ای عشق تو از زندگیام قصه بساز
من مدتهاست بیتو بیخاطرهام
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
خاموشم و فریاد مرا میخواند
غمهای مرا فقط خدا میداند
ای چاه کجایی که اگر آه کشم
از کوفه تل سوختهای میماند
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
#امام_علی
چون بغضم و با شکست نسبت دارم
با هرچه خراب و مست نسبت دارم
من حس غریب رفتن از خویشتنم
با هر چمدان به دست نسبت دارم
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
در غنچه امیدی به شکوفا شدن است
در گل، غمِ پرپر شدن و پژمردن
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
خانهی من کو، نشانهای که ندارم
رودم و دلخوش به خانهای که ندارم
حال مرا نیست احتیاج دلیلی
گریهی طفلم، بهانهای که ندارم
در دل من روزگارِ غریبیست
گم شدهام در زمانهای که ندارم
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
با خودم گهگاه خلوت میکنم
رازهایم را زیارت میکنم
میپذیرم گریه را با روی خوش
باز باران را روایت میکنم
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
من کوهم وُ ماجرای عشقم کهن است
شاگرد دبستانی من کوهکن است
من سنگدلم یا تو، ببین ای دریا!
این رود که پیوسته به تو اشک من است
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
زندگی فرصت شیرین تفرج در باغ
زود طی شد، فقط انگار گلی بو کردیم
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
پرسید از من رهگذر آتش داری
گفت دلم آتش است، آری آری
آن گونه که تا روز ابد میسوزی
از آن سرسوزنی اگر برداری
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
گفتی که چگونه میتوان شاعر شد
یا خویش دلِ شکسته داری یا نه
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
گرمی طبعم از آن است که دل سوختهام
سرخی رویم از این است که خونین جگرم
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست
آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم
ای که در آینه هر روز به خود مینگری!
من از آیینه به دیدار تو شایستهترم
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم میگذرم
مثل ابری شدهام دربه درِ شهر به شهر
وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم...
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama