بر روی برگهای پاییزی قدم میزنم
میشکنم برگها را زیر پایم و آنها مرا میشکنند
رنگهای درختان به رنگ آتش و طلا میماند
برگهای زرد، قرمز و مسی
به سطرهای کتاب سوخته میماند
@shearhayeziba
🖋نزار توفیق قبانی ( متوفای ۱۹۹۸ ) دیپلمات، شاعر، نویسنده و ناشر سوری بود.او در جهان عرب با شعرهای عاشقانهاش شهرتی بی همتا دارد.
#نزار_قبانی
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! .....
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب .....
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و ناامید مباش .....
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است .....
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال .....
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا .....
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا .....
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد.
@shearhayeziba
#محمدجواد_غفورزاده
اما برای سپاس از تو آمدهام
به خاطر غمی که در درونم کاشتی
از تو یاد گرفتم گلهای سیاه را دوست بدارم
و آنها را بخرم و در گوشه و کنار اتاقم پخش کنم
@shearhayeziba
#نزار_قبانی
ياد آن شب كه صبا در ره ما گل ميريخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل ميريخت
سر بدامان منت بود وَ ز شاخ گل سرخ
بر رخ چون گلت ، آهسته صبا گل ميريخت
خاطرت هست كه آنشب همه شب تادم صبح
گل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل ميريخت
نسترن خم شده لعل تو نوازش میداد
خضر ، گوئي به لب آب بقا گل ميريخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه كه من
ميزدم دست بدان زلف دو تا گل ميريخت
تو به مه خيره چو خوبان بهشتي و صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل ميريخت
گيتي آنشب اگر از شادي ما شاد نبود
راستي تا سحر از شاخه چرا گل ميريخت؟
شادي عشرت ما باغ گل افشان شده بود
كه بپاي من و تو از همه جا گل ميريخت
@shearhayeziba
🖋محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ۱۳۰۴ پاریز کرمان – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران) تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقیپژوه، استاد دانشگاه تهران بود.
#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی
با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را
مطلاطم شده ديدند دل دريا را
گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد
مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را
چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين
شور مي داد ز حال خوش خود بالا را
چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد
دل مجنون کسي برد دل ليلا را
بين آغوش برادر چقدر آرام است
چقدر ناز ربودست دل بابا را
گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد
عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را
زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد
زينب حضرت ارباب به دنيا آمد
@shearhayeziba
#مسعود_اصلانی
نشان یوسف گم گشته پیدا از تو می گردد
چراغ دیده یعقوب بینا از تو می گردد
تو چون در جلوه آیی از که می آید عنانداری؟
که کوه طور در دامان صحرا از تو می گردد
فریبنده است چندان شیوه های چشم مخمورت
که بی تکلیف، زاهد باده پیما از تو می گردد
دل صد پاره ما را به داغ عشق روشن کن
که ذرات جهان خورشید سیما از تو می گردد
ترا هر کس که دارد از غم دنیا چه غم دارد؟
که چون می تلخی عالم گوارا از تو می گردد
به خورشید جهانتاب است چشم ذره ها روشن
نبیند روز خوش هر کس که تنها از تو می گردد
ترحم کن به حال بلبلان از گلستان مگذر
که گلهای چمن یکدست رعنا از تو می گردد
جدایی نیست چون تسبیح از هم خاکساران را
دل ما را به دست آور که دلها از تو می گردد
مزن مهر خموشی بر لب حرف آفرین صائب
که هر جا عندلیبی هست گویا از تو می گردد
@shearhayeziba
#صائب
هزار نکته ز اسرارِ عشق میگفتیم
نبسته بود اگر غم زبانِ لال مرا!
خیالِ طرّهی آشفتهی تو تا دلِ شب
هزار بار پریشان کُنَد خیالِ مرا!
به صد امید نشاندم نهالِ آزادی
خدا کُنَد، نَکَنَد باغبان، نهالِ مرا!
@shearhayeziba
#فرخی_یزدی
دریا از ماهیها توقعی ندارد
آسمان نیز از پرندهی معصوم
...
با الهام از دریا و آسمان
محبت میکُنم
وَ
از توقع
دل میبُرَم
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
تو روشنی را جاری کن
تو با درختان ، غمخوار و مهربان می باش
تو رودها را جرأت ده
که دل به گرمی خورشید ، بسپرند
تو کوچه ها را همت ده
که از سیاهی بن بست بگذرند
تو قلب ها را چندان بزرگواری بخش
که تا چراغ حقیقت را
دوباره در شب ناباوری برافروزند
تو ، ای نسیم ، نسیم ای نسیم بخشایش
به ما بوَز که گنهکاریم
به ما بوَز که گرفتاریم
@shearhayeziba
#نادر_نادرپور
اي عشق بزن اسم مرا خط زِ كتابت
من بار گران بودم و او بار سفر بست
@shearhayeziba
#زهرا_جعفری