گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود.
قیصر امین پور
ولنتاین مبارک 🌹
@shearvdastan
❣ ❣
مــن جمعه ترین حالتِ یک عاشقم! امـا
تو صبح ترین جمعهیِ هر روز دلم باش❣ ❣
#صبحتون_بخیر
@shearvdastan
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم...
#جمعه_انتظار
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@shearvdastan
🔸🔸🔸
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها ، دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده های تیرهٔ دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من ، با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه می ماند به جای
تار مویی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راه ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاکِ دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ...
#فروغ_فرخزاد
@shearvdastan
به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد
آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد
گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا
این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد
رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند
رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد
یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد
عشق هنگام نمازت به تماشا آمد
“وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد
روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل
عرض تبریک قشنگی بشود، آیا شد؟
ولادت باسعادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر تبریک و تهنیت باد
@shearvdastan
#ولادت_حضرت_فاطمه(س)
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
#حمیدرضا_برقعی
#روز_مادر
@shearvdastan
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا مادر
#میلاد_عرفان_پور
#روز_مادر
@shearvdastan
عالم چه نکو گشته به لطف قدمش
بانوی گل و آینه و عشق و نماز
از عرش برین پنجره ای باز شده ست
جنت به زمین آمده از سمت فراز
اکملت و لکم عشق به بانوی بهشت
سلطان محبت است و دلها چو ایاز
او آمدو معراج شد از دامن زن
زن وادی طور است و مقدس چو حجاز
ای آنکه به شهر عشق مدخل طلبی
زن گوهریکدانه ی عشق است و جواز
#مرتضی_برخورداری
@shearvdastan
با سجده ی زهرا عبادت،جان گرفته
حق، با بتول از انبیا پیمان گرفته
با «هَل اَتی» درهای «بارِ عام» باز است
زهرا که باشد سفره ی ایتام باز است
از نسلِ سلمانیم و یاد اهل بیتیم
ما هم غلامِ خانه زاد اهل بیتیم
هم سایه توحید بود و روح عصمت
هم کارِ خانه با کنیزش قسمت
از عهده ی مدحش دلِ ما بر نیامد!
«زهرا شدن» از غیرِ زهرا بر نیامد…
گرچه ز کارِ خانه، دستش پینه دارد
او مادری بر یازده آئینه دارد
با خون نموده نخلِ دین را آبیاری
او مادرِ نسلِ شهیدان است… آری!
نجمِ شفاعت بود عرشِ مهر و مَه را
پس دومین رکنِ ولایت بود «زهرا»
هفتاد و دو آئینه در دستان زهراست
آری… شهادت، سفره ی احسانِ زهراست
بدمستی آئینه ها، خوشنامی ماست
یک جلوه اش «بیداریِ اسلامی» ماست
بر غیرِ زهرا از ازل گفتیم تا «نه»
ترس از «خدا» داریم و ترس از «کدخدا» ، نه!
در ظلمتی که بارِ اهلِ مکّه، کج بود
منصوره ای آمد که حجّت بر حُجَج بود
بطنِ تکاثر، گور دخترهاست انگار
حق، در ظهورش کوثری می خواست انگار!
محتاج، از انفاق او با تاج می رفت
از دامنِ زن، مرد تا معراج می رفت
گرچه فلَک، در محضر او قدِّ خَم داشت
«حوریه» ، پایش از عبادت ها ورم داشت
آنسان که حیدر در کفَش تیغِ دو دَم داشت،
زهرا هم از «عفّت» ، سلاحی محترم داشت
«چشم خدا» بی فاطمه، آئینه، کم داشت
با این همه… ای کاش زهرا هم «حرم» داشت…
ما لال بودیم… او تبِ فریادمان داد
رسم حمایت از ولی را یادمان داد
حالا که صدها سال زان دوران، گذشته ست
عطر خدا در عصرِ ما آکنده گشته است
این سرزمین، آوازه از «روح خدا» یافت
ایران به هر شهری هزاران کربلا یافت
بر سفره ی حُسن تو مهمانیم، مادر!
سرزنده مانند شهیدانیم، مادر!
با پینه های دست، یار اهل بیتیم
ما کارگرهای دیار اهل بیتیم
آهی که داریم از غمِ قتلش، حماسی ست
زیرا سپاهِ اشکِ زهرا هم سیاسی ست
فرزند زهرا گفت: در صدر است ایران!
«شِعب ابی طالب»…نه! در بدر است ایران!
وقتی پسندیدیم راه کربلا را
از جنگ و از تحریم باکی نیست ما را
حیدر، اگر یکّه سوارِ یکّه تاز است
زهرا که باشد، از سِپر هم بی نیاز است!
بغضِ گلو بر چادرِ زهرا، گِره شد
زهرا به خاک افتاد و حیدر، بی زِره شد
اندوه حیدر تا قیامت رفتنی نیست
«گفتن ندارد!» داغ زهرا گفتنی نیست
#احمد_بابایی
@shearvdastan
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن !
#فریدون_مشیری
#روز_مادر
@shearvdastan
دود می خیزد ز خلوتگاه من!
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
#سهراب_سپهری
@shearvdastan
حس می کنم کنار تو از خود فراترم
درگیر چشم های تو باشم رهاترم
دلتنگی ام کم از غم تنهایی تو نیست
من هرچه بی قرارترم…بی صدا ترم
گاهی مقابل تو که می ایستم نرنج
پیش تو از هر آینه بی ادعاترم
قلبی که کنج سینه ی من می زند…تویی
من با غم تو از خود تو آشناترم
هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو
از مرگ ها و زلزله ها بی هوا ترم
حالم بد است…با تو فقط خوب می شوم
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم…!
#اصغر_معاذی
#مخاطب_خاص
@shearvdastan
عشق دانشکدهی تجربهی انسان هاست
گرچه چندیست پر از طفل دبستان شده است
#غلامرضا_طریقی
@shearvdastan
وقتی بخواهی بهترین مرد زمین باشی
باید هم این اندازه خوب و دلنشین باشی
باید هم از بوسیدنت بهتر شود حالم
دردم، تو درمان منی، باید همین باشی !
وقتی کنار رخت خوابم قصّه می خوانی
بهتر خودت تعبیر عشقی آتشین باشی
اصلا بیا این قصّه را دیگر تمامش کن
باید خودت در زندگی نقش آفرین باشی
آری بیا شهزاده ی افسانه ی من باش
تو می توانی بهترین مرد زمین باشی !
#مریم_صفری
@shearvdastan
فنجان طلاى شعر ناب آوردم،
چـاى گل سرخ با گلاب آوردم.
برخيز و بنوش زندگى را از نو؛
در سينـى صبح آفـتـاب آوردم!
@shearvdastan
به فکر پرچم تسلیم باش
و نامه ی صلح
نه دوست مانده نه دشمن ؛
دگر ستیز بس است !
#فاضل_نظری
@shearvdastan
ریه را از ابدیت
پر و خالی بکنیم!
بار دانش را از دوش پرستو
به زمین بگذاریم..
روی پای تر باران به
بلندی محبت برویم...
#سهراب_سپهری
@shearvdastan
من همان دم که وضو ساختم از چشمهٔ عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
#حافظ
پ ن: تصويرى از رزمندگان در حال نماز در برف
@shearvdastan
زندگانی بیغم عشق بتان یکدم مباد
هرکه این عالم ندارد زنده در عالم مباد
باد عمرم آن قدر کز شاخ وصلت برخورم
ور نمیخواهی تو بر خورداریم آن هم مباد
بیخدنگت یاد دارم صد جراحت بر جگر
هیچکس را این جراحتهای بیمرهم مباد
گر ز حرمانش ندارم زندگی بر خود حرام
مرغ روحم در حریم حرمتش محرم مباد
روز وصل دلبران گر شد نصیب دیگران
سایهی شبهای هجرت از سرما کم مباد
گفتمش کز درد عشقت غم ندارم در جهان
گفت هر عاشق که دردی دارد او را غم مباد
گر نباشد محتشم خوشدل به دور خط دوست
از بهار حسن او مرغ دلم خرم مباد
#محتشم_کاشانی
@shearvdastan
همین قدر از تو می دانم که بر خاکی نمی تازی
مگر بر پشته ای از کشته ها پرچم برافرازی
به ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین کردم
که می خواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازی
بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری
زکات خون دل های فقیران را بپردازی
به شرط آبرو با جان قمار عشق کن با ما
که ما جز باختن چیزی نمی خواهیم از این بازی
از این شادم که در زندان یادت گرچه محبوسم
تواز من چون صدف در سینه مروارید میسازی
#فاضل_نظری
@shearvdastan
نگاهی به روابطتان بیندازید و
مطمئن شوید،
سه ساعت از وقتتان را
برای یک فرد سه دقیقهای
صرف نمیکنید!
دارن هاردی
@shearvdastan
مادرم پشت چرخ کاچیران
زخمهای مرا رفو میکرد
دردهای مرا ورق میزد
اخمهای مرا اتو میکرد
من سرم گرم، توی گوشی بود
شعرهای فروغ می خواندم
در فضاهای کوچه بازاری
پست های دروغ می خواندم
تیتر روزنامه های کثیف
در فضای اتاق پیچیده ست
باز تهران دوباره دلواپس
باز کیهان دوباره چاییده ست
بی بی سی قطع شد گمانم باز
آنتن از پشت بام افتاده ست
رد پوتین به روی بالکن هست
اتفاقی درام افتاده ست
دردهایی درون دل دارم
من سرم مثل بمب آماده ست
حرفهایی سر زبان دارم
این زبانی که مثل سمباده ست
پدرم پشت خودروی پیکان
مادرم پشت چرخ کاچیران
باز هم چرخ زندگی لنگ است
این هم از زندگیِ در ایران
داد کتری در آمد از حسرت
مادرم گفت: چای آماده ست
مادرم فکر چایِ عصرانه
فکر یک شامِ سالم و ساده ست
من ولی شعر تازه می خواهم
شعر مثل گدازه میخواهم
چایی ام سرد می شود فعلا
از شماها اجازه می خواهم
جواد شیردل
@shearvdastan
به نجوای غمگین درختان
در هیاهوی باد
گوش سپرده بودم
بتهوونی غمگین
پشت پنجره ی اتاق ام
سمفونی مرگ می نواخت
و رخوت بیهودگی
در تقلای آبی خودکار
جان می گرفت
من در پله های آخر وجودم
از خودم سر ریز شدم
از درز پنجره گذشتم
به تاریکی شب
به تاریکی پنهان سرنوشت رسیدم
مرگ
این نوزاد نارس اندوه را
در آغوش گرفتم
زندگی جای خوبی نبود
پنجره هایش
به گل و ریحان و اطلسی باز نمی شد
و شقایق
گلی همیشه تنها بود
که در حسرت باران
آه می کشید!
ملیحه جمشیدی
۲۶/ بهمن ماه/۹۸
ساعت ۱۰ شب
@shearvdastan
شب را در کرمانشاه بیتوته کردیم. جماعت کثیری آمده بودند به تظلمخواهی. گویا والیِ آنجا ظلم را از حد گذرانده بود. سرِ خُلق نبودیم. دادیم همه را چوبِ مفصل زدند.
ناصرالدینشاه قاجار
- سفرنامهء عتبات عالیات -
@shearvdastan