چه میخواهی از این بیمار در فهرست پیوندت
محال است اینکه بتوانم کنم پرهیز از قندت
تپشهای پریشان دل من با تو میگوید
چه بر دل مینشیند خنده های ریز یکبندت
لبی تر کن که میبینم به عالم شوری افکنده
هوای بوسه خواهی از لبان آرزومندت
عروسک جان دل از این جامههای تیره باید کند
که میخواهم ببینم در لباس تور یکچندت
برایت دستبندی از طلا و شعر آوردم
که دریابند مردم شاعری گردیده پابندت
ببخشا شاعری را دست خالی عاشقی کرده
که میبخشد فقط گاهی بخارا و سمرقندت
هزار الله اکبر خنده در حین نظربازی
که ترسم بشکند در زیر بار ناز لبخندت
تماشا کردمت وقت نماز و با خودم گفتم
که حق دارد به خود تبریک میگوید خداوندت
#آرش_شفاعی
@shearvdastan
هر که میبیند مرا؛ اَحوال پرست میشَوَد
نام ما شاید مُراعاتُالنَظیرِ تازهایست...!
#آرش_شفاعی
#ارسالی
@shearvdastan