تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
مرا محروم کردی
از خودت این داغ سنگین بود
چُنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه!
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
#علی_ابن_ابی_طالب_علیه_السلام
چه افکار خوشی می پرورانم در سرم قطعا
که با شیرینیِ یادش همیشه بهترم قطعا
به غیرش هستیِ دنیا به یک ارزن نمی ارزد
گرفتارم، گدایم، مبتلای حیدرم قطعا
خدا را شکر تقدیرم به زیبایی رقم خورده
که تا پایان عمرم ریزه خوار این درم قطعا
از اسمش نور می بارد، چه ایوانی نجف دارد
که روزی می کشد ما را صفای آن حرم قطعا
محبت ریشه می خواهد، ارادت حکمتی دارد
مرا سویش کشانده شیرِ پاک مادرم قطعا
قلافش پلک و چشم دلربایش تیزی شمشیر
به یک نیمه نگاهش می دهد بال و پرم قطعا
به جز او در دو عالم هیچکس ساقی کوثر نیست
به دادم می رسد آن لحظه های آخرم قطعا
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
ندارم چارهای باید بشویم دست از دریا
به رودی خشک میمانم که جا ماندهست از دریا
چنان صیاد پیری شرمگین از روی فرزندان
کشیدم تور خالی را کشیدم دست از دریا
ولی آن شب در اوج ناامیدیها زدم بر آب
ببینم دیگر آیا هیچ امیدی هست از دریا
سپردم قایق خود را به دست هرچه باداباد
کج و معوج شدم، اما گذشتم مست از دریا
لبالب غرق مروارید شد تورم که موج آن شب
برایم نامهای آورد با پیوست از دریا
برایم گوش ماهیها تمام نامه را خواندند
که موسی با توکل بار خود را بست از دریا
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است
گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم؛دستش-
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدارا اما...
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
#حمیدرضا_برقعی
بزرگترین عید اسلام ، عید غدیر مبارک باد
@shearvdastan
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشه می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانهء رها شده از پیرهن شده است
او بی قرار لحظهء فردا شدن شده است
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دست خط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپرده اند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
می خواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پاره های دل چه دلیلی بیاورم
آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشت
سر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت
همواره باز بود درِ خانه ای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف
اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است "
از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد”
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گام هاش، مقدس ترین ذوات
می رفت و رفتنش متشابه به محکمات
بغض عمو درون گلو بی صدا شکست
باران سنگ بود و سبو بی صدا شکست
او سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکست
در ازدحام هلهله او… بی صدا شکست
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
#حمیدرضا_برقعی
#شعر_خوب_بخوانیم
@shearvdastan
#ولادت_حضرت_فاطمه(س)
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
#حمیدرضا_برقعی
#روز_مادر
@shearvdastan
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی ها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظه های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانه ای از حرف سین افتاد
ا
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
سپردم قایق خود را به دست هرچه بادا باد
کج و معوج شدم اما گذشتم مست از دریا
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
قسم به معنی لا یُمکِنُ الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
#حمیدرضا_برقعی
#محرم
@shearvdastan
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
کتاب کهنهای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم...
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم..!
#حمیدرضا_برقعی
#شب_نوشت
@shearvdastan