌القُبّه‌ست هر کجا ذکر بگیریم، دعا می‌گیرد در حرم پشت حصاری که صدا زندانی‌ست های‌هایم یقه‌ی بغض مرا می‌گیرد حَرَمت آنقدَر از روضه‌ی مسکوت پُر است آستین در دهنْ از گریه صدا می‌گیرد ابرِ موقوفه‌ی بارانِ حسینیّه‌ی توست هر کسی روضه به صحرای منا می‌گیرد کفترِ نامه‌برِ رویِ مزارت ذکرِ، هر که دارد هوس کرب‌وبلا می‌گیرد در مفاتیحِ حرم راوی عاشورایی زائر از دست تو «شش‌گوشه‌نما» می‌گیرد اشک، تا می‌خورَد از مقتلِ چشمت به زمین می‌شود هم‌سفرِ ابر، هوا می‌گیرد دفتر خاطره‌ی کودکی توست «لهوف» «کربلا» در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نمی‌رسد به کفِ پایت آسمان حتی اگر که قد بکشد روی نردبان حتی نمی‌شود نفسی از تو را به شعر کشید اگر خدا بدهد عمرِ جاودان حتی بهشتِ خاکی دنیای سایه‌سارت را نمی‌دهیم به جَنّات آن جهان حتی کجاست خانه‌ی عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشناسِ زمینی؛ نمی‌شناسیمت اگر که باز کند آسمان دهان حتی فقط تویی که شبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیده در آیینه‌ات؛ در آن حتی عدالتی که تو دادی به تارک تاریخ ندیده کس بدلش را به داستان حتی شکسته است نمکدان به سفره‌ی زخمت به دستِ هر که گرفته‌ست از تو نان حتی مناره چاهِ عذابِ مؤذنش بشود اگر بدون تو گفته‌ست یک اذان حتی جماعتی که مسلمانِ دینِ غیر توأند جهنم است سزای ثواب‌شان حتی ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زمینِ تشنه بغل کرده آسمان تو را که قطره‌ای بچشد مزّه‌ی جهان تو را نوشته‌اند به توصیفِ وحی، فصل به فصل پیمبرانِ اولوالعزم، داستان تو را مناره‌های فلک با "انا ولی‌الله" رسانده‌اند به گوشِ زمان اذان تو را سرِ گرسنه به بالین گذاشتی هر شب ولی گرسنه ندیدند میهمان تو را نگاهِ حسرتِ گندم دخیل بسته به جو که بوسه داده ضریحِ تنورِ نانِ تو را ندیده‌اند ضعیفان نگاهِ خشمت را و دشمنانِ خدا روی مهربان تو را مجالِ خواندنِ نهج‌البلاغه در عرش است کسی نمی‌فهمد در زمین زبان تو را به ردّ شمس قسم، یک اشاره‌ات کافی‌ست که قاصدت برساند به ما زمان تو را فرشتگانِ سبک‌بال در زمین جمع‌اند که تا نجف برسانند زائران تو را قسم به ایوانت روبروی باغ بهشت به سینه می‌کوبم سنگِ آستان تو را ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آرزودار توأیم ای سَرِمان گرمِ خیالت کاش مرگ آید و ما را برساند به وصالت زیرِ پایت غزلِ أشهَدِمان را که سرودیم می‌فرستیم سلام و صلواتی به جمالت ما کجا مدحِ تو گفتن؟ نفسی از تو شنُفتن؟ وحیْ فرما به حَرای شُعَرای کَر و لالت این‌که دستان تو را بوسه زده خِلقتِ عالَم اختیاری‌ست که داده‌ست خدای مُتعالت باید از خویش بپرسی به سَلونی: "تو که هستی؟!" ای که حتی نرسیده‌ست قَدِ ما به سئوالت "شرطِ اوّل قدم آن است که مجنونِ تو باشد" * حافظ از عَهدِ خدا گفته و از شرطِ رسالت هر که بی حُبِّ تو سجّاده‌نشینِ شب و روز است عمر را سجده‌کنان می‌گذراند به بِطالت حُکمِ حِلّیَّت و حُرمَت، حَکَم آب و شرابی خونِ مایی که به هر کیش حرام است، حلالت ای که از دارِ جهان جز دلِ ما هیچ نبُردی گاهی از لطف بیا سَرکِشی مال و مَنالت به سگانِ نجفت غبطه نخوردیم؟، که خوردیم! کارِ مایی که وَبالیم فقط، چیست؟، خجالت! کاش در عَصرِ تو بودیم غباری سرِ راهی سهمِ ما بود فقط یک قدم از شصت‌وسه سالت عدل، همراهِ سفر کردنت از خاکْ سفر کرد بر مزارِ تو نشستیم به تَرحیمِ عدالت ✍ *جناب حافظ (در رهِ منزلِ لیلی که خطرهاست در آن/شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی) . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
گفتیم اول از علی و آخر از علی پُر شد ورق ورق ورقِ دفتر از علی با خلقتش چکامه‌ی خلقت تمام شد دیگر نیافرید خدا بهتر از علی یک قطره‌اش به عمرِ زمین و زمان رسید سیراب می‌شود عطشِ محشر از علی از عرشِ ابرهای لبش وحی می‌چکید در بارشِ تلاوتِ پیغمبر از علی نهج‌البلاغه نقطه‌ی عطف خطابه شد قیمت گرفت آبروی منبر از علی از خاک رفت بر درِ افلاکیان نشست تا بال و پر گرفت، درِ خیبر از علی پا روی حقّ مورچگان هم نمی‌گذاشت حتی خیالِ ظلم نمی‌زد سر از علی در روزگارِ برده‌فروشان نمی‌خرید جز آبروی نوکری‌اش قنبر از علی حیّ علیَ الصلوة، زمان گدایی است حیّ علیٰ گرفتنِ انگشتر از علی از یا حسینِ‌ حل شده در اشک‌های آب سیراب می‌شویم، چنان کوثر از علی ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم تا دلم را روی خاکِ روضه‌ها انداختم آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد تا به دریای غمت این قطره را انداختم ریسمانِ فرش‌های روضه دستم را گرفت بوریای مَن‌مَنم را زیر پا انداختم روزهای روضه‌دار و ماه‌های آه‌دار روی دوشِ خانه‌ام شالِ عزا انداختم غصه خوردم اشک نوشیدم کنار سفره‌ات خویش را با روضه از آب و غذا انداختم هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زنده‌ام قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت خودت بخواه برایم هر آنچه باید را به جمعِ گریه‌کنان؛ بین ابرها بردی همان‌ کسی که خودش را به گریه می‌زد را شهادتِ نفسم یاحسین و یاحسن است نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را مسافر حرمم؛ روی بالِ سجاده سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را کلاغ را چه به پرواز با کبوترها! کسی سیاه ندیده‌ست رنگِ گنبد را بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت نگیر از دستم اربعینِ مشهد را 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7