از شهر می رانند عاشق پیشه ها را
فرهادها را، کوهها را، تیشه ها را
کندند و خشکاندند و سوزاندند در باغ
گلبرگها را، ساقه ها را، ریشه ها را
دنیا دلش سنگ است در پستو نهان کن
آیینه ها را، کوزه ها را، شیشه ها را
ای مرغ غمگینِ قفس آرام منشین
فریاد کن دلتنگیِ اندیشه ها را
این جنگل آشفته جای شیرها نیست
ارزانیِ کفتارها کن بیشه ها را...!
#عرفانه_احمدی
@shearvdastan