نلرزاند نگاه این و آن، دلهای عاشق را
چه آسان عشق رسوا میکند «یار» منافق را
چنان در انتظارت خيرهام بر ساعت ديوار
که ساعتهاست از کف دادهام سِير دقايق را
شدم آیینهی زیباییات در چشم خلق اما
نباید پيش مردم فاش میکردم حقايق را
گمانم در سرت فکر جدايی از مرا داری
که در چشمت نمیبینم دگر آن شور سابق را
به جز دلتنگی و بيچارگی چیزی نمیبينم
بيا از پيش من بردار اين آيينهی دق را
#احسان_انصاری
@shearvdastan
پیداست آرزوی تو در چشمهای ما
پشت غرور و گریه بیهایهای ما
راز گذشته را به رقیبان من مگو
وقتی شنیدهاند خود از ماجرای ما
ای غم تو را سپاس که بی هیچ منتی
چون سایه آمدی همه جا پابهپای ما
یک عمر دل به وصل تو بستیم و همچنان
غیر از فراق، عشق ندارد برای ما ...!
#احسان_انصاری
@shearvdastan
کنار یکدگرند و ز هم گریزانند
پرندههای زبانبسته از چه میخوانند؟
گلایه دارم از این مردم قضاوتگر
که از مصائبِ ما ذرهای نمیدانند
درود بر شرفِ ابرها که میگریند
برای اینکه دمی غنچه را بخندانند
من و تو آینههایی غباراندودیم
چه بد که خاطرهها یادمان نمیمانند
مسافران مسیرِ سرابِ چشمانت
هنوز هم که هنوز است در بیابانند
دل از غمِ تو بریدم همین که فهمیدم
که موجها ز تقلای خود پشیمانند
برای فهمِ جهان غیر مرگ راهی نیست
همیشه پنجرهها پشتِ پرده پنهانند
#احسان_انصاری
@shearvdastan
اگرچه در نظرت چون غبار ناچیزم
به احترام تو باید ز جای برخیزم
چو آفتاب به چشم کرَم نگاهم کن
که پیشِ پایِ تو چون کوه یخ فروریزم
چقدر خرد کنم زیرِ پا غرورم را
به این امید که رحمِ تو را برانگیزم؟
هزار شکر که استاد عشق یادم داد
که از مباحثه با عاقلان بپرهیزم
مگیر خرده به من! راه عقل و عشق جداست
مخواه شک و یقین را به هم بیامیزم
چو رود هرچه بکوشم اسیر خویشتنم
چگونه میشود از چنگِ «خویش» بگریزم؟
#احسان_انصاری
@shearvdastan
سکوت وقت صدا و صدا زمان سکوت
چه ماجرای عجیبیست داستان سکوت
چه بغضها که اسیرند در گلوی صدا
چه حرفها که نگفتهست در دهان سکوت
چه خوب! راز مرا هیچکس نمیداند
به این دلیل دعا میکنم به جای سکوت
مرا تحمل این راز در دل آسان نیست
که درد عشق نیرزد به امتحان سکوت
چه بود پرسشت ای سنگدل که وقت جواب
شکست قلب من و بغض ناگهان سکوت
شدیم پاک چو آیینه خیره در تو ولی
سخن چگونه بگوییم با زبان سکوت؟
#احسان_انصاری
@shearvdastan
راه بر گریه من بسته غرورم، ای عشق
کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم
#احسان_انصاری
#شب_نوشت
@shearvdastan
ساقی موافق نیست با پیمانهی بعدی
سرمست باید رفت تا پیمانهی بعدی
دل کندم از چشمانش و از خود نپرسیدم
چشمش چه خواهد کرد با دیوانهی بعدی
عمریست میآیند و میسوزند اما باز
از پیله بیرون میزند پروانهی بعدی
بیهوده میگردی در این صحرا که هرگز نیست
گنجی در این ویرانه یا ویرانهی بعدی
من آخرین مجنون صحراگرد این شهرم
ای دوستان! بدرود تا افسانهی بعدی
#احسان_انصاری
@shearvdastan
سکوت وقت صدا و صدا زمان سکوت
چه ماجرای عجیبیست داستان سکوت
چه بغضها که اسیرند در گلوی صدا
چه حرفها که نگفتهست در دهان سکوت
چه خوب! راز مرا هیچکس نمیداند
به این دلیل دعا میکنم به جای سکوت
مرا تحمل این راز در دل آسان نیست
که درد عشق نیرزد به امتحان سکوت
چه بود پرسشت ای سنگدل که وقت جواب
شکست قلب من و بغض ناگهان سکوت
شدیم پاک چو آیینه خیره در تو ولی
سخن چگونه بگوییم با زبان سکوت؟
#احسان_انصاری
@shearvdastan
پیداست آرزوی تو در چشمهای ما
پشت غرور و گریهی بیهایهایِ ما
راز گذشته را به رقیبان من مگو
وقتی شنیدهاند خود از ماجرای ما
ای غم تو را سپاس که بیهیچ منتی
چون سایه آمدی همه جا پابهپای ما
یک عمر دل به وصل تو بستیم و همچنان
غیر از فراق، عشق ندارد برای ما
صد بوسه دادهایم امانت به دست باد
تا کِی تو را نسیم ببوسد به جای ما؟
#احسان_انصاری
@shearvdastan
برو که وسوسههای زمانه بسیارست
برای توبه شکستن بهانه بسیارست
به هرکجا که دلت خواست پر بزن! آری
برای چلچلهها آشیانه بسیارست
برای خندهی تو چشم نکتهبین کم نیست
برای گریهی من نیز شانه بسیارست
مرا بهانهب شادی کم است! با اینحال
هنوز دلخوشی کودکانه بسیارست
به هرطرف که نظر میکنم شمایل توست
نشانههای خدای یگانه بسیارست
مرا رها کن و در بند من مباش و برو
برای مرغ گرفتار، دانه بسیارست
#احسان_انصاری
@shearvdastan
هستی ام رفتو دلم سوختوخون شد جگرم
با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من راز نگهدارترم...
گرچه آزردی ام ای دوست،محال است که من
چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم
راه بر گریه ی من بسته غرورم، ای عشق
کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم
من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست
باشد! از خیرِ رسیدن به تو هم میگذرم...
#احسان_انصاری
#ارسالی
بس که آمیخته شد با غمِ عشقت جانم
بوی گیسوی تو را میدهد انگشتانم...
#احسان_انصاری
@shearvdastan