هيچ چيز شبيه دلتنگى نيست
مگر پرنده اى شكسته بال
كه با دريغ و حسرت
به آسمان نگاه مى كند
@shearhayeziba
#نزار_قبانى
در میان هجوم باران
از مسیر یخ بسته نترس
در هُرم عشق
همه جا
بهار خواهد شد
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ
قدرِ یاران وفادار ندانست دریغ
دردِ محرومیِ دیدار مرا کشت افسوس
یار حال من بیمار ندانست دریغ
یارِ هر خار و خسی گشت درین گلشن حیف
قیمت آن گل رخسار ندانست دریغ
زارم انداخت ز پا خواری هجران هیهات
مُردم و حال مرا یار ندانست دریغ
وحشی آن عربده جو کُشت به خواری ما را
قدرِ عشاق جگر خوار ندانست دریغ
@shearhayeziba
#وحشی
یک سیب از درخت میافتد
یک اتفاق
در شرف وقوع است
تو نیستی
لبخند نیست
پنجره تنهاست
من دلتنگم
فکر میکنم تو هم پرندهای شدی
اگر نه
چرا مادر امروز
این همه به آسمان شباهت دارد
و شبها خواب گل سرخ میبیند
شاید تو آن شقایقی باشی
که در دفتر فردای مادر میدرخشی
و من که به اندازهی یک فانوس روشنایی ندارم
چقدر تاریکم
چقدر میترسم
و عکس تو در خواب لبخند میزند
به تماشای تصویر تو میایستم
آنگاه در ذهن من
یک آبی
یک زرد به هم میآیند
آیا تو در آینده یک درخت خواهی شد
این را پرستوها به من خواهند گفت
هنوز بسیارند
پرندههایی که آشیانه ندارند
آیا تو فردا برمیگردی؟
این را وقتی نیامدی میفهمم
وقتی سبز شدی
همسایهها باغچه ما را به هم نشان میدهند
و مضطرب از هم میپرسند
آیا این غنچه هم سرنوشت سرخی دارد؟
مادر با احتیاط از کنار آینه میگذرد
به مزرعه میرود
با سبدهای سبزی باز می آید
پلکان را میشوید
اتاق را میروبد
اما دوباره تنها میشود
روبروی آینه میایستد
به آسمان نگاه میکند
آبی میشود
غمناک
اما عمیق
و صریح میگوید «توکل بر خدا
قربان دلت یا زهرا»
من دلتنگم
بنا دارم به نام تو
با شعر پلی بسازم
تا وقتی از آن میگذرند
آسمان را بفهمند
@shearhayeziba
#سلمان_هراتی
صدایی در گلویم خانه کرده
که دنیایِ مرا ویرانه کرده
چنان تلخ است و دردآلود و غمگین
که آهنگش مرا دیوانه کرده
@shearhayeziba
#عبدالقهّار_عاصی
آفتاب از کنار پنجرهام افتاد
ماه را لابلای دستمالی زخمی میپیچم
دستم را در کُتِ بارانخوردهام پنهان میکنم
و در ازدحامِ خاطراتِ خستهی خیابان
بغضِ پُکهای سیگار را فرو میدهم
هنوز یادم نمیآید
آخرین شعرم را در کدام کوچه گم کردم
@shearhayeziba
#محمدمهدی_حاتمی
خاطره میخواهد فقط با او و برای او زندگی کنم
در یک اتاق تاریک قفل شده
اما من هنوز در فکر خورشید امروزم
ابرهایی که در پیشاند
جادههای پیش رو
وقتهایی که از دستش خسته میشوم
پیشنهاد میکنم از هم جدا شویم
از حالا تا همیشه
بعد او با دلسوزی لبخند میزند
چون میداند که این
پایان من هم خواهد بود.
@shearhayeziba
شیمبورسکا، شاعر لهستانی
وأَمَّا الخريف
فليس سوى خُلْوة للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا..
پاییز اما،
چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق در آنچه از عمرمان فروافتاد
@shearhayeziba
#محمود_درویش
نه هر گیاه که در باغ رُست شمشاد است
نه هر درخت که پیراست سرو آزاد است
نه هر که را لب چون شکّر است شیرین است
نه هر که کوه تواند بُرید فرهاد است
هزار فکر دقیق است فکر بکر اینجا
نه هر که لوح تواند نبشت استاد است
نه هر که صومعه دارد شقیق بلخی شد
نه هر که صوف بپوشد جنید بغداد است
رقیب! ابن یمین را چه میکنی انکار؟
جزالت سخن عَذب او خداداد است
@shearhayeziba
#ابن_یمین
در هجومِ غم
نمیدانم کیستم
با هر میل تو
به رنگی میروم
چهار فصلم
که زمین
تماشا میکند
انقلابش را
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
از آن همه عشق هستیام رنگ بنفشه گرفت
و من از راهی به راهی در آمدم
همچون پرندگان کور
تا رسیدن به پنجره تو ، ای یار
روییدم برای زیستن در میان دستانت
برخاستم از دریا به جانب شادکامی
@shearhayeziba
#پابلو_نرودا