#شهادت_امام_حسن_عسکری
مسیر روضهام امشب به سامرا افتاد
عزیز فاطمه در هجره بیصدا افتاد
غریب بود و کسی را نداشت، وقتی که
میانِ هجرهی تاریک خود ز پا افتاد
توان نداشت بگوید که آب میخواهم
خلاصه با لب خشکیده از نوا افتاد
تلاش کرد نیفتد زمین، ولیکن حیف
به روی خاکِ غریبانه، بارها افتاد
وضو گرفت و، به سختی سرش به مُهر رسید
و باز از شرر زهر، بیهوا افتاد
به زحمت از جگرش داد زد بیا مهدی
ببین که این پدرِ خسته بی عصا، افتاد
بلند شد که کمی رو به قبله بنشیند
نشست لحظهای و، رو به کربلا افتاد
زمینِ هجره خنک بود و شیب هم که نداشت
کفن که داشت، چرا یاد بوریا افتاد؟
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مربع_ترکیب
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست
دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست
از غربتت آیین غم آیینۀ ماست
بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست
دارد غبار بی کسی کوی حریمت
گرد عزا بنشسته بر روی حریمت
دشمن به جرم عاشقی کشته شما را
چون جلوه گاه خالقی کشته شما را
چون نور فجر صادقی کشته شما را
پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را
چشم زمین و آسمان بر تو بگریند
جانا تمام عاشقان بر تو بگریند
زهر جفا در قتلتان باشد بهانه
جان داده اید از غصه هایی بی کرانه
کوی مدینه، کربلا، این دو نشانه
شام بلا و کوفه و جور زمانه
اینها همه بر جانتان گردیده قاتل
گر چه جهان زهر جفا را دیده قاتل
نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود
جمع خصال و خلق نیکویت حسن بود
ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود
قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود
ذکر تو را گفتن به لب اوج سخن شد
مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد
یابن الحسن یعنی که مهدی زادۀ توست
شمشیر مانده در غلاف آمادۀ توست
نام خوشش زیبایی سجادۀ توست
او میوه ی قلب تو و دلدادۀ توست
برگو بیاید دیده ها چشم انتظارند
آقا بیا که یاس ها دل بی قرارند
آقا بیا که فاطمه چشم انتظار است
با مادرت قلب همه چشم انتظار است
هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار است
بشتاب امیر علقمه چشم انتظار است
زیبا شود گر که به رجعت آخر اِی یار
آید امیر علقمه گردد علمدار
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
آتش زده این زهر تمام بدنم را
انداخته در گوشهای از هجره تنم را
در غربتم و یار و مددکار ندارم
باور نکنم این همه تنها شدنم را
افتادهام از پا و کسی نیست ببیند
این لحظهی آخر من و پرپر زدنم را
در آتش هجر پسرم آه کشیدم
تا آید بیند کمی از سوختنم را
بال و پرم از زهر جگرسوز کبود است
فریاد زنم لحظهی برخواستنم را
تشنه لبم و تار شده چشم پر اشکم
سیراب نکرد آب گوارا دهنم را
عمریاست شده کار دلم نوحه سرایی
مشکی زدهام سر درِ بیتالحزنم را
تنهاییِ من علت اشک بصرم نیست
تاریخ گواه است فقط این سخنم را
در غربتم اما بدنم تیر نخورده
از من که نبردند عقیق یمنم را
غارت نشدم شکر خدا لخظهی آخر
دستی نکشیدهاست ز تن پیروهنم را
با این همه سوز جگرم شکر خدا که
دارم به تنم گرچه غریبم کفنم را
روی تنم از سُمِ ستوران خبری نیست
بر حنجرم از تیزیِ خنجر اثری نیست
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
زهر دادند دوباره حسنی دیگر را
به روی خاک کشیدند گلی پرپر را
لحظهی آخر عمرش چه قَدَر درد کشید
به لب آورد، مصیبات غمِ مادر را
سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا
تازه آورد به یادش گلِ نیلوفر را
آن گلی که به خرابه نفسش بند آمد
تا به زانوش نهادند همان بیسر را
لحظهی آخرِ عمرش پسرش آمده است
تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را
پسرش جرعهی آبی به لبانش داد و
روضه کرببلا خواند، شبِ آخر را
روضه میخواند از آن شاه که افتاد به خاک
یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مربع_ترکیب
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
دیده ها در غم تو حالت باران دارد
سینه ها سوخته و شعله ی سوزان دارد
مرغ دل پر زده و میل به جانان دارد
هر که غمگین تو شد دیده ی گریان دارد
در سماوات و زمین سوگ تو داغ همه است
آن که از باغ جنان ناله کند فاطمه است
سامرا آینه ی بی کسی و غربت توست
بی قراریِ دل از خون دل و محنت توست
آن چه این گونه شکسته ز جفا حرمت توست
دیدن یوسفت این لحظه همه حسرت توست
گفتی ای مهدی ام این لحظه بیا در بر من
تا که آرام شود با تو دو چشم ترِ من
عاقبت سهم لبت زهر شرربار شده
جگرت سوخته و یکسره خونبار شده
طعنه و زخم زبان سهم تو بسیار شده
تنت از شدت این زهر چه بیمار شده
شام غم رفته و هنگام سحر می آید
آخر از یار سفر کرده خبر می آید
گر چه بر روی لبت نغمه ی یارب داری
گوییا بر تن محنت زده ات تب داری
از دلت آه کشی ، ذکر مقرَّب داری
شاید این لحظه به دل یاد ز زینب داری
یا که یاد از عطش حضرت عباس کردی
یا حسین گفته ای و یاد گل یاس کردی
گر چه از زهر به بستر شده بی حال شدی
به سما می روی و حال سبکبال شدی
ز غریبی و عطش غمزده احوال شدی
شاید آن لحظه به یاد غم گودال شدی
هر که لب تشنه دهد جان به ولای حیدر
مادر آمد به برش گفت غریب مادر
یاد از سوز عطش کردی و لب های حسین
سامرا کرببلا گشته ز نجوای حسین
تو که بودی همه ی عمر چه شیدای حسین
یا حسن جان ، تویی و مهر و تولای حسین
بابی انت و امی یا حسین ثارالله
به فدای لب عطشانِ ابا عبدالله
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گر چه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکر خدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
#محمد_جواد_پرچمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و می افتد
با همین زاویه زخم دهنت معلوم است
ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد
شکر...این لحظۀ آخر بدنت معلوم است
#سید_پوریا_هاشمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
#حمید_رضا_برقعی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7