نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
که رزق نخل برومند از ثمر سنگ است
درای قافله ام نیست جز صدای شکست
که شیشه بارم و این راه سر به سر سنگ است
مشو ز سختی ایام ناامید که لعل
ز آفتاب خورد رزق اگر چه در سنگ است
ز کار سخت گره وا شود به آسانی
کلید باغ ز چوب است اگر چه در، سنگ است
@shearhayeziba
#صائب
عمر چهره من
به کهنسالی زمین است، به دیرینگی دوران ها
عمر اندوهم
به دیرسالی خداست و دریاها
@shearhayeziba
#نزار_قبانی
ترجمه: احمد پوری
هزار جامه بَدَل کرد روزگار و هنوز
حدیث دیده یعقوب و پیرهن باقی است
گذشت فصل بهار و چمن ورق گرداند
همان به تازگی خویش داغ من باقی است
دلیل این که سخن آب زندگی خورده است
همین بس است که از رفتگان سخن باقی است
ز پادشاهی پرویز جز فسانه نماند
هزار نقش نمایان ز کوهکن باقی است
@shearhayeziba
#صائب
قاصدان را یک قلم نومید کردن خوب نیست
نامه ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت
@shearhayeziba
#صائب
نامهی نخوانده، کاغذ ِ مظلوم است!
شاید به تو نگویم دوستت دارم
زمین برای جوانه زدن گلها
نیاز به ۹ ماه زمان دارد
شب برای تولد ستارهها
درد زیادی میکشد
انسانیت هزار سال زمان میخواهد
تا پیامبری بسازد
پس چرا اندکی صبر نمیکنی
تا آن زمان محبوبم شوی
@shearhayeziba
#نزار_قبانی
ترجمه: احمد پوری
امروز گُل سرخ
در گهواره
فردا گُل سرخ
در باران است
در جایی که نه امروز است و نه فردا
آن گُل پیش خداست
ذراتِ خونَش
همچون عطر
از ازل تا ابد
پراکنده در جهان
پراکنده در حقیقت
پراکنده در عشق
@shearhayeziba
#امام_حسین
#الهه_فرحی
به ظلمتی که ز دوران رسد گرفته مباش
که خنده شب ادبار، صبح اقبال است
ز طعن بیخردان اهل دل نیندیشند
که نقل مجلس دیوانه سنگ اطفال است
دل و زبان چو یکی شد، سخن بلند شود
به هیچ جا نرسد طایری که یک بال است
@shearhayeziba
#صائب
بحر امکان خون شد از اندیشهٔ جولان من
موج اشکم بر شکست دل سوارم کرده اند
من نمیدانم خیالم یا غبار حیرتم
چون سراب از دور چیزی اعتبارم کردهاند
جلوهها بیرنگی و آیینهها بیامتیاز
حیرتی دارم چرا آیینهدارم کردهاند
دستگاه زخم محرومیست سر تا پای من
بسکه چون مژگان به چشم خویش خارم کردهاند
میروم از خود نمیدانمکجا خواهم رسید
محمل دردم به دوش ناله بارم کردهاند
با کدامین ذره سنجم آبروی اعتبار
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کرده اند
بوی وصل کیست بیدل گلشنآرای امید
پای تا سر یأس بودم انتظارم کردهاند
@shearhayeziba
#بیدل
من به گرمای تو محتاجم، به خورشید حضورت
بی حضورت گرمی خورشید را باور ندارم
با تو میپنداشتم زیباترین صبح جهان را
آه! این نوروز بیامید را باور ندارم
@shearhayeziba
#ناصر_حامدی
دنیا جای عجیبی است
اگر سه روز
سکوت را احساس کنی
وَ خاموش بمانی...
تو را فراموش میکنند
اما در اتاقِ مسقف به ستاره و ماه
در کنار پنجرهای که به هیچ خیابانی باز نمیشود
به خود میگویی
من تو را میشنوم
تو نیز من را میشِنوی
اگر هزار روز بُگذرد
و صدا را به تجسم نام هم بلند نکنیم
اگر نگوییم
ای تو!
باز می شِنوی
باز میشِنوی
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
دریاب صبح فیض نسیم بهار را
در دیده جا ده این نفس بی غبار را
با درد خود گذار من خاکسار را
از روی گردباد میفشان غبار را
از چشم او به یک نگه خشک قانعیم
طی کرده ایم خواهش بوس و کنار را
بیرون شدن ز عالم تکلیف، نعمتی است
دیوانه از خدا طلبد نوبهار را
بی اختیار خون ز لب زخم می چکد
نتوان ز شکوه بست دهان خمار را
@shearhayeziba
#صائب
الهامِ یاس و نور
از دشتهای خون گذشت
از غروب های سرخ
از زنجیرهای شقاوت
از زخم های زبان
از ایمان های ویران
تا دستهای نیلگون و سبز دعا را
بر آسمانِ جهانِ غم
چتر کند
تا پس از تیغ و زخم و نمک
واژه واژه
نور و عشق
بر کلبههای غمگرفتهی تَن ببارد
تا مصحف آغشته به خاک را
با نوای معصوم خود
برای تو بخواند
برای من بخواند
برای هر که انسان است
وَ میخواهد
عاشق بماند.
@shearhayeziba
#امام_سجاد
#الهه_فرحی