آمدم پیله به دورش بتنم صبر آمد
عطسه زد دکمه ای از پیرهنم، صبر آمد
آمدم پشت در و در زدم و گفت که کیست
خواستم زود بگویم که منم! صبر آمد
نیت بوسه به لب داشتم اما چه کنم؟
گره افتاد به کار دهنم صبر آمد
دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد
تا که تصمیم گرفتم بت من خرد شود
از لب تیشهی شیرین شکنم صبر آمد
دست بردم که شبی خنجر زهرآگین را
آه بیرون بکشم از بدنم صبر آمد
#سیدمهدی_موسوی