مومنی هستم که معروف است بی ایمانی ام!
سویِ دوزخ می روم با سجده ی طولانی ام
دستِ تقدیرِ مرا باید گرفت و بوسه زد
لطفِ او بوده چنین در چنگِ غم زندانی ام
روزگار از من شکایت داشت،من از روزگار...
این چه تقدیری ست خورده بر سر پیشانی ام
رفتم از "آدم" بپرسم نقشه ی ابلیس چیست؟
سر تکان داد و صدا زد: من خودم قربانی ام
آبرویِ رفته ی من باز می گردد مگر؟
من که رسوای جهانم، از چه می ترسانی ام
#احسان_نرگسی_رضاپور
@shearvdastan