هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دائم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
#تکتم_حسینی
@shearvdastan
گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم
باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم
گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_
در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم..
از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت
پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم
عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار
خوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتم
داستانم هفت خوان رستم دستان نشد
من ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتم
باز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزد
قدر موهایم اگر روز پریشان داشتم..
خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی
چند وقتی بود خیلی حس باران داشتم..
#تکتم_حسینی
@shearvdastan
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سربه تایید تکان دادی و گفتی آری!
( عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوست ترش میداری)
ای که نزدیکتری از من دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصلهای اجباری
من عروس توام ای از من و آغوشم دور
خطبه را گریه من میکند امشب جاری
زندگی چیست به جز خاطرهای افسرده
زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری
گلهای نیست به تنهایی خود دل بستم
به غزل گریهی هر روز... به شب بیداری
روی دیوار دلم سایهای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری...!
#تکتم_حسینی
@shearvdastan