بر چهره ی من آنچه
سپیدی کند نه موست
گردیست مانده بر رُخم
از رهگذار عمر...
#صائب
@shearvdastan
دردی است درد عشق
زِ جان خوشگوار تر
این دَرد را برای چه
درمان کند کسی؟
#صائب
@shearvdastan
صد وعدهی امید به دل دادهام دروغ
چون من مباد هیچکسی شرمسار خویش
#صائب
@shearvdastan
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشردهای دل را، بیفشارم ترا
عمرها شد تا کمند آه را چین میکنم
بر امید آن که روزی در کمند آرم ترا
از لطافت گرچه ممکن نیست دیدن روی تو
رو به هر جانب که آرم در نظر دارم ترا
در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی
بوسه در لعل شرابآلود نگذارم ترا
میشود نیلوفری از برگ گل اندام تو
من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم ترا؟
از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست
دست گل چیدن ندارم، خار دیوار ترا
ناشنیدن میشود مهر دهانم بی سخن
گر غباری هست بر خاطر ز گفتارم ترا
از رهایی هر زمان بودم اسیر عالمی
فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم ترا
ای که میپرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی
خویشتن را کردهام گم تا طلبکارم ترا
از من ای آرام جان، احوال #صائب را مپرس
خاطر آسودهای داری، چه آزارم ترا؟
#صائب_تبریزی
@shearvdastan