تقدیم به سردار دل ها شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
قلم، حیران مفعولن فعولن فاعل چشمت
نمی داند چه بنویسد که باشد قابل چشمت
غزل با عندلیب لال فرقش چیست، وقتی نیست
برای واژه ها راهی به حدّ فاصل چشمت
ولی یک واژه مستثناست از این قید، آری "عشق"
همان عشقی که از بسم الّهش شد بسمل چشمت
تو چشم از این جهان بستی و رفتی غافل از اینکه
جهانی شد شکار غمزه ی ناغافل چشمت
نمی دانم به جز بغض یتیمان رفیقانت
کدامین صحنه بازی کرد این سان با دل چشمت
چه استادانه روشن کرد تکلیف دل ما را
سیاق مرزبندی های حق و باطل چشمت
بیابانیم ای دریا، نسیمی قسمت ما کن
از آن جغرافیای بی نظیر ساحل چشمت
من از این آب و جارو کردن بسیار فهمیدم
چه مهمان عزیزی داشتی در منزل چشمت
شاعر: #محمدحسین_رشیدی
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
هم قامت «عدل» را خمیدند آنروز
هم قلب «معاد» را دریدند آنروز
«توحید» و «نبوت» و «امامت» را نیز
با خنجر کُند، سر بریدند آنروز
✍ #محمدحسین_رشیدی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
گفتی که انا بن مصطفی، نشنیدند
گفتی که انا بن مرتضی، خندیدند
گفتی که انا بن فاطمه، طاقتشان
سر رفت و تن تو را ز هم پاشیدند
✍ #محمدحسین_رشیدی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به پیشگاه مقدس بانو ام البنین سلام الله علیها
سنگم، از معدن الماس سخن می گویم
خاکم، از چشمه ی احساس سخن می گویم
من مغیلانم و از یاس سخن میگویم
یعنی از "مادر عبّاس" سخن می گویم
اسوه ی عاطفه، اسطوره ی تقوا و یقین
مادر شیر پسرهای علی، امّ بنین
ای که خورشید، به دور قمرت گردیده
قرص ماه، آینه دار پسرت گردیده
سُرمه ی حور و ملک، خاک درت گردیده
بال جبریل، گلیم گذرت گردیده
جیره ی شاعر بی نان و نوا را بفرست
"چادرت را بتکان روزی ما را بفرست"
پی دل گشته و دیدیم که دلدار تویی
معنی عارفه ی واصله ی یار تویی
مرهم بی کسی حیدر کرار تویی
محرم گریه ی مولا به شب تار تویی
دیده ای از غم جانکاه، چه ها می گوید
ضجّه هایش به دل چاه، چه ها می گوید
جگرت پاره شد از آه جگر فرسایش
دلت آواره شد از ناله ی واویلایش
سوختی، با شرر نغمه ی یا زهرایش
مُردی از دیدن لرزیدن زانوهایش
گشت هر بار علی از غم زهرا مدهوش
کُشته ی فاطمه را مهر تو آورد به هوش
تو همانی که از اوّل شده شیدای حسین
ضربان دلت آهنگ دل آرای حسین
شعر لالایی عباس تو نجوای "حسین"
ریختی ماحصلت را همه در پای حسین
مهر و ماه و فلک و جمله ی مافیهایش
ای به قربان حسین و قمر زیبایش
چه ابالفضل تو اوصاف نکویی دارد
بحر جود است و به هر غمزده جویی دارد
هر کسی با پسرت سرّ مگویی دارد
خوش به احوال سکینه چه عمویی دارد
گرچه بُرده ست خودش از همه عالم دل را
نقش ِ دل کرده فقط ، نام "ابوفاضل" را
نیست جز عشق عمو، مایه ی آب و گل او
مَشک خونین عمو، بانی خون دل او
آخرین خنده ی عباس بوَد قاتل او
آه، از خاطره ی همّت بی حاصل او
سینه اش از غم عباس بود آکنده
زیر لب زمزمه دارد که "عمو شرمنده"
آه را در دلم ای کاش فرو می بردم
سخنی پیش تو از آب نمی آوُردم
عوض آب کمی خون جگر می خوردم
قبل از آنی که به تو رو بزنم می مردم
من چه گفتم که دم خیمه درآمد اشکت
رفتی و از تو نیامد خبری جز مشکت
یاد داری که قد یوسف زهرا تا شد؟
بعد از آنی که عمود آمد و فرقت وا شد؟
تیر ها از همه سو بر تن پاکت جا شد
ناگهان بر سر رأس و بدنت دعوا شد
ولی ای مرد، کجا تیغ و سنان کشت تو را
به خدا چاک لب دخترکان کشت تو را
رفتی و لشکر بابای من از هم پاشید
رفتی و حرمله بر بی کسی ما خندید
رفتی و عربده ی شمر به گوشم پیچید
معجر از روی سرم خولی نامرد کشید
لکّه ابر سیهی روی مرا پوشانده
رد سیلی سنان بر رخ من جا مانده
#محمدحسین_رشیدی
#یا_امّ_البنین
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7