تو را دوست مىداشتم
چنان که انگار تو آخرینِ عزیزانِ من بر روی زمینی
و تو رنجم دادی
چنان که گویی من آخرینِ دشمنانِ تو
بر روی زمینم...
@shearosama
#غادة_السمان
بگو دوستم داری
تا زیباتر شوم!
بگو دوستمداری
تا انگشتانم طلا گردند
و پیشانیام ماه..
بگو دوستم داری تا بتوانم دگرگون شوم،
بدل به خوشهی گندم شوم یا درخت نخل،
هم اکنون بگو،
درنگ نکن...
@shearosama
#نزار_قبانی
تو مرا آزردی..
که خودم کوچ کنم از شهرت..
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت..
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی!
و به خود میگویی:باز می آید و میسوزد از این عشق ولی..
بر نمیگردم،نه!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب
دارد عشق زیباست و حرمت دارد.
@shearosama
#سهراب_سپهری 🌱
اما اگر هیچ چیز نتواند
ما را از مرگ برهاند،
لااقل عشق
از زندگی نجاتمان خواهد داد...
@shearosama
#پابلو_نرودا
بعدِ من تنها نخواهی ماند اما بعدِ تو
بر منِ تنها نمی دانی چه ها خواهد گذشت...😔
@shearosama
#سجاد_سامانی
پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کِشند
گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا
@shearosama
#صائب_تبریزی
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من، از خودِ من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگِ من، گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
@shearosama
#قیصر_امین_پور
نه دلی ماند و نه دینی
ز پیِ غارت عشق
آه ازین فتنه که برخاست،
امان ای ساقی
@shearosama
#هوشنگ_ابتهاج 🌿
چشم وا کن، همه جا بوی عدم میپیچد
بوی خاکستر گُل سر به قدم میپیچد
چون که آغوش تو بر من به ستم دیوارَست
شعر خاموشی من بر تن غم میپیچد
@shearosama
#الهه_فرحی
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽شاید براتون جالب باشه
اولین زن تاریخ نگارِ ایرانی را میشناسید؟
🥇«مستوره اردلان» شاعر، تاریخنویس، عارف و خوشنویس زمانهی خود بود و تابوی جامعه مردسالارانه آن روزگار را در هم شکست و به دفاع از حقوق زنان برخاست. زنی کُرد تبار از خاندان اردلان
@shearosama
بیان نامرادی هاست اینهایی که من گویم
همان بهتر به هر جمعی رسم کمتر سخن گویم
شب و روزم به سوز و ساز عمر بی امان طی شد
گهی از ساختن نالم گهی از سوختن گویم
خدا را مهلتی ای باغبان تا زین قفس گاهی
برون آرم سر و حالی به مرغان چمن گویم
مرا در بیستون بر خاک بسپارید تا شب ها
غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم
بگویم عاشقم بی همدمم دیوانه ام مستم
نمی دانم کدامین حال و درد خویشتن گویم
از آن گمگشته من هم نشانی آور ای قاصد
که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم
تو می آیی به بالینم ولی آندم که در خاکم
خوش آمد گویمت اما در آغوش کفن گویم
@shearosama
#معینی_کرمانشاهی